دوستی توصیه کرد تا چند جمله ای درباره ی خشونت علیه زنان بنویسم. گفتم چشم و حالا آن چه در منظر شماست حاصل همان چشم گفتن است. خدا رحمت کند جد و آباد شما را، مادر خدا بیامرزم به من می گفت: نه نه حسین بگو چشم ولی کاره خودته بکن، به مادرم می گویم چشم و در مقابل چشم گفتن به آن دوست کار خودم را انجام می دهم.
سخن گفتن درباره ی خشونت، آن هم در حق نیمی از جامعه هر چند که شاید آسان دیده شود اما بسیار مشکل است. آن هم در جامعه ای که خشونت علیه همه نهادینه شده است و اصولا خشونت مبنا و اصل است و رحمت و شفقت به دور ریخته شده است. لذا سخن گفتن و نوشتن درباره ی نیمی از جامعه، اگر نگویم ظلم به بخش دیگر جامعه است، یقینا کم لطفی خواهد بود.
جامعه ما که بر اساس کلام حق باید اشداء الکفار باشد و رحماء بینهم، اشداء بینهم شده است، بقدری شدت در بین ما وجود دارد که پدر به پسر رحم ندارد و پسر به پدر، زن به شوهر و شوهر به زن، فرزندان از یکدیگر نمی گذرند، همسایه به همسایه رحم ندارد و فامیل به فامیل خشونت و شدت به خرج می دهد.
نمی خواهم بگویم در جوامع دیگر خشونت وجود ندارد که صد البته وجود دارد، اما آن چه در جامعه ی ما می گذرد خشونت نهادینه شده و سازمان دهی شده است. بهتر است بگویم خشونت ایدئولوژیک است. من که نوجوانی در دوران رژیم ستم شاهی بوده ام و میانسالی در این زمان وقتی به مقایسه می پردازم و این دو دوران را با هم مقایسه می کنم، می بینم که خشونت مثل الان نهادینه نشده بود و اگر بود ایدئولوژیک نبود. مبنای دینی به خود نگرفته بود، الان خشونت بنام دین و تحت عنوان امر به معروف و نهی از منکر اجرا می شود و این ظلم بزرگی است به این دو امر مهم و کارا. از آن جا که این دو واجب از نظر دین از طرف مردم به حاکمان باید باشد. متاسفانه به شکلی افراطی توسط حاکمیت ترویج و توسط تعدادی قابل توجهی مزدور درباره ی آحاد مردم اجرا می شود.
خشونت آمیز ترین شکل آن و وحشیانه ترین نمونه های آن را می توان در قتل های زنجیره ای، قتل های دگر اندیشان و دگر باشان و مظلومانه ترین آن ها را در شکل اسید پاشی به صورت و بدن مظلوم ترین قشر های این جامعه یعنی زنان و دختران شاهد بود. هر چند که در این روز ها تمامی بوق های حاکمیت اسلامی!! بر آن است که بگوید ما نبودیم و اینان که این اعمال شفیع را انجام داده اند از ما نبوده اند. اما با کمی دقت می توان دم خروسی را دید، هر چند که اینان قسم حضرت عباس می خورند.
اندیشه کینه توزانه ی اینان زمینه ساز چنین اعمالی بوده و هست. معتقدم که اگر دولتی مثل دولت خاتمی و کسی مثل او هم اکنون حاکم بود، باز اعلامیه ای پخش می شد و عناصری خود سر از جایی پیدا می شدند که اینان بوده اند که چنین دژخیمانه بر مردم حمله ور شده اند. اما متاسفانه در این دوران همه سعی دارند بر روی آن چه شده است خاک بدهند، هر چند که گند و بویش جهان را برداشته است.
و اما خشونت علیه زنان، گویا از بدو تاریخ، زن جنس دست دوم بوده است و آن گونه که در ذهن و ضمیر ما مثلا مردان کرده اند، زن اصولا برای لذت بردن مرد آفریده شده است. جالب این که در هر دین و آیینی برای این امر، شواهدی نقل شده است و از رسول اسلام نیز در این زمینه نقل کرده اند که” اگر سجده برای غیر از خدا واجب بود می گفتم زنان مردانشان را سجده کنند” حال خود بخوانید حدیث مفصل از این مجمل.
طالبان که خود را بهترین و نزدیکترین به رسول از نظر دین داری می دانند، زنان را عورت می دانند و لذا بر او لباسی می پوشانند که حتی صورتش پیدا نباشد و برخی از حاکمان این مرز و بوم نیز بر آنند که چونان آن ها عمل کنند و مقوله حجاب را چماقی کرده و بر سر و صورت زنان این سرزمین فرود می آورند و این در حالی است که بسیاری از بزرگان و روشنفکران دینی مقوله حجاب را اصولا دینی نمی دانند. مقوله ارث و ده ها مسئله ی دیگر را می توان از ظلم های مضاعفی دانست که بر این قشر می رود. مسئله طلاق، مسئله کار، مسئله خروج از خانه، مسئله داشتن مال و اموال و صد ها از این گونه مسایل؛ اگر نگویم از زن یک عنصر دست چندمی یقینا یک فرد دسته دومی ساخته است. در جامعه ای مردسالار و بهتر بگویم نامردسالار، نه تنها زنان بلکه مردانِ مرد نیز تحت فشار شدید و خشونت سازمان یافته اند.
بگذارید با اشاره ای به زندان مرکزی مشهد و ظلمی که در این روز ها که ماه محرم است بر زنان رفته است بگویم. تفکر طالبانی و تمامیت خواه حاکم بر تشکیلات قضایی در این ماه محرم طی چند روز ، بیش از پنجاه تن از زنان را به طناب دار سپرد. این زنان بیشترشان درگیر مواد مخدر بوده اند و یکی دو تن را نیز مفسد فی الارض عنوان کرده اند، شرم آور این که شنیدم تنی چند از آنان دختر بوده اند و چون نمی توانند دختران را به طناب دار بسپارند ، برای آنان زفاف اجباری ایجاد کرده و به زور به آنان تجاوز نموده و سپس آنان را اعدام کرده اند.
این است حکومتی که اینان به نام اسلام ایجاد کرده اند، حکومتی که حداقلی از حکومت انسانی در آن وجود ندارد و نه تنها زنان در آن آسایش و آرامش ندارند که مردانِ مرد، نیز در زیر چکمه های اینان له می شوند.