مهم ترین تحول میان ایران و امریکا در دوران زمامداری اوباما را نباید برجام دانست. برجام برآیند توافقی بود که در خلال مذاکراتی سخت و فشرده در حدود دو سال به دست آمد. مهم ترین تحول در دوران ریاست اوباما را باید برقرار شدن “کانال مذاکرات” میان دو کشور دانست. در نتیجه ی برقرای چنین کانالی بود که برجام حاصل آمد و صد البته ده ها موضوع دیگر که هنوز از ما پنهان است در همین بستر مورد گفتگو و مذاکرات قرار گرفته است.
به بیان دیگر آنچه میان دو کشور –هر چند متخاصم- ضروری است برقرای کانال مذاکرات است. گاه این کانال شکل رسمی به خود گرفته و در نتیجه دیپلمات ها رسماً واسط مذاکرات میان دو کشور می شوند و گاه این مذاکرات به صورت پنهانی و گاه نیمه پنهانی به جریان می افتد.
بنا به اعلام علی اکبر صالحی آخرین وزیر خارجه احمدی نژاد، چند ماه پیش از انتخابات ریاست جمهوری 92 دولت اوباما در اقدامی پنهانی از طریق واسطه گری دولت عمان پیشنهاد مذاکره با ایران را داد. او در نامه خود تاکید کرده بود که قصد تغییر رژیم در ایران را ندارد.
این ارتباط پنهانی با روی کار آمدن روحانی و رویکرد “نرمش قهرمانه” رهبر جمهوری اسلامی شکل آشکار گرفت و مذاکرات هسته ای رقم خورد. اما، اگر دقیق تر بنگریم مذاکرات در وجه هسته ای آن آشکار و در وجه موضوعات غیر هسته ای ( که به ظاهر آیت الله خامنه ای از آن منع کرده بود) همچنان پنهان باقی ماند .
حال پرسش این است که آیا با توجه به مواضع ترامپ بر ضد برجام وی اراده ای بر مسدود کردن این کانال مذاکراتی خواهد داشت؟ منطق سیاست بین الملل حکم می کند که دو کشور حتی در خصمانه ترین شرایط کانال مذاکراتی خود را کور نکنند. مذاکره جای خود را و دشمنی ورزیدن با طرف مقابل جای خود را دارند. چنین نیست که این دو “مانعة الجمع” باشند. لزوم برقرار ماندن کانال مذاکرات در عین حال به معنی گرم بودن روابط دو کشور نیست. دو کشور می توانند در سردترین شرایط مذاکرات آشکار و پنهان خود را داشته باشند.
گو اینکه کمپین انتخاباتی ترامپ بر جهانیان آشکار ساخت که او مطلقاً فاقد درک و تجربه سیاست بین الملل است ولی با تکیه زدن بر کرسی ریاست جمهور کشوری در سایز و اندازه امریکا انتظار می رود که وضعیت به این منوال باقی نماند. او نیازمند یک کانال مذاکراتی با ایران است.
حمیدرضا آصفی سخنگوی اسبق وزارت خارجه ایران نگاه به “قاب تصویری بزرگتر” از اظهارات تند و تیز انتخاباتی ترامپ را پیشنهاد داده و خاطرنشان ساخته که: “من تصور نمیکنم که دولت [جمهوری اسلامی] علاقهای به روی کار آمدن هیلاری کلینتون در آمریکا داشت.” قاب تصویری که آصفی ترسیم می کند و نتیجه ای که حاصل می کند این است که از قضا به قدرت رسیدن هیلاری کلینتون برای جمهوری اسلامی سخت تر تمام می شد. در گمان او ترامپ پیش و بیش از اینکه رییس جمهور امریکا باشد یک “معامله گر” است. یک بازرگان است. بی تجربه در سیاست است. بی پروا در سخن گفتن است. گاف می دهد و خود را رسوا می کند. قدرت اجماع سازی علیه تهران را ندارد. تا همین جا امریکا را دوپاره کرده است همچنان که حزب جمهوری خواه را نیز دوپاره کرده است. چرا جهان را دوپاره نکند؟
خطاهای ترامپ می تواند خطاهای استراتژیک برای امریکا ولی امتیازی برای دشمنش باشد.
تقریبا تمامی این نقطه ضعف ها را هیلاری نداشت. رهبری هیلاری می توانست برای امریکا مفید باشد. او می توانست اجماع علیه ایران بسازد. برای مثال هیلاری می توانست پرونده حقوق بشر ایران را بگشاید. اما، ترامپ نه تنها در طول کمپین انتخاباتی اش هرگز کلمه “حقوق بشر” را بر سر زبان نیاورد بلکه شاید در طول عمرش نیز هرگز با این واژه سر و کار نداشته است. مواضع حقوق بشری ترامپ (که یک خبرنگار ناتوان جسمی را به مسخره گرفته بود یا علیه زنان تعابیر رکیک بکار بسته بود) علیه یک کشور ناقض حقوق بشر، بیش از اینکه پرونده حقوق بشر آن کشور را بگشاید، پرونده رسوایی های ترامپ را می گشاید.
بر همین مقیاس اگر ترامپ کانال مذاکراتی با تهران را مسدود کند ناپختگی سیاسی خود را نمایان ساخته و در نتیجه آیت الله خامنه ای را در تاختن به نظام سلطه (امریکا) جسورتر می سازد ولی اگر ترامپ کانال مذاکراتی را مفتوح بگذارد سیگنالی به تهران است که او یک “معامله گر” است.
در این فرض بازگشتن ترامپ از مواضع تند و تیزش علیه ایران سخت تر از عذر خواهی او بابت رسوایی اخلاقی اش نیست. او نشان داده که “چرخش” در مواضع و گفتارش جزئی از شخصیت اوست.
کانال مذاکراتی ایران و امریکا از قضا فرصتی را به دست تهران می دهد که پیشنهاد چرب و شیرینی را به ترامپ دهد که در کمپین انتخاباتی اش از حمله ایران و روسیه به داعش تقدیر کرده بود و برنامه خود را تکمیل این حملات به داعش دانسته بود.
از سخن آصفی همچنین این فهمیده می شود که موضع ترامپ درباره پاره کردن برجام نیز بیشتر یک موضوع انتخاباتی بود تا یک نگاه راهبردی. اوباما نیز ابراز امیدواری کرده که ترامپ سرانجام ارزش های توافق هسته ای را تشخیص خواهد داد.
اگر چنین شود که اوباما امیدوار به آن است، این مهم برای امریکا حاصل نمی شد مگر از برقرار کردن کانال مذاکراتی با تهران. با این توصیفات چرا ترامپ باید کانال موجود را مسدود کند؟ دیدار ترامپ با سیاستمدار کارکشته ای همچون کسینجر خود گواه بهره بردن او از خرد دیگران است.
با این اوصاف، از سخن آصفی چنین مستفاد می شود که در نگاه تهران رییس جمهور ضعیف تر ولی پرهیاهوتر قرار است بر صندلی ریاست جمهوری امریکا تکیه بزند و چه چیز برای تهران از این بهتر.