بهائیت دینی استکه توسط میرزا حسینعلی نوری، ملقب به بهاءالله در قرن ۱۹ میلادی در ایران بنیانگذاری شد. بهائیان بهاءالله را فرستاده خدا (پیامبر) در این دور میدانند. بهاءالله در سال ۱۸۶۳ این دین جدید را اظهار کرد. شمار پیروانش بیش از ۷ میلیون و ۸۰۰ هزار نفر برآورد شدهاست. با اینکه این شمار کمتر از ۰٫۲٪ جمعیت دنیاست ولی از نظر پراکندگی ادیان در عالم بعد از مسیحیت دومین دین جهان شمرده میشود. مرکز جهانی بهائیان در حیفا واقع شدهاست. بهائیان معتقدند که بهاءالله، بنیانگذار دین بهائی (۱۸۱۷-۱۸۹۲) جدیدترین فرستاده الهی در سلسله پیامبران پیشین چون ابراهیم، موسی و بودا و زردشت ومسیح و محمد است.
اعتقادات
خدا
بهائیان به خدایی معتقدند که یگانه، جاوید و خالق همه چیز است. این خدا به طور مستقیم در دسترس نیست ولی از طریق وحی با پیامبران ارتباط برقرار میکند که در این دین پیامبر تجلی خداوندی است. تجدید دین از اصول این آئین استو یکتایی خداوند از آموزههای بنیادین دین بهائی است. خداوند در دین بهائی، غیر قابل ادراک، غیر قابل دسترس، منبع تمام وحی، ابدی، عالِم کل، کل، همهجا حاضر و قدیر توصیف شدهاست.
بهائیان معتقدند که درک مستقیم ذات خداوند غیر ممکن است. اگر چه دسترسی مستقیم به خداوند امکان پذیر نیست، ولی بهائیان اعتقاد دارند که خداوند قصد و اراده خود را به اشکال مختلف معرفی میکند. او هر از گاهی چند با استفاده از فرستادگان خودش که در دین بهائی به آنها مظاهر ظهور الهی گفته میشود با بشر مکالمه میکند.این مظاهر ظهور قصد دارند ادیان را در جهان اشاعه داده و برپا کنند. درآموزههای بهایی گفته میشود که خداوند بسیار بزرگتر از آن است که توسط انسانها به طور کامل درک شود وحتی تصویری کامل از وی به دست آید.
جهان پس از مرگ
بهائیان به بقای روح اعتقاد داشته و هدف از زندگی را پرورش استعدادات روح میدانند. از نظر بهاییان، حیات اصلی حیات روح است و جسد تنها به عنوان واسطه و ابزاری برای ترقی روح است. به اعتقاد بهائیان روح از جسم جداست و پس از مرگ، در عوالم روحانی به ترقی خود ادامه میدهد. بهائیان تعلق روح به جسم را همانند ارتباط نور با آئینه میدانند، نوری که در آینه مشهود است از خود آینه نیست بلکه انعکاس نوری است که از منبع دیگر ناشی میشود، به همین سبب وقتی آینه میشکند نور همچنان باقی و برقرار است.
وحدت اساس ادیان
بهائیان دین را اولین موهبت در عالم میدانند زیرا تعالیم الهی را بر جمیع تعالیم دیگر مقدم میدانند و آن را سبب ترقیات و عزت انسان میدانند. یکی از اعتقادات دین بهائی، وحدت اساس ادیان است بدین صورت که اساس ادیان الهی یکی است و همگی در اساس مشترک میباشند. چون اساس همه ادیان اعتقاد به خداوند یگانه و زندگی بعد از مرگ و توجه به اخلاق پسندیده و نیکو و کمالات عالیه انسانی میباشد پس اساس همه ادیان الهی یکی است و تفاوت بین ادیان فقط در احکام و فروعات است و دلیل آن نیز رشد و تکامل و بلوغ بشر در طول زمان است و در هر زمان بنا به رشد فکری و عقلی بشر که رشدی نامحدود است، تعالیم و احکام الهی نیز متفاوت خواهد شد.
