معروف است که آیت الله خمینی گفته بود ما ایران را برای اسلام می خواهیم و نه اسلام را برای ایران. او همچنین خواستار صدور انقلاب اسلامی از ایران به جهان بود. هر چند دسته ای از حامیانش بعدها در مقام توضیح بر آمدند که منظور ایشان از صدور انقلاب الگو سازی فرهنگی بوده و نه لشکر کشی نظامی، اما همچنان نظرات تأیید نشده ای وجود دارد که بعد از استقرار جمهوری اسلامی شخصی به نمایندگی از رهبر وقت انقلاب با نماینده آیت الله حکیم در عراق تماس می گرفته و خواهان دعوت این روحانی از مردم عراق برای قیام می شده است.
تماسهایی که مدعیانش می گویند توسط دستگاه استغفارات صدام شنود می شده و وحشت از چنین قیامی به عنوان یکی از دلایل تهاجم نظامی عراق به ایران خوانده می شود. از آن گذشته ایران هرگز پنهان نکرده که موسس و حامی همه جانبه گروه مسلح شیعی حزب الله لبنان در همان سالهای ابتدایی انقلاب اسلامی بوده است. همچنین در سخنان بسیاری از انقلابیون شنیده شده و هنوز هم افرادی می گویند که آقای خمینی جنبشهای آزادیخواهانه اسلامی را در منطقه و جهان کلید زد.
در سی و هشت سال گذشته به طور متناوب شواهد مختلفی در گوشه و کنار جهان یافت شده که نشان می دهد جمهوری اسلامی از طریق تشکیل گروههای تبشیری و شناسایی و جذب افرادی از طبقات هدف با پرداختهای مختلف مبالغ کلان مثل پخش مستقیم پول، خانه سازی، مدرسه و بیمارستان سازی، برگزاری سخنرانی های اغوا کننده و مهیج و حتی در مواردی مسلح کردن گروههای تحت امر خود به منظور شورش و خرابکاری، به صدور ایدئولوژی خود مشغول بوده. ردپای این صدور را می توان در اتهاماتی نظیر انفجار مرکز یهودیان آرژانتین و کشف محموله های سلاح که با کشتی به کشورهای آفریقایی و خصوصأ نیجریه ارسال می شده و دهها مورد دیگر دنبال کرد.
اما جواب این سوال که نظریه صدور انقلاب تا چه اندازه موفق بوده بحث دیگری است. اگر بخواهیم به مبحث صدور انقلاب از زاویه مثبت نگاه کنیم ناچار هستیم برداشت فرهنگی و الگوسازی آن را مد نظر قرار دهیم. برای این منظور ابتدا باید دید انقلاب با چه وعده هایی آمد و در داخل کشور چه کرده. دهه منتهی به انقلاب در ایران با افزایش قیمت نفت و رشد اقتصادی همراه بود. در آن سالها در پی انقلاب سفید شاه و مردم که نوعی آشتی ملی هم محسوب می شد صنایع کشور در مسیر مدرنیزاسیون قرار گرفته بود، قوانین قضایی به نفع زنان و در جهت برابری در حال تغییر بود، آزادی های فرهنگی و اجتماعی در کشور وجود داشت و آموزش در همه شاخه ها به سرعت در حال گسترش بود، همین امر سبب شده بود مهاجرت از روستاها به شهرها و اعزام جوانان برای تحصیل به دانشگاه های کشورهای غربی سرعت بگیرد.
همزمانی سه عامل رونق گرفتن فرهنگ کافه نشینی در شهرها، آشنایی جوانان دانشجو با دمکراسی غربی و تأثیر فرهنگ چپ که از اتحاد جماهیر شوروی سابق می آمد بر قشر روشنفکر جامعه از سویی و تناقض این عوامل با بافت روستایی جامعه که به شدت مذهبی و تحت تأثیر روحانیت بود، همه دست به دست هم داد تا جامعه با دیکتاتوری یک فرد به نام شاه مخالفت کند، ولو اینکه آن دیکتاتوری میهن پرستانه و دلسوزانه بوده باشد. چنانکه عزت الله سحانی فعال ملی-مذهبی فقید و از مبارزان دوره شاه که سالها در زندان و زیر شکنجه بود در خاطراتش می نویسد برنامه های شاه درست و به نفع آینده ایران بود اما ما آن موقع متوجه نبودیم… در چنین شرایطی جامعه به نقطه ای رسید که همه اقشار می دانستند شاه و دربار و سلطنت را نمی خواهند.
اما توده مردم نمی دانستند چه می خواهند، روشنفکران انقلابی شبه لنینیستی در ذهن داشتند، تحصیلکردگان دانشگاه های اروپا و آمریکا یک نظام دمکراتیک بر پایه انتخابات آزاد و سیستم ادواری را دنبال می کردند و شاخه سیاسی روحانیت به رهبری آیت الله خمینی هم سعادت دنیا و آخرت مردم را در ایجاد مدینه فاضله ای شبیه دوران پیامبر اسلام می دیدند. در مجموع آنچه در ادبیات همه این گروه ها خودنمایی می کرد آزادی و عدالتی بیش از دوران گذشته بود. با اینکه شرایط اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی کشور به طور نسبی رضایت بخش بود اما آیت الله خمینی در سخنرانی معروف بهشت زهرا از آرمانهایی رویایی سخن گفت از آب و برق مجانی گرفته تا رسیدگی به خواستهای روحانی و آخرت مردم. از فردای انقلاب برای اجرایی کردن این بهشت موعود خط کشی ها شروع شد.
از تیرباران افسران ارتش شاهنشاهی که با سکوت و یا همراهی با مردم به مسیر وقوع انقلاب کمک کرده بودند تا اعدام نیروهای چپ که پیشتر آیت الله خمینی در نوفل لوشاتو وعده داده بود در حکومت آینده مارکسیستها هم در بیان عقاید خود آزاد خواهند بود. نقل قولی از آقای بنی صدر وجود دارد که او روزی نزد بنیانگذار انقلاب رفته و گفته آقای خمینی این اعدامها و سرکوبهای خشن با آنچه شما در نوفل لوشاتو به مردم وعده دادید منافات دارد.
آیت الله خمینی در پاسخ به اولین رئیس جمهور اسلامی ایران گفته ما تقیه کردیم. قرار نیست اگر امروز یک حرفی را زدیم فردا هم همان حرف را تکرار کنیم. به عقیده بسیاری این همان نقطه تفاوت اسلام سیاسی با دین اسلامی است که تا پیش از آن عامه مردم می شناختند.
این سخن آقای خمینی نه یک پاسخ ساده به مخالفان، که یک ایدئولوژی بود و ادامه یافت. تا جایی که ظرف مدت زمان نه چندان طولانی خط کشی ها به قدری گسترده شد که از میان همراهان پرواز ایرفرانس که آیت الله خمینی را در قامت رهبر انقلاب اسلامی از پاریس به تهران برد، تمام اعضاء یا اعدام، یا مطرود و خانه شین و یا ناچار به فرار از کشور شدند. معروف است که در تمام انقلابهای بزرگ جهان بعد از گذشت مدت زمانی از استقرار سیستم سیاسی جدید، کشور از حالت فوق العاده و انقلابی خارج شده و به فضای عادی باز می گردد. اتفاقی که در انقلاب ایران تا امروز هم رخ نداده. پس از انقلاب سفارت آمریکا در تهران اشغال شد که آیت الله خمینی آن را انقلاب دوم نامید و بحرانی طولانی و دامنه دار را رقم زد.
بعد خلاف وعده های پیشین، حجاب اجباری شد که رویارویی طولانی مدت و مداوم زنان را در پی داشت، سپس بر خلاف وعده ها در تابستان 58 با پیام معروف رهبر وقت که گفت بشکنید این قلم ها را… ما باید چوبه های دار بر پا کنیم…مطبوعات قلع و قمع شد، بعد کشور درگیر جنگ با عراق شد که تبعات آن هم محدود نماند و همزمان هم درگیری های مسلحانه داخلی با مجاهدین خلق و دیگر گروه ها تا سالهای اولیه دهه شصت ادامه یافت، در سال پایانی جنگ هشت ساله شمار زیادی و به تعبیری هزاران تن از هواداران سازمان مجاهدین خلق -گروه مسلحی که پیشتر در پیروزی انقلاب 57 نقش داشت و حالا معتقد بود که بنیانگذار جمهوری اسلامی انقلاب مردم را مصادره کرده- در زندانهای سراسر کشور و در دادگاه های یک دقیقه ای به جرم ایستادن بر سر موضع خود محکوم و اعدام شدند. قتل عامی که تر و خشک را با هم سوزاند و اعتراض آیت الله منتظری به این جنایت باعث برکناری او از جانشینی ولی فقیه وقت و سپس سالها حصر خانگی اش شد.
با اینکه پسر آیت الله منتظری توسط مجاهدین خلق کشته شده بود اما او می گفت نباید انتقام جویانه رفتار کرد، بسیاری از کسانی که اعدام شدند سالها در زندان بودند و احکام زندان خود را می گذراندند و اصلأ امکان ارتکاب جرم جدید برای آنها فراهم نبوده که بتوان آنها را اعدام کرد. در حقیقت عده ای زندانی به جای همفکران خود که در کشور عراق سکونت داشتند اعدام شدند و به گفته آقای منتظری و بسیاری از جان بدر بردگان در میان آنها نیروهای چپ، دختران باکره و زیر سن قانونی و حتی زنان حامله اعدام شدند.
در چنین فضایی که پیش از آن مخالفان فکری آیت الله خمینی نظیر آیت الله کاظم شریعتمداری به حصر خانگی و مجازات محکوم شده بودند و حتی پس از آن مسئولان دستگاه های مختلف حکومت بر آمده از انقلاب هم در امان نماندند و تنها هسته کوچکی حول قدرت مرکزی هر چه خواستند انجام دادند و حتی به مواد قانون اساسی که به خواست و تحت نظر خودشان نوششته شده بود هم وقعی نگذاشتند و هر که را سر راه ایدئولوژی خود دیدند به هر شکل ممکن از سر راه برداشتند، انقلابی که قصد داشت به الگوی جهانیان تبدیل شود به تعبیر مصطفی تاجزاده (از انقلابیون و معاون سیاسی-امنیتی وزارت کشور دولت هفتم که به تازگی پس از تحمل هفت سال زندان آزاد شده) به عبرت جهانیان بدل شد و حتی ملتهای مسلمان از بیم نابودی و بدنامی مذهب از تکرار چنین مدلی پرهیز کردند و یا گروه هایی از اهل سنت به مقابله با این شیوه استفاده از دین برخاستند و چه بسا بسیاری امروز تشکیل گروه های مسلح خشن مانند داعش و جبهه النصره را واکنشی طبیعی به انقلاب شیعی ایران و تشکیل گروه های تحت امرش در منطقه و جهان می دانند.
صادق زیباکلام استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران در سخنرانی که به تازگی ویدئو آن منتشر شده می گوید فرض کنید در ایالات متحده آمریکا انقلاب شده و نظام سرمایه داری حاکم بر آن کشور فرو پاشیده و حالا گروه هایی در رشته های مختلف از آن کشور به ایران آمده اند و از ما می خواهند الگوی مملکت داری جمهوری اسلامی را در شاخه های مختلف بنویسیم و تحویل آنها بدهیم تا بتوانند در نظام سیاسی جدید آمریکا از آن استفاده کنند . بعد بر می شمرد بانکداری مان دزدخانه، صنایع مان ورشکسته و… و… می پرسد چه داریم که انتظار داریم دنیا بیاید از ما الگو بگیرد؟!
حال که ایده صدور انقلاب به این نقطه رسیده و اگر نگوییم خسارت بار بوده، دستکم عقیم مانده و نشانه ای از جهت گیری آن به سمت موفقیت هم دیده نمی شود، مقامات جمهوری اسلامی به استقبال درخواست اتحادیه اروپا به منظور آغاز مذاکرات حقوق بشری رفته اند.
چنین مذاکراتی پیش تر در دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی به صورت موضوعی در مورد مسائل حقوق بشری انجام شده بود، اما در مجموع گفتگوها بی نتیجه مانده بود چون دستگاه اجرایی کشور که طرف گفتگوی مقامات غربی بود، برای اجرا و حراست از موازین حقوق بشری در کشور اختیار نداشت. حالا محمد جواد لاریجانی معاون حقوق بشر قوه قضائیه جمهوری اسلامی می گوید که این مذاکرات با خواست نظام انجام می شود و گفته است در مذاکرات دوران رئیس جمهور اسبق، اروپایی ها به ما می گفتند ما از فلان کار شما خوشمان نمی آید، این بار مذاکرات فرق دارد ما به آنها می گوییم به درک که خوشتان نمی آید ما هم حرف داریم. این رویکرد تهاجمی ایران در سخنان دیگر مسئولان از جمله رئیس قوه قضائیه یعنی صادق لاریجانی هم به چشم می خورد. فضای مثبت ناشی از موفقیت برجام می توانست دو طرف را ترغیب کند که بر سر مشکلات دیگر هم گفتگو کنند.
اما در حال حاضر نه چنین فضای مثبتی پدید آمده و هم اینکه مقامات کشور می گویند در این زمینه با آمریکا حرفی ندارند. بنابراین مشخص نیست که انگیزه ایران از انجام چنین مذاکراتی چیست. می توان حدس زد که ایران بخواهد با قراردادهای اقتصادی اغواکننده هم اقتصاد خود را از رکود نجات دهد و همزمان با فشار، امتیازاتی نظیر چشم بستن بر وضعیت حقوق بشر و خصوصأ لغو سفر و مصادره اموال ناقضان حقوق بشر را از اتحادیه اروپا دریافت کند.
احتمال دیگر این است که ایران بر سر میز می نشیند تا در واکنش به صحبتهای نمایندگان اتحادیه اروپا در خصوص نقض حقوق بشر، اروپا را متهم کند که دولت اسرائیل با اتکا به حمایت شما کودکان غزه را می کشد و یا دستکم با اهرم محاصره اقتصادی حقوق اولیه آنها را نقض می کند و یا به اروپا بگوید نظامیان کشورهای شما در قالب ناتو در عراق و افغانستان حضور دارند و حقوق انسانی مردم این مناطق را نقض می کنند و یا نیروهای نظامی شما به رهبری فرانسه به لیبی لشکرکشی کردند و مردم لیبی را به شرایط امروز دچار کردند. هر چه باشد اغلب صاحبنظران به این گفتگوها خوشبین هستند که اگر دستآوردی برای ایرانیان به همراه نداشته باشد، دستکم شرایط را بدتر از این که هست نخواهد کرد.
دلهره ای که بعد از امضاء برجام برای بخشی از ایرانیان ایجاد شده بود که ممکن است اروپا مسئله حقوق بشر را پای این توافق قربانی کند، امروز به کلی رنگ باخته است. زیرا دو طرف به خوبی دریافته اند که یک توافقنامه اتمی حتی اگر با موفقیت کامل اجرایی شود، بقیه مشکلات طرفین و تضاد منافعی که بر سر حقوق بشر، دمکراسی و تروریسم دارند، در کوتاه مدت و بدون عزمی جدی برای مذاکرات مفصل و اجرایی حل نخواهد شد. بنابراین آغاز مذاکرات حقوق بشری بین ایران و اتحادیه اروپا به سندی نظیر برجام ختم نخواهد شد زیرا مشکلات طرفین با یکدیگر بنیادی است و در سیاستهای کلان و درازمدت ریشه دارد.
اما آغاز راه مبارکی است چون به فعالان حقوق بشر و جامعه مدنی پویای ایران امکان می دهد تا با حساسیت زایی برای افکار عمومی و یادآوری مداوم ارزشهای بنیادین دمکراسی غرب به مقامات اروپایی فشار بیاورند تا در جهت ملزم کردن هر چه بیشتر مقامات جمهوری اسلامی به رعایت مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر تلاش کنند و بدانند که همواره چشم سومی به نام افکار عمومی نظاره گر رفتار و کردار سیاستمداران است.