جهت اطلاع عرض می کنم که اگر شما بنا به هر دلیلی سر و کارتان به دادگاه و زندان نیافتاده باشد، اطلاعی از آن چه می خواهم عرض کنم نخواهید داشت، هر چند که به گفته ی یک مقام قضایی ما در مملکت حداقل پانزده میلیون پرونده قضایی داریم، که اگر فقط در این پرونده ها دو نفر دخیل باشند، بالغ بر 30 میلیون نفر گرفتار آنند و اگر خانواده هایشان را هم حداقل سه نفر در نظر بگیریم بالغ بر 90 میلیون می شوند و یا به عبارت بهتر 120 میلیون نفر را در کل شامل می شوند که باید تعداد قابل توجهی از اهالی کشورهای همجوار را هم به حساب بیاوریم، حالا بگذریم از این مطالب، فقط می خواستم بگویم آن چه را می خواهم بگویم حتما همه می دانید ولی باز هم بنده مجبورم عرض کنم. در دادگاه های ما بعد از این که متهم مجرم می شود و حکمش صادر می گردد، سرو کارش می افتد به جایی که به آن اجرای احکام می گویند و آنانند که دستور اجرای حکم شما را می دهند و شما را با دستبند و پابند، حالا هر جرمی که داشته باشید یا آقایان گفته باشند که انجام داده اید، دستبند و پابند روی شاخشه و بعد تحویل زندان می شود تا زمان حکمشان که زندان است بگذرانند و اگر قرار است شلاق نوش جان کنید، این مهم نیز سامان می پذیرد. البته برای برخی سالیانی طول می کشد و برای امثال ما ، هنوز یک ماه نشده سامان می پذیرد. ببخشید باز از اصل مطلب منحرف شدم، بله عرض می کردم که اجرای احکام چیست. اما تعدادی از دوستان نازنین و مجرمین محترم و عزیز، طاقت گذران مدت اسارت خود را ندارند و یا نمی توانند منتظر بمانند تا توسط دستان عزیزان مسئول طناب دار بر گردنشان آویخته شود و یا توسط شلاق آنان مورد نوازش قرار گیرند، لذا دست به کاری می زنند که دیگر اهالی ساکن در این نا کجا آباد آن را “خود اجرایی” می نامند، حالا این مهم یعنی چه، عرض می کنم.جانم برایتان بگوید، خود اجرایی کاری است که مجرم با خودش می کند، مثل خودکفایی می ماند که به معنای آن است که آدم با خودش کاری بکند که از او کف خارج شود، خود اجرایی نیز بر این شکل و شمایل است که مجرم محترم که طاقتش طاق شده است خودش حکم خودش را اجرا می کند تا برای مسئولان محترم زحمتی نباشد، مثلا مجرمی که به شلاق محکوم است، خودش را شلاق می زند، یا دیگری که به مرگ محکوم شده است، خود را حلق آویز می کند، یا با دارویی که برای شپش و ساس های نازنین درون سلول در اختیار دارد خود را به باقی هدایت می کند، متهمان عزیز پیشکسوت در مورد این خود اجرایی داستان ها تعریف می کردند ولی از شما چه پنهان بنده باور نمی کردم تا این که امروز یعنی 4 فروردین1393 هجری شمسی خود شاهد این ماجرا بودم، در ابتدای صبح با فریادی از خواب ناز پریدم،فریاد از سلول مقابل بود – عمومی 4- مشخص شد که یکی از مجرمان محترم دیوانه- ناگفته نماند که تمامی مجرمان نازنین این عمومی از قرص ها و داروهای قوی ضد التهاب و استرس تناول می فرمایند که یکی از این قرص ها فیل را برای بیست و چهار ساعت به خوب ناز می برد- اما دریغ که این دوستان بعد از خوردن چند قرص تازه فرصت پیدا می کنند خود را دار بزنند. بنده قبلا فکر می کردم که مجرمان روانی جایشان در بیمارستان روانی است ولی از موقع تشریف فرمایی به این مکان، دریافتم که تمامی این گونه مجرمان در بند ما که همان شش یک باشد ساکنند، دردسرتان ندهم، فریاد را که هنوز به یاد دارید، بعد از جستجوی فراوان دریافتم که مجرم نازنینی که مقدار کمی مواد همراه خود داشته و حالا در حا گذران زمان زندانی بودن خود است،با داروی شپش خود را مسموم نموده و راهی بیمارستان شده است، شاید برود-شاید بماند،در فکر بودم که فریاد دیگری مرا به سالن کشید، یکی دیگر خود را حلق آویز کرده بود، خودش را با طنابی از درب توالت و پایه دوربین مدار بسته آویزان نموده بود، دیگران خود را به او رسانده و قبل از مرگ قطعی او را که بیهوش شده بود ، درون پتویی انداخته به بیرون کشیده و چندین نفره او را راهی بیمارستان نمودند،احتمالا زنده می ماند تا دوباره خود را به دار آویزان نماید- جرمش 35 گرم گریستال است و برای اولین بار به زندان آمده است- چیزی که برایم جالب بود این مهم بود که برای مسئولان بند ، موضوع کاملا طبیعی بود، لذا حالا قبول می کنم که داستان های دیگری که دوستان می گفتند نیز صحیح است. داشتم این چند خط را می نوشتم که دوستی در گوشم زمزمه کرد، چون در چند روز تعطیلی عید هستیم و مدیران محترم کسی را اعدام نمی کنند عزیزان مجرم خواسته اند این مهم را سامان دهند و ادامه داد بگو خُب، گفتم خُب. نوشته را به پایان برده بودم که تا اولین ساعات روز 5 فروردین یکی دیگر از مجرمین خود را خوداجرایی فرمود، این را صبح زود از پاس کلید پرسیدم. چرا که کوبش های شبانه بر در ما را به جایی رهنمون نمی شد و از قرار تا سه نشه بازی نشه، پس سه شد؟!