اگرچه ادیان و فرهنگهای مختلف دیدگاهی متفاوت دارند بهائیان معتقدند که این اختلاف نظرها در عین حال مربوط به یک پدیده واحد است تفاوت میان این ادیان و فرهنگها به بافت و فرهنگی که پیام در آن منتشر شده نسبت داده شدهاست. بهائیان ادیان بزرگ (وحتی کوچک) جهان که توسط مظاهر ظهور الهی و در زمانها و مکانهای شکل گرفتهاند را از یک منبع میدانند. بر اساس تعالیم بهائی، هیچ دین یا آئین و مذهبی را نمیتوان برتر از دیگری دانست اما ادیان جدیدتر به شرایط زمانی و روحی انسانهای کنونی نزدیکتر هستند. بهائیان بقیه ادیان را ادیانی الهی میدانند. بهاءالله در بسیاری موارد اذعان داشته است که زیرسوال بردن اعتبار هر یک از پیامبران گذشته معادل تکذیب همه ادیان (و دین بهایی) و همچنین تکذیب خداوند است.
شاخههای بهائیت
در حال حاضر تنها یک شاخه اصلی در بهائیت وجود دارد. که بیش از ۷ میلیون طرفدار دارد البته انشعاباتی دیگر همانند بهاییان اصلاح طلب و بهاییان آزاد که هر دو انشعاب اعتقاد به جعلی بودن وصیت نامه عبدالبهاء (که در آن به موضوع انتصاب شوقی افندی پرداخته شده) را دارند، وجود دارند. بهاییان ریمی نیز که بر پایه اعتقادِ راستینِ نیازمندِ بیت العدل به ولی امر هستند نیز وجود دارند. البته این شعبهها به علت عدم پشتوانه رسانهای و نیز عدم اعتقاد به ساختار تشکیلاتی، در حال حاضر وسعتِ تبلیغاتی بهاییان حیفایی را ندارند.
اغلب بهائیان از بهاءالله به عبدالبهاء و از او به شوقی افندی و سپس به ایادیان امرالله و آنگاه به بیت العدل معتقد شدهاند. فرقههایی که از این خط اصلی منشعب شدهاند معمولاً ناموفق بودهاند و نتوانستهاند طرفداران قابل توجهی به خویش جلب کنند.
وصیت نامه بهاءالله،
نا بر وصیت نامه بهاءالله، پسر بزرگش عباس که بعدها به عبدالبهاء ملقب گردید به عنوان جانشین او تعیین شد.
بهائیان معتقدند این برای اولین بار در تاریخ ادیان است که پیامبر یک دین پس از خود به صورت کتبی و با خط خود جانشین خویش را انتخاب میکند. و این باعث میشود که بهائیت از شعبه شعبه شدن در امان بماند. پس از درگذشت بهاءالله و خواندن وصیت نامه او، عبدالبهاء جانشین وی شد. پس از این اتفاق، میرزا محمد علی اعتراض کرد که عبدالبهاء اختیارات رهبری را تقسیم نکرده و شروع به فعالیت علیه برادر بزرگش نمود. های حیفا طرطرفداران میرزا محمد علی خود را بهائیان موحد نامیدند. سردسته مخالفان عبدالبهاء، نخستین مؤمن و کاتب بهاءالله، میرزاآقاجان کاشانی، بود. او و عدهای دیگر از اولاد و نزدیکان بهاءالله کتابها و نامههایی نوشته جانشینی عبدالبهاء را انکار نمودند و عباس افندی را خارج از دین پدرش دانستند. همکاری میرزا محمد علی و امپراطوری عثمانی به بازداشت و حبس مجدد عبدالبهاء در عکا انجامید. حتی گفته شد که میرزا محمد علی در پی طراحی به دار آوریختن عبدالبهاء به اتهام خیانت به امپراطوری بودهاست. حتی نزدیک بود او اعدام شود.
اما انشعابی که میرزا محمد علی ایجاد کرد دیگر امروز حضور مؤثری ندارد. حداکثر چند خانواده در عکا طرفدار اویند که آنها هم فعالیت تشکیلاتی خاصی ندارند.
شاخههای بهائیت در زمان عبدالبهاء
هاءالله تا پایان عمرش درسال ۱۸۹۲ در عکا تحت حصر خانگی باقی ماند. بنابراعتقاد بهائیان طبق وصیت نامه بهاءالله فرزند بزرگترش به نام عبد البها جانشین وی شد. فتن امور، هیچ گون ی میرزا محمد علی در اعتراض به نحوه تقسیم قدرت لب به اعتراض گشود و شروع به فعالیت علیه بتخود کرن به رسمیت شناختند. میرزا محمد علی با همکاری با مقامات دولت عثمانی و زمینه سازی علیه عبدالبهاء موجبات به زندان افتادن عبد البها را فراهم کرد. همچنین حکم تبعید عبد البها به شمال آفریقا نیز در دستور کار قرار گرفت. اما با انقلاب جمعیت ترکان جوان، زندانیان دولت عثمانی آزاد شدند و عبد البها از خطر تبعید نجات یافت.
بهائیت توحیدی
در این میان فردی به نام ابراهیم جورج خیرالله از مسیحیان سوریه که به بهائیت روی آورده بود، به آمریکا مهاجرت کرده و اولین محفل بهائی در آمریکا را پایهگذاری کرد. او در ابتدا با این تصور که عبد البها بازگشت مجدد حضرت مسیح است با عبد البها همکاری میکرد اما به تدریج عبد البها متوجه شد که این مسئله در میان محفل آمریکا به باور غالب تبدیل شده است و تصمیم به مقابله با آن گرفت. خیرالله پس از آن به جبهه مخالف عبد البها پیوست و شروع به همکاری با میرزا محمد علی کرد. او یک گروه مذهبی را پایهگذاری کرد که بهائیت توحیدی را در آمریکا ترویج میکرد؛ و پس از مرگش توسط شعاع الله بهائی فرزند میرزا محمد علی که به دستور پدرش در سال ۱۹۰۴ راهی آمریکا شده بود، رهبری شد. پیروان میرزا محمد علی خود را بِهائی یا بهائی موحد مینامند. شعاع الله برای مدت ۳ سال از سال ۱۹۳۴ تا ۱۹۳۷ اقدام به انتشار مجلهای به نام Quarterly به زبان انگلیسی کرد که به ترویج مطالب و نوشتههای میرزا محمد علی و سایر بهائیان موحد میپرداخت.
عبد البها در پاسخ به این اقدامات مخالفانش در ابتدا سعی در مذاکره و مصالحه داشت اما پس از مدتی با اعلام اسامی مخالفانش آنان را ناقضین عهد و میثاق دانست و به بهائیان دستور داد تمام روابط خود را با آنان قطع و آنان را از جوامع خود طرد کنند. همچنین نمایندگانی از طرف خود به مناطقی که مخالفانش حضور داشتند فرستاد تا کنترل اوضاع را به دست گیرند. وظیفه این نمایندگان تشویق کردن بهائیان به قطع کامل و دائمی روابط خود با میرزا محمد علی و پیروانش بود. آنان از طرف عبدالبها این اختیار را داشتند تا با پیروان میرزا محمد علی ارتباط برقرار کرده و آنان را تشویق به بازگشت به سوی عید البها کنند. این نمایندگان در ایران همان ۴ نفری بودند که از طرف بهاءالله به عنوان ایادی امر لله تعیین شده بودند.[
پیامد مرگ عبدالبهاء
عبدالبهاء در وصیت نامه خودش که به الواح و و صایا معروف است، به تفصیل در مورد میرزا محمد علی و اقداماتش علیه عبدالبها توضیح داده و او را شکننده عهد و میثاق نامیده و شوقی افندی، نوه دختری خود را به عنوان جانشین ولی امرالله معرفی کرد. پیروان میرزا محمد علی جانشینی شوقی افندی و اعتبار الواح و وصایا عبدالبهاء را زیر سؤال برده و اعلام کردند که همچنان به وصایای بهاءالله در کتاب عهدی وفادار خواهند ماند.
اثرات این تفرقه افکنیها همچنان در دیانت بهائی دیده میشود. گروه بهائیان موحد همچنان به عقیده خود بر پیامبری بهاءالله وعدم قبول جانشینی عبد البها پافشاری میکند.
علاوه بر این نواده اسرائیلی بهاءالله به نام نگار بهائی امسال در مصاحبهای در قسمتی از فیلم «بهائیان در حیات خلوت من» به بیان این مطلب میپردازد که برای میرزا محمد علی مقبرهای ساخته است و به مخالفت با بیت العدل اعظم میپردازد. وی از بیان جزئیات اقداماتش در مخالفت علیه بیت العدل خود داری میکند.
شوقی افندی، جانشین عبد البهاء
انتصاب شوقی افندی
شوقی افندی در سال ۱۹۲۱ و در حالیکه ۲۴ سال سن داشت هدایت بهائیان را بر عهده خود دید. شوقی افندی در کالج پروتستان بیروت که بعداً به دانشگاه آمریکایی بیروت تغییر نام داد و همچنین در بالیول کالج[۱۸] دانشگاه آکسفرد تحصیل کرده بود. پس از مرگ عبد البهاء، محمد علی ادعای رهبری بهایان پس از عبدالبها را دنبال کرد. او کلید مقبره بهاءالله را به تصرف خود درآورد و نگهبان آن را اخراج کرد. اما افسر بریتانیایی حاضر در عکا دستور داد که کلیدها به نگهبان مقبره که وفادار به شوقی افندی بود بازگردانده شود.
اختلاف بهائیان در آمریکا
پس از مرگ عبد البها، روث وایت در سال۱۹۲۶ اعتبار الواح و وصایای عبد البها را زیر سؤال برد و بصورت آشکار با جانشینی شوقی افندی مخالفت کرد. او چندین کتاب در رد جانشینی شوقی افندی نوشت. او همچنین نامهای به رئیس پست کل کشور نوشت و از او خواست از انتشار ادعای نادرست محفل ملی آمریکا در مورد جانشینی شوقی افندی توسط سرویس پست آمریکا جلوگیری کند. روث همچنین به نماینده عالی رتبه بریتانیا در فلسطین نامهٔ مشابهی نوشت. هیچکدام از این دو نامه مورد توجه قرار نگرفت. اختلاف دیگری نیز در جامعه بهائیان آمریکایی که اکثراً غیر ایرانی بودند اتفاق افتاد. این گروه شامل افرادی بودند که به دنبال روشهای عرفانی دیگری بودند. بسیاری از افرادی که جذب بهائیات شده بودند تحت تأثیر حرفها و شخصیت عبدالبها به این مرام وارد شده بودند و تصور میکردند که بهائیت یک جامعه جهانی تشکیل خواهد داد که هر کس با هر عقیدهای میتواند خود را متعلق به آن بداند. پس از اینکه شوقی افندی اداره امور بهائیان را بدست گرفت مشخص شد که او به دنبال مستحکم کردن پایههای یک دین جدید با اصول و قوانینی نوین که دارای سلسه مراتب اعمال قدرت میباشد است. به همین دلیل بهائیان آمریکا که به دنبال دین جدید نبودند این اقدام شوقی افندی را خارج از محدوده اختیارات او دانسته و با تشکیل جوامع و گروههایی همچون «جامعه تاریخ جدید» و «کاروان شرق و غرب» از بهائیت فاصله گرفتند. این دو گروه توسط میرزا احمد سهراب و جولیا و لوئیس چانلر تشکیل شد و رسماً از پیروی از محفل ملی نیویورک خودداری کرد. این افراد توسط شوقی افندی در سال ۱۹۳۹ به عنوان ناقضین عهد و میثاق شناخته شده و از بهائیت اخراج شدند. در پاسخ به شوقی افندی، سهراب و چانلر بیرون راندن افراد از یک دین، در حالی که آنها به اصول دین معتقد هستند را بیمعنی خوانده و سازمانی کردن اعتقادات را زیر سؤال بردند. جامعه تاریخ جدید تعدادی کتاب از چانلر و سهراب و افراد دیگر منتشر کرده است. سهراب در نهایت مشروعیت شوقی افندی را پذیرفت اما به نحوه رهبری و اداره امور بهائیان معترض بود. جامعه تاریخ نوین تا سال ۱۹۵۹ فعالیت داشت و هم اکنون عضو فعالی ندارد. کاروان شرق و غرب به عنوان یک سازمان غیرانتفاعی و جدای از بهائیت همچنان فعال ماند.
طرد اعضای خانواده
در سال ۱۹۳۲ عمه بزرگ شوقی افندی به نامه بهیه خانوم در گذشت. او در میان بهائیان نفوذ زیادی داشت و از شوقی افندی پشتیبانی میکرد. بهیه خانوم با بیان اصول گنجانده شده در الواح وصایای عبدالبهاء به مقبولیت شوقی افندی کمک زیادی کرد. تا زمان مرگ او شوقی افندی با مقاومت جدی در میان اعضای خانواده روبرو نشد. اما پس از درگذشت بهیه خانوم برادرزادهها و خواهر زادههای شوقی افندی شروع به مخالفت با او کردند. عدهای ازدواج شوقی افندی با روحیه مکسول و غربی بودن وی را سبب بدعت در دین و تهدیدی برای ریشههای ایرانی دیانت بهائی دانستند. عدهای از افراد خانواده بر همین اساس دستورهای شوقی افندی را نادیده گرفته و با خانوادههای ناقضین عهد و میثاق وصلت کردند. این اقدام آنها سبب طرد آنها از جامعه بهائی شد. تا زمان مرگ شوقی افندی در سال ۱۹۵۷ او تنها عضو مرد خاندان بهاءالله بود که از دیانت بهائی طرد نشده بود. حتی پدر و مادر او نیز آشکارا به مخالفت علیه او اقدام کردند. این تشنجات داخلی اما سبب تشکیل شاخه جدیدی در بهائیت نشد.
پیدایش بیت العدل اعظم
شوقی افندی در سال ۱۹۵۷ بدون تعیین جانشینی برای خود در گذشت. او هیچ فرزندی نداشت و در طول دوران رهبری اش تمامی مردان خانواده اش را به عنوان ناقضین عهد و میثاق از بهائیت طرد کرده بود. او همچینین هیچ وصیت نامهای از خود بجا نگذاشت. ایادی امرالله اعلام کردند که امکان تعیین جانشین واحد که همگی از او تبعیت کنند وجود ندارد. چنین موقعیتی در الواح وصایا عبدالبهاء نیز در نظر گرفته نشده بود. برای فهم بهتر سیر تعیین رهبری از زمان شوقی افندی تا تشکیل بیت العدل اعظم توضیح مختصری در مورد ولی امر و ایادی امر مفید خواهد بود:
ولی امرالله
به جز اشاره کوتاهی در نوشتههای بهاءالله در مورد اغصان، در مورد ولی امر هیچ مطلبی تا زمان الواح و وصایا عبد البهاء وجود ندارد. شوقی افندی بعدها به همسر و نزدیکانش گفته بود که هیچ آگاهی قبلی در مورد مقام ولایت امری نداشته است و نمیدانسته که از طرف عبدالبهاء به عنوان ولی امر بعد از او تعیین شده است. عبدالبهاء به بهائیان هشدار داده بود که مراقب مشکلاتی که از جانب برادرش میرزا محمد علی ایجاد میشود باشند. همچنین او سعی کرد نحوه تعیین ولی امرالله بعد از خودش را بصورت واضح بیان کند تا دوگانگی دیگری در بهائیت بوجود نیاید. دختلدر آخر بهاءالله دستور داده بود ۹ نفر از میان ایادی بهائی به عنوان ایادی امرالله تعیین شوند که این ۹ نفر با اکثریت آراء باید جانشین ولی امر را بپذیرند.
رابطه میان ولی امرالله و بیت العدل اعظم
ولی امرالله و بیت العدل مکمل یکدیگر هستند؛ ولی امرالله وظیفه تفسیر قابل اطمینان امور دینی را دارد و بیت العدل وظیفه داوری و ارائه نظر در اموری که دارای ابهام هستند را دارد. صلاحیت این دو ارگان در الواح وصایا عبد البهاء بیان شده است و عدم تمکین به هر یک از این دو ارگان در حکم عدم پیروی از حکم خداوند محسوب میشود. همچنین شوقی افندی در کتاب نظم جهانی آیین بهائی این دو ارگان را به یکدیگر وابسته و جدا نا پذیر توصی میکند.
نقش ایادی امرالله
پی از مرگ شوقی افندی، ۲۷ تن ایادی امرالله در مورد اینکه آیا آنها بنا بر قوانین آیین بهائی میتوانند جانشینی برای شوقی افندی پیدا کنند دچار شک و تردید شدند. روزنامه تایمز گزارشی منتشر کرد مبنی بر اینکه ۲ جانشین برای ولی امرالله در نظر گرفته شده است. در ۲۵ نوامبر ۱۹۵۷ ایادی اعلامیهای صادر کردند مبنی براینکه شوقی افندی بدون تعیین جانشین از دنیا رفته است و هم اکنون بر عهده ایادی امرالله است که اتحاد جامعه بهائی را حفظ کرده و امنیت و پیشرفت بهائیت را تضمین کنند. برای این منظور ایادی، ۹ نفر از میان خودشان را به عنوان جانشین ولی امر تعیین خواهند کرد که وظایف ولی امر را به عهده خواهند گرفت. همزمان و در همان روز ایادی مصوباتی در مورد کنترل امور اجرایی گذراندند که بعضی از آنها عبارتند از:
- ایادی امرالله اقدام به تشکیل شورای بینالمللی بهائی کرده و در مورد نحوه اجرای مراحل تبدیل این شورا به بیت العدل اعظم تصمیمگیری خواهند کرد.
- ۹ نفر عضو شناخته شده به عنوان ایادی امرالله در ارض اقدس توانایی طرد اعضای متخلف جامعه بهائی را دارا میباشند و در این موارد بر اساس گزارشهای رسیده از ایادی در نواحی مختلف تصمیم خواهند گرفت.
در مذاکرات پس از مرگ شوقی افندی، ایادی امرالله به این نتیجه رسیدند که ایشان در جایگاهی نیستند که بتوانند جانشینی برای ولی امرالله تعیین کنند و تنها توانایی تأیید و رسمیت دادن به گزینههای مطرح شده را دارا میباشند. دکه د در مورد مراحل تشکیل بیت العدل اینگونه تصمیمگیری شد که در ابتدا اعضای منصوب شورای جهانی بهائی عهدهدار این مقام بوده و سپس آنرا به دادگاه جهانی بهائیت ارتقاء داده و بعد از آن اقدام به برگزاری انتخابات و تشکیل بیت العدل منتخب کنند. ایادی همچنین عضویت در شورای بینالمللی و بیت العدل را بطور همزماع ممنون اعلام کردند. به همین دلیل اعضای ۹ نفره شورای بینالمللی بهائی پس از پایان نقشه ۱۰ ساله شوقی افندی و تشکیل بیت العدل اعظم، دفتار خود را بستند.
چارلز میسن ریمی
چارلز میسن ریمی یکی از ایادی امرالله بود که عدم تعیین جانشین توسط شوقی افندی را اعلام کرده و عضو شورای بینالمللی بهائی بود. در ۸ آوریل ۱۹۶۰ ریمی اعلام کرد که او دومین ولی امرالله بعد از شوقی افندی است و ریاست اداره امورد بهائیان در تمام دنیا بر عهده اوست. او همچنین خواست این بیانیه او در کنگره سالانه بهائیت در ویلمت (به انگلیسیWillmette) اعلام شود. او این ادعا را بر مبنای انتصاب او به عنوان رئیس اولین شورای بینالمللی بهائی توسط شوقی افندی در سال ۱۹۵۱ اعلام کرد. این شورای منتصب اولین جمعیت بهائی بود و ریمی معتقد بود که انتصاب او به عنوان رئیس این شورا بیانگر جانشینی او به عنوان ولی امرالله است. ریمی اعلام کرد که ایادی امرالله مستقلاً هیچگونه قدرتی از خود نداشته و تنها در سایه ولی امرالله میتوانند به وظایف خود عمل کنند. او همچنین دستور داد اقدامات در مورد تشکیل بیت العدل برای همیشه متوقف شود. ریمی هیچگاه در مورد اینکه شرط لازم برای جانشینی ولی امرالله، نواده بهاءالله بودن است حرفی به میان نیاورد. طرفداران ریمی به این نکته که بهاءالله در نامههای خود ریمی را با عنوان «پسر من» خطاب کرده است اشاره کرده و آن را کافی دانستند. اما این مطلب توسط عموم بهائیان مورد قبول قرار نگرفت. در ۲۶ جولای سال ۱۹۶۰ و پس از تلاشهای مکرر برای قانع کردن ریمی برای پس گرفتن ادعایش، شورای بینالمللی بهایی به اتفاق آراء میسون ریمی را شکننده عهد و میثاق شناخته و او و تمامی پیروانش را از دیانت بهائی طرد کردند. این شورا مبنای این تصمیم را الواح وصایای عبدالبهاء و مصوبه ۲۵ نوامبر ۱۹۵۷ دانسته که به این شورا اجازه طرد شکنندگان عهد و میثاق را داده بود. میسون ریمی همچنان برا ادعای خود پایدار ماند و با پیروانش گروه ارتدوکس بهائی تحت لوای ولایت امر را تشکیل داد که بعدها به چند زیر شاخه دیگر منشعب شد.
تشکیل بیت العدل اعظم
پیروان آئین بهائی، ایادی امرالله را پس از شوقی افندی به عنوان بالاترین قدرت در آئین بهائی پذیرفته و با ایادی بیعت کردند. ایادی به اتفاق تصمیم به ادامه نقشه ده سالهای که شوقی افندی برای گسترش آئیین بهائیت ترسیم کرده بود گرفتند، که در نهایت در سال ۱۹۶۳ به تشکیل بیت العدل اعظم منتهی شد. در این زمان بود که هیئت ۹ نفره از ایادی که مسئولیت اداره امور بهائیان پس از شوقی افندی را داشتند مقام ادازه امور را به بیت العدل تفویض کردند. بیت العدل نیز پس از اندکی اعلام کرد که توانایی انتخاب جانشین برای شوقی افندی را نداشته و اداره امور باید به دست بیت العدل انجام پذیرد. بعد از مدتی بیت العدل اعلام کرد که در مواردی که ولی امرالله بدون تعیین جانشین فوت کند، شرایط لازم برای انتخاب جانشین سوالات مبهمی پیش میآورد که در کتب آئین بهائی جواب آن مطرح نشده است. برای رفع این ابهامات باید به دستورهای شوقی افندی در مورد تشکیل بیت العدل اعظم رجوع کرد. چرا که تشکیل بیت العدل توسط شوقی افندی بیان شده است و این سازمان بر طبق دستورهای رهبران آئین بهائی امور بهائیان را اداره خواهد کرد.
قطع سلسله ولایت امری
چارلز میسون ریمی و پیروانش تعیین ولی امر و تحت امر بودن بهاییان در تمام دوران را بر طبق تعالیم آئین بهائی ضروری میدانستند. اما غالب جامعه بهائی، ا بیت ل ه م ندها دل به تشکیل بیت العدل و اداره امور توسط آن روی آوردند. بیت العدل نیز در پاسخ به ریمی اعلام کرد که در هیچ کجای تعالیم بهائی این مطلب تصریح نشده است که حضور ولی امرالله برای حفظ آئین بهائیت ضروری بوده و این سازمان بدون حضور ولی امر نیز مشروعیت خود را از دست نداده و توانایی وضع قوانین برای اداره امور بهائیان را دارا میباشد.
تشکیل زیر شاخههای بهایی توسط پیروان ریمی
پیروان میسون ریمی به بیت العدل به عنوان تشکیلات قانونی که کنترل امور بهائیان به دست آن باشد اعتقادی نداشتند. در میان بهائیان افرادی که به میسون ریمی به عنوان دومین ولی امر اعتقاد داشتند پس از چندی چند گروه مختلف تشکیل شد. این گروهها در مورد صلاحیت جانشینی و مشروعیت ولی امر اختلاف داشتند. تشکیل این گروهها حتی قبل از مرگ ریمی در سال ۱۹۷۴ شروع شده بود. در ادامه بعضی از این گروهها معرفی میشوند. دانشنامه ایرانیکا در مورد ریمی چنین مینویسد: «ریمی در سال ۱۹۷۴ در حالی در گذشت که جانشین خود و سومین ولی امر را معرفی کرده بود. اما افرادی که پیرو ارتدوکس بهایی باشند در زمان مرگ ریمی بسیار کم بودند. اگر چه این فرقه در پاکستان موفق عمل کرده بود اما در ایران به نظر میرسد پیروان چندانی نداشت.» ریمی در سن ۱۰۰ سالگی درگذشت. او اواخر عمر خود را در فلورنس ایتالیا گذارند.
تشکیل محفل ولایت امری موروثی توسط ریمی
ریمی در سال ۱۹۶۲ از طرفدارانش در آمریکا خواست تا با سازماندهای خود یک محفل ملی روحانی موروثی ولایت امر تشکیل دهند. این تشیکلات در سال ۱۹۶۴ در نیو مکزیکو پایهگذاری شد. در سال ۱۹۶۴ این محفل شکایتی را علیه محفل روحانی ملی بهائیان ترتیب داد تا بتواند به عنوان صاحب قانونی مشرق الاذکار بهائی در ایالت ایلینوی خود را مطرح کند. محفل ملی بهایی با اقدامی متقابل از تشکلات ریمی شکایت کرد و پیروز شد. در همان سال و اندکی بعد ریمی دستور انحلال محفل روحانی موروثی ملی را داد و همچنین دومین شورای بینالمللی بهائی را که توسط جوئل مارانجلا سرپرستی میشد تعطیل کرد. مارانجلا، دونالد هاروی و جاکوب سوقومنیان هر سه در محفل ملی فرانسه فعالیت داشتند و پس از قبول ریمی به عنوان ولی امر به عنوان شکنندگان عهد و میثاق از آئین بهائیت طرد شده بودند. پس از سال ۱۹۶۶ طرفداران ریمی هیچ گونه سازماندهی منسجمی نداشتند. چند نفر از افرادی که در تشکیلات ریمی عضو بودند بر اساس تفسیر خود از جانشینی ولی امر، اقدام به تشکیل گروهای دیگر کردند.
ارتدوکس بهائی
جوئل مارانجلا رئیس دومین محفل بهائی تحت امر ریمی بود. او در سال ۱۹۶۹ ادعا کرد بصورت مخفی از جانب ریمی به عنوان جانشین او تعیین شده است. پیروان او به عنوان ارتدوکس بهائی شناخته شدند. پیروان این فرقه در آمریکا و هند حضور دارند ولی از تعداد آنها آمار دقیق در دست نیست. جوئل مارانجلا در سپتامبر ۲۰۱۳ در شهر سندیگو ایالت کالیفرنیا از دنیا رفت.
بهائیان تحت اشرف میثاق
لیلند جنسن از جمله افرادی بود که ادعای ولی امرالله بودن ریمی را پذیرفت. در سال ۱۹۶۹ او به اتهام تماس غیراخلاقی با یک دختر ۱۵ ساله از مریضانش به ۲۰ سال زندان محکوم شد. او پس از گذراندن ۵ سال از دوران محکومیتش بصورت مشروط آزاد شد. در طی دورانی که در زندان بود ادعا کرد تمامی رهبران آئین بهائی پس از شوقی افندی دچار فساد شدهاند و او از جانب خداوند برگزیده شده است تا سلطه الهی را در زمین برقرار کند. او از سال ۱۹۷۰ تضور میکرد فرزندخوانده ریمی به نام ژوزف پیپ جانشین ولی امرالله میباشد. این ادعا از جانب ژوزف پیپ مکرراً رد شد. جنسن در سال ۱۹۹۱ دستور تشکیل دومین محفل بهائی را داد با این قصد که پس از یک هولوکاست اتمی (nuclear holocaust) این محفل تبدیل به بیت العدل اعظم شود. جنسن در سال ۱۹۹۶۶ از دنیا رفت.
بهائیان معتقد به ژاکوس سوقومونیان
دونالد هاروی از جانب ریمی به عنوان سومین جانشین ولی امرالله در سال ۱۹۶۷ تعیین شده بود. بعد از مرگ هاروی در سال ۱۹۹۱ رهبری این گروه به ژاکوس سوقومونیان که مقیم شهر مارسیلز فرانسه بود، رسید.
انجمن ریمی
فرنسیس اسپراتو ساکن شهر نیویورک بود که از پیروان دونالد هاروی پس از ریمی بود. او پس از مدتی ادعا کرد که ریمی پیامبر بوده است و شروع به انتشار آثار ریمی کرد. هاروی پس از این ادعا از جانب اسپراتو هر گونه رابطه را با او قطع کرد. اسپراتو در ادامه اقدام به تشکیل انجمن ریمی کرد. در سال ۱۹۹۵ فرانسیس اسپراتو کشیش کاتولیک آئین مسحیت شد و بطور کلی از آئین بهائیت خارج شد.
مظهر الله
در اوایل سال ۱۹۷۰ فردی به نام جمشید معانی ادعا کرد که او مظهرالله یا تجلی خداوند است. پس از این ادعا در حدود ۱۰–۱۲ نفر در ایران به پیروی از جمشید معانی میپردازند. جان کاری (John Carré) پس از اطلاع از ادعای جمشید معانی کتابی در مورد او نوشت و سعی کرد که بهائیان را به پیروی از او تشویق کند. کاری همچنین از جمشید معانی دعوت کرد تا به خانه او در کالیفرنیا بیاید و مدتی در آنجا زندگی کند. اما پس از مدتی متوجه شد که او فرد مناسبی برای تجلی خداوند نیست. معانی به ایران برگشت و کاری تمامی روابطش را با او قطع کرد.