درباره ی حسین مشمول قبلا برایتان گفته بودم، که پاسدار بود و در جبهه جایگاه اطلاعات و عملیات را داشته و به دو اعدام و سپس دو حبس ابد محکوم شده بود. برای یادآوری بیشتر می توانید به نوشته ی دو اعدام مراجعه کنید، ایشان هم اکنون در بند ما، مسئول بازرسی است. او و اذنابش علاوه برگشت و گذار به تمامی اندامت در موقع ورود یا خروج به بند، به دنبال شکار کسانی است که در بند، قرص روان گردان یا مواد، مصرف می کنند یا به درون بند می آورند. همین مسئله باعث شده است که او اگر نگوییم منفور هم بندان عزیز است، مقبولیتی در میان آنان ندارد. روزی نیست که او یک یا چند نفر را به خاطر داشتن قرص یا مواد از این بند که مشاوره است!! به بند های عادی نفرستد، یا به اصطلاح این جا، رد بند نکند.
از دیگر سوی چون او با حفاظت اطلاعات زندان رفت و آمدی دارد، همه ی نازنینان مجرم فکر می کنند او خبر چین حفاظت نیز هست. لذا ضمن هشدار به یکدیگر که از او اجتناب کنند،و مواظب باشند تا پر قبایشان به او نگیرد، او را بیش از پیش در این جمع منفور نموده است.
با این مقدمه ی نسبتا طولانی حال می پردازم به اصل مطلب. همان گونه که قبلا آوردم در اتاق تقریبا بیست و چهار متری ما، سلول ما، حدود نوزده عزیز مجرم حضور دارند، که خود لانه ی زنبوری را می ماند. در بیش از دو ماهی که در این سلول بوده ام، تا به حال حسین علاوه بر احوال پرسی گاه به گاه از من- همین باعث شده که بچه ها از من هم بترسند- دو بار نیز برای بازرسی افراد به داخل اتاق آمده است. یکی مورد نواسه ی ملک بود که در موردش گفتم و دومی هم خرجش. اولی رد بند شد و دومی مانده است تا اطلاع ثانوی. قضیه این بود که به یک باره، حدود چهار تن از یاران حسین به ریاست خودش به اتاق تقریبا یورش آوردند ضمن امر به خروج دیگران یا حضور در تخت هایشان- البته اگر داشته باشند- جزء جزء لوازم و وسایل فرد مشکوک را بررسی و بازرسی نمودند. لباس ها بود که از ساک ها خارج می شود، ظروف بود که همه جایش دیده و دست کشیده می شد. ملافه و پتو، تخت و درز دیوار، کیف و کفش، فرش … خلاصه هر چه بود و هست. مورد تفتیش قرار می گرفت. لباس های تن، درز پتو ها، زوایای پنهان و پیدای تخت، داخل فلاکس چای و … خلاصه چیزی یا جایی، نبود که در این تفتیش مورد تفتیش قرار نگیرد.
این همه در حالی بود و هست که فرد خاطی یا مجرم در نظر مفتش یا گذرندگان و حاضران مورد طعن قرار می گرفت. در نهایت او مجبور بود برود در میان کسانی که چون او بودند در بند های عادی. چرا که گفته می شود در آن جا از شیر مرغ تا جان آدمیزاد آزاد است. و مجرم نازنین می تواند بخورد ، بیاشامد، دود کند و اصراف نماید. چرا که غمی نیست؛ نه برای او و نه برای مسئولان؛ این جا اندرزگاه است!