بگذار که این پنجره ها بسته بمانند
با پرده خود محکم و پیوسته بمانند
چشمان من از شهر ندیدند به جز شر
بگذار بر این منظره ها بسته بمانند
بهتر که از این قوم ریا دور بمانم
بهتر که جدا از من دل خسته بمانند
کوتوله پرستند خدایان سیاست
چون در پی آنند که برجسته بمانند
وقتی ره صد ساله توان رفت به یک آه
بگذار در این رفتن آهسته بمانند
شمعیم ولی لایق این جمع نبودیم
رفتیم که جمعیت شایسته بمانند
باید که در این معرکه، اصحاب صداقت
در خانه نشینند که وارسته بمانند
اصرار نکن تا سر از این راز درآری
اسرار چه خوب است که سربسته بمانند…