سلام حضرت آغای شال فتنه به دوش
به شال سبز پناه آوردی،فریب دهی؟
میان برف نشستی چه نیتی داری؟
به مکر و حیله دیگر به خود شکیب دهی؟
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند
جمال چهره محصور اختر است حجت ما
زمانه شاهد فرق میان ما و شماست
زمانه خوب گواهی به رحم و رافت ماست
بیا و تا که زمانی برای برگشتن هست
به خیل مردم عشاق میر واصل شو
به قدر سجده توبه اگر بلد باشی
بخوان و با خودت و این قیام همدل شو
زمانه خرده نگیرد به آنکه آزاده است
اگر به قدر جویی در وجودتان مردیست
خودت به اشتباه خودت اعتراف کن آغا
بهار میرسد از راه وقت همدردیست
قسم به سبزی راهی که پیروش هستم
قسم به خون نداها به درد آرش ها
قسم که ما همه گلرخ ،ندا و ستاریم
و سبز میشود آتش بدین سیاووش ها
سخن تمام کنم ای تو مظهر تزویر
تو ای خدای تظاهر و منطقت شمشیر
اگر چه اول و آخر تمام نامردید
هنوز مانده زمانی ،بیا و برگردید