به مسافران پرواز تهران یاسوج که به ناگاه با مرگ در هم آمیختند
…………………………………………………………………………………………………………………
مرگ یک هیچ بزرگ است و دنیا همه هیچ
من و تو گمشده در وسعت یک عالمه هیچ
دل هر آینه لبریز جهان من و توست
پس هر آینه اما همه هیچ و همه هیچ
از اجاق شب ایلم چه نشان می گیری؟
گرگ و میش سحر و ایل و شبان و رمه هیچ!
با منی از همه ی همهمه ها دور ولی
قسمتم از تو، از این شهر پر از همهمه هیچ
خوابم، از وهم شب و سایه به خود می پیچم
چیست سهم تو از این خواب پر از واهمه؟ هیچ
منِ محکومِ به من، داد به کوه آوردم
هیچ… جز هیچ… نه… نشنیدم از محکمه هیچ
دم رفتن همه از بغض زمین می گویند
از تو اما نشَنیدیم در آن دمدمه هیچ
هیچ یعنی منِ از حسرت رویت دلتنگ
منِ آواره یِ در وسعتِ یک عالمه هیچ
اولین صفحه تقدیر دو دستم پر پوچ
دومین صفحه این قصه بی خاتمه هیچ
بی تو اقلیم زمین در نظرم یک کف خاک
هفت دریا همه در چشم ترم یک نمه هیچ
هیچ یعنی که مرا نشنوی از اینهمه بغض
هیچ یعنی که مرا نشنوی از اینهمه هیچ
“بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین”
ما نشستیم و ندیدیم جز این زمزمه هیچ
***
زندگی، یک شبِ بی شادیِ یکسر کابوس
کاش برخیزم از این خوابِ سراسر غمِ هیچ
محمدحسین بهرامیان