راست و حسینیش که منم مثل بقیه مانده ام که در این مملکت امام زمانی! چه می گذرد؟ شما اگر می دانید من و ما را رهنمایی بفرمایید. هر چند که از قراین بر می آید که شما هم، ای، نمی دانید دیگر، چون عقل- اگر وجود داشته باشد- به ما می گوید که بابا، حرفی، سخنی، گپی، چیزی، کاری، حرکتی، جوششی، خروشی، بالاخره تکانی، اما می بینید و می بینیم که هیچ. دنیا را آب برده است ولی ما امت حزب الله! و اما زمانی! را خواب. آخ که این خواب چه که نمی کند.
مثلا بخش قابل توجهی از یاران نامی امام زمان و گم نام حضرت ایشان!!- خدا نیاورد که آن بزرگ مرد چنین یارانی داشته باشد- می خواهند به زور هم که شده امثال ما را که عاشق جهنم هستیم به بهشت رهنمون کنند!. اووه، چه دعوا های حیدری نعمتی که توسط رئیس جمهور جدید و اطرافیان رئیس جمهور قدیم، مخصوصا ملبس ها به لباس امام زمان، به وجود نیامد، که باید بفرستیم. حتی اگر شده با قمه و چماق و داغ و درفش به بهشت، و از آن سو که نه آقا، بهشت چیست؟ ما نیامده ایم که مردم را به بهشت زوری بفرستیم. و نتیجه عمل زوری ما همین جهنمی است که ساخته ایم.
بالاخره که بعد از چند ماه که روئسا به هم پریدند، و ما مردم بسیار خوب!! با چشمانی وق زده و گوش های دریده، شاهد تیتر های جراید، تصاویر منابر بودیم، غافل شدیم که در نهایت همان مختصر، زیر انداز و یا رو اندازی که داشتیم دیگر نیست و در نهایت احتمالا بعضی از ما شاید!! متوجه شدیم که بابا دعوا سر لحاف ما بود که ملا و ملاییان ربودند. حالا یا به خاطر فرستادن به زور به بهشت یا ماندن همین جهنمی که آنان و خود، برای خودمان ساخته ایم.
خانم ها! آقایان! به اطلاع شما سروران گرامی می رسانم که من و ما در این جهنم زندان مرکزی مشهد، به این نتیجه رسیده ایم که قرار بود طبق فتوای همین دوستان ما به سمت بهشت برویم. ولی وقتی به خود آمدیم، مشاهده فرمودیم که در جهنم ساکن هستیم. لذا حالا آن هم به زور دگنک، فهمیده ایم، البته بعضی از ما؛ که بابا بهشت وعده داده شده نیز، جهنمی بیش نیست. توصیه می کنم از خواب بیدار شوید. آبی به صورت مبارکتان بزنید. چشم هایتان را قدری مالش دهید. هر چند اسباب زحمت می شود، قدری، اندکی آن ها را بگشایید، تا شاید به بهانه ی بهشت به جهنم نروید. چرا که به قول آن شهید بزرگوار بهشتی” بهشت را به بها می دهند نه به بهانه”. به زور نه کسی به بهشت می رود نه به جهنم. این ما هستیم که می توانیم زندگمان را بهشتی یا جهنمی کنیم. همانی را که انجام داده و یا در حال انجام آن هستیم.
هنوز آن دعوای به زور به بهشت بردن تمام نشده بود، که دعوای دیگری شروع شد. و در این میان مشت و لگد و داغ و درفش باز نصیب، تن رنجور این امت سلحشور و امام زمانی گردید. قضیه چیست؟ عرض می کنم. نمی دانم چطور شد که رئیس قوه ی مجریه بعد از یک سال از ریاستش به یک باره نطقشان باز شد و در دیدار با سفرای خارجی- آخ که این خارج چه کار که با ما نمی کند! تا جایی که دیگران گفته اند و ما شنیده ایم، همه جای آدمیزاده را باز می کند، من جمله نطقش را.- بله در دیدار با سفرای خارجی که گویا بخشی از هوای خارج را با خود آورده بودند. فرمایش فرمودند که: آقایانی که قبلا می خواستید ما را به زور به بهشت ببرید، حالا که ما با ضرب و زور، توانسته ایم لای در بهشت را کمی تا قسمتی باز کنیم، چرا بدنتان می لرزد؟! اگر خیلی می لرزید، برید جهنم جایی برای خود فراهم کنید که نلرزید.
وای چه مهشر کبرایی شد. زمین به آسمان رفت. آسمان به زمین افتاد. رسانه ها از تصویری گرفته تا صوتی، از مکتوب گرفته تا مجازی، از منبر و محراب گرفته تا تریبون!!؛ به فغان آمدند که وامصیبتا، دیدید چه گفت این رئیس؟!! ما را حواله به جهنم داد. تمامی آقایان و خانم ها دست به ریششان کشیدند- ببخشید خانم ها ریش ندارند، لذا نمی دانم آنان دست به کجایشان کشیدند. چرا که من می ترسیدم نگاه اولم به نگاه دوم تبدیل شود و گناه کبیره کنم، لذا خیلی در این مورد دقت نکردم- آنان ادامه دادند مایی که قصد داشتیم مردم خوبمان را حتی اگر به زور هم شده به بهشت بریم، باید پاداشمان جهنم باشد؟!. وامصیبتا، وا السفا، وا …- من که معتقدم بسته باشد بهتر است تا وا باشد منظورم همان باز است-.
زمین و زمان به هم ریخت و باز یک هفته سر ما گرم شد به این سر و صدا ها. تا کمی و قسمتی از این دعوا ها فروکش کرد و ما فرصت پیدا کردیم تا در آیینه ی قدی خود را نگاه کنیم- البته در جهنم زندان مرکزی مشهد آیینه ی غیر قدی هم کم تر گیر می آید- دیدیم ای دل غافل در این دعوا هایی که انجام شد نه تنها چیزی به دست نیاوردیم، بلکه مشاهده فرمودیم که تنبانمان را هم برده اند. وایییی، حالا چه کنیم؟! بدون تنبان که به بهشت نمی توانیم برویم. چرا که علما فرموده بودند- البته در نطق های قبلیشان- هر کس تنبان ندارد، یقینا جهنمی است. شاهد مثال بند نس
وان که فارسیش می شود خانم ها. که حتی تنبان داران را به جرم بی تنبانی به این جهنم آورده اند. پس نتیجه می گیریم که راست فرموده اند این بزرگان عبا و عمامه که:” بی تنبان به بهشت نمی توان رفت” و ما که تنبان نداریم،” هرکس که این ندارد، حقا که آن ندارد” منظورم بهشت است. نتیجه ی اخلاقی اش این می شود که به همین جهنم خودمان بسازیم و هوا و حوس بهشت آینده را به کناری نهیم.
آن چه از لا به لای سخنان رئیس قوه ی مجریه و دیگر رئسای قوا و اعوان و انصارشان- ببخشید که از کلمات عربی استفاده می کنم منظورم همان قوم و خویشان و دوستان، سببی، نسبی، جناحی است- به دست می آید این مهم است که راستی ها!! می خواهند