هرچند این نوع رفتار در جهان ما تازگی ندارد اما تکان دهنده بود. هفته گذشته نیروی انتظامی شهر شیراز در استان فارس تعدادی از اتباع کشور افغانستان را که به شکل غیر قانونی به ایران مهاجرت کرده و در این شهر زندگی می کردند دستگیر و به همراه اشرار و خلافکاران در قفسهای آهنین برای مردم به نمایش گذاشته تا درس عبرتی شوند برای سایرین و نمایش اقتدار برای نظام.
دولت افغانستان در کنار نهادهای حقوق بشری این اقدام را غیر انسانی خوانده و محکوم کرده اما طبق روال گذشته کاری از این دولتمردان ساخته نیست و حتی بسیاری از ناظران علاوه بر جنگ، ناکارآمدی آنها از جمله سوء مدیریت و فساد دستگاه دولتی را عامل فقر، آوارگی و نابسامانی شهروندان افغانستان می دانند.
در طرف ایرانی هم -البته نه در مقیاس کمی و کیفی افعانستان- اوضاع خیلی متفاوت نیست و مشکلات مشابه نظیر فساد و ناکارآمدی دستگاه حکم، فقر، بیکاری و آوارگی مردم به چشم می خورد. هنوز مشخص نیست پلیس کلانشهر شیراز بر پایه کدام قانون داخلی یا بین المللی نوک پیکان خود را به سمت جامعه مهاجران افغان گرفته و این بی دفاع ترین جمعیت ساکن ایران را قربانی نمایش اقتدار خود کرده است.
بر اساس آمارهای دولتی بین چهار تا هفت میلیون افغان در ایران زندگی می کنند و شمار بالایی از چهارصد هزار کودک کار مستقر در خیابانهای شهرهای بزرگ ایران را نیز افغانها تشکیل می دهند. عواملی نظیر کار غیر قانونی با دستمزد پایی، اعتیاد و مشکلات فرهنگی -که گریبانگیر ایرانیان نیز هست- باعث افزایش میزان بزهکاری و جرم و جنایت در این جامعه چند میلیونی شده است. در این بین عواملی مثل سوء استفاده افراد سودجو و تبعیض نژادی و زبانی به وخامت اوضاع دامن زده.
نیروی انتظامی و قوه قضائیه جمهوری اسلامی به جای چاره اندیشی، قوه قهریه را به کار انداخته و سوار بر موج افغان هراسیده سرکوب خشن آنها به منظور بازگشت اجباری به افغانستان مشغول است. جز تبعیضهای حقوقی، حتی نهادهای فرهنگی حکومت ایران برای کاهش تبعیضهای اجتماعی علیه افغانها تلاشی نمی کند. به طوری که جوکهای نژادپرستانه و یا تحقیر و تمسخر لهجه افغانستانی نه تنها در محاورات کوچه و خیابان که در برنامه ها و سریالهای تلویزیونی هم مثل نقل و نبات باب شده و از صداوسیما پخش می شود.
از نظر حقوقی جمهوری اسلامی ایران تمام میثاقهای بین المللی مربوط به حقوق پناهجویان را امضاء کرده و در کنار دیگر کشورهای عضو سازمان ملل متحد متعهد شده که به آنها پایبند باشد. بر این اساس رفتار غیر انسانی با افغانها نه تنها موجب رعب و وحشت در این جامعه می شود و به تضاد و تنش بیشتر آنها با شهروندان ایرانی دامن می زند، بلکه دستآوردهای دولت در خصوص به رسمیت شناختن برخی از حقوق آنها از جمله تحصیل رایگان تا مقطع دبیرستان و صدور شناسنامه برای فرزندانی که مادر ایرانی و پدر افغان دارند، که به تازگی در ایران به اجرا گذاشته شده را هم زیر سوال می برند و از سوی دیگر به نوعی به قوانین بین المللی که پیشتر توسط ایران پذیرفته شده هم دهن کجی می کنند و خواسته یا نا خواسته اعتماد عمومی و اعتبار بین المللی کشور را بیش از پیش از بین می برند.
اینکه تا چه اندازه چنین رفتارهایی فکر شده هست یا نه؟ و انگیزه های داخلی یا خارجی دارد یا صرفأ برای زورگویی و قدرت نمایی است؟ در اصل ماجرا و ابعاد مختلف تأثیرات مخرب آن تغییری ایجاد نمی کند. بدنه دولت و دستگاه دیپلماسی کشور به این رفتار واکنش محکمی نشان نداد اما می توان تصور کرد که از جمله دلایل این امر پرهیز از تنش با نهادهای قضایی و انتظامی بوده باشد و دور از ذهن نیست که دولت حسن روحانی با چنین رفتارهایی موافق نباشد چون از لحاظ داخلی و خارجی هیچ جای توجیه و پیآمد مثبتی برای کشور به همراه ندارد. یکی از مشکلات دولتها در ایران هم این است که در قانون و روی کاغذ نیروی انتظامی زیر نظر وزارت کشور اداره می شود اما در واقع به نظر می آید عملکرد این نیرو زیر نظر مستقیم و یا غیر مستقیم (به واسطه سپاه پاسداران) رهبر جمهوری اسلامی است.
یک عنصر تأثیرگذار این سالها که در موضوع در قفس انداختن افغانها به یاری شتافت و خلاف گذشته به جای دلخوری و سرخوردگی حتی موضوع را سرانجام همدلی مردم و شرمندگی پلیس خاطی هم کشاند، تکنولوژی ارتباطات بود. یعنی همان شهروندان ایرانی که سالهای گذشته در برخی شهرها جلوی درب مدارس تجمع اعتراضی برگزار کردند و از وزارت آموزش و پرورش خواستند که اجازه ندهد بچه های افغان در کنار بچه های ایرانی سر یک کلاس بنشینند و در یک مدرسه درس بخوانند، حالا به مدد تکنولوژی بارقه هایی از ترقی و فرهنگ تحمل پذیری را به نمایش گذاشتند و تقریبأ اکثریت غالب ایرانی ها در شبکه های اجتماعی همراه و یکصدا با مردم افغانستان به رفتار غیر انسانی پلیس با پناهجویان افغان واکنش منفی نشان دادند و آن را محکوم کردند.
به طوریکه حتی نیروی انتظامی ابتدا خبر را تکذیب و سپس سکوت اختیار کرد. این اتفاق اثبات کرد که با وجود پیشرفت روشهای ارتباطی دیگر همچون گذشته شفافیت قابل کنترل نیست و این کورسوی امید است به روشنایی تا هر روز کمتر از گذشته زیر پا گذاشتن کرامت انسانی را شاهد باشیم.