تنها دو هفته پیش از شروع سال نو خورشیدی در ایران و در ایام منتهی به سال نو دو زن در تهران در یک روز خودکشی کردند. هر دوی آنها در فضای عمومی دست به این کار زدند و مرگ دردناکی داشتند.
مسئولان ایرانی گفتهاند یکی به دلیل «سفر غیرپزشکی به خارج و خانهای مفصلتر» دست به این عمل زده و دیگری مرتکب «تجاوز به حریم ریلی» شده است.
در همین حیص بیص یک خبر در توییتر منتشر میشود که در جیب کارگری ساختمانی که خودکشی کرد، کارت شارژ، شانه و یک دستنوشته برای باجناقش که روی آن نوشته: کم آوردم آقا مهدی. البته درستی این خبر تایید نشده است.
اما این دست اخبار تازه و جدید نست. خودسوزی و خودکشی اعتراضی هر از گاهی در گوشهای از این سرزمین رخ میدهد. اسفندماه 1393 یونس عساکره، دستفروش خرمشهری، در اعتراض به ماموران شهرداری که گاری و کالاهایش را جلب کرده بودند، خود را به آتش کشید. اوایل سال 1393 هم یک کارگر راهآهن خود را از جرثقیل محل کار آویزان کرد. در آبان سال 1393 هم یک کارگر اهوازی از روی پل به پایین پرید و درگذشت. در دیماه سال 1393 نیز یک کارگر اخراجی معدن طلای آقدره، پس از بیاعتنایی کارفرمایان به تجمع او و دیگر کارگران اخراجی، شیشهای به شکم خود فرو برد.
سهم وزارت کار، جز تکذیب نبود. اساسا کار حکومت جمهوری اسلامی از این قرار است و فراتر از این نمیرود. آنها حتی تلاشی هم برای جلوگیری از درز این دست اخبار نمیکنند. حجم این رفتارهای اعتراضی چنان بالا رفته که عملا کار از دست حکومت خارج شده است. از دیگرسو سر حکومت به فساد اقتصادی و حکومتی و دعواها و رانتخواریها چنان گرم شده که دیگر برایش اهمیتی ندارد به مصائب و مشکلات شهروندان بپردازد.
در این میان رنج مردم روزبروز بیشتر و بیشتر میشود. بیآنکه کسی صدایشان را بشنود زندگی پررنج و مشقت خود را ادامه میدهند و درد میکشند و گاه چنین واکنش نشان میدهند. نه مقامی هست که به فریادشان برسد و نه مسئولی. فقط گزارش است که در نشریات و خبرگزاریهای کاغذی و مجازی منتشر و بهزودی محو میشود. مردم به این دست اخبار عادت کرده و بلکه آن را به چشم خود دیده و با گوشت و پوستشان چشیدهاند.
اما این نوع اعتراض از سالیان پیش و در کشورهای دیگر نیز گزارش شده است. دیرزمانی است که خودکشی و خودسوزی تبدیل به کنشی اعتراضی شده و فرد برای اینکه صدایش را به دیگران برساند دست به این کار میزند.
پیشینه خودکشی اعتراضی
این کنش اعتراضی در پنجا سال گذشته روندی رو به افزایش داشته است. حتی در سال گذشته میلادی نیز چند مورد آن سروصدایی جهانی به پا کرد. 26 آپریل 2016 امید معصومعلی، پناهجوی ایرانی که در نائورو بازداشت بود، خود را به آتش کشید و دو روز پس از آن از دنیا رفت. چند روز بعد پناهجویی سومالیایی دست به همین کنش اعتراضی زد. او اما کشته نشد بلکه جراحتهایی بسیار جدی برداشت.
اما پیشینه این حرکت اعتراضی به سالها قبل از این برمیگردد. 11ژوئن 1963 در ویتنام رخدادی تازه به وقوع پیوست که صدایش به گوش جهان رسید؛ بودائیان در سیاگون مراسم «دستهروی» به پا کرده بودند. دسته در میان خیابان ایستاد. راهبی به اسم تچ کوانگ دوک به شکل نیلوفری وسط خیابان نشست، چند راهب دیگر رویش نفت ریختند و بعد او خود را به آتش کشید و سوخت و سوخت تا درگذشت. حرکت او در اعتراض به تبعیضی بود که دولت ویتنام جنوبی به بودائیان روا میداشت. نکته مهم اینکه این حرکت نمایشی عموم و سازماندهیشده بود برای اینکه پای رسانهها را به ماجرا بکشاند. روزنامهنگاران و خبرنگاران زیادی این واقعه را گزارش دادند.
خودسوزی دستفروش تونسی نمونه دیگری است که به حرکات جمعی سلسلهواری منتهی شد و اگرچه ناخواسته، سرآغاز آن حرکات ضددیکتاتوری شد.
جمهوری اسلامی چه چارهای اندیشیده است؟
چنانچه گفته شد در سالهای گذشته این دست کنشهای اعتراضی فراوان در سراسر دنیا رخ داده است. از ویتنام تا آمریکا و اروپا و خاورمیانه. اما این نوع اعتراضات در ایران چه فایدهای دارد؟ اگر قرار باشد یکی از این حرکتها به بمب خبری تبدیل شود، حکومت به سرعت پا بر گلوی رسانهها میفشارد و ماجرا را با چند تکذیب خاموش میکند.
سهم مردم سوختن و سوختن است. سوختنی حتی بدون نفت و فندک. تصور کنید کسی برای تامین نان و آب همسر و فرزندانش باید ساعات بسیاری وقت بگذارد بدون اینکه کوچکترین تفریحی حتی برای شب عید خود و خانوادهاش داشته باشد. از دیگرسو خودش نیز میداند هیچ امنیت شغلیای وجود ندارد و همواره در هراس این به سر میبرد که برای فردایش چه کند. بگذریم از آن شهروندانی که باید تن به کارتنخوابی و گورخوابی و البته در نمونه جدید لولهخوابی بدهند.
شهروندان میسوزند در حالی که دعوای دولت تدبیر با دیگران بر سر رانت و منافعشان است. یک طرف منشور حقوق شهروندی توخالیاش را رو میکند و طرف دیگر از خیانت برجامیان میگوید. حاصل این نزاع هرروزه و هرساعته برای مردم چیست؟ آیا طبقهای دیگر و بهتر روی کار میآید و فساد برچیده میشود؟ حاشا و کلا.
بگذریم. انتخابات در پیش است. اصلاحطلبان و تدبیرگران از یک سو دارند وارد کارزار میشوند و اصولگرایان چنددسته هم از یک طرف دیگر. تا کمی دیگر گوش مردم پر میشود از وعدههای توخالی همیشگی. نهایت کار هم با تقسیم منابع ملی این سرزمین بین این چند خانواده به پایان خواهد رسید. راستی! شنیدهاید چند روز پیش پارسایی، سخنگوی کمیسیون اصل۹۰مجلس گفت که در یک پرونده از میان بیش از ۱۵۰۰ پرونده زمینخواری و جنگلخواری، دولت احمدینژاد به جای پول، به پیمانکار آزادراه تهران-شمال چندصدهزار هکتار از جنگلهای شمال را داده است؟ بگذریم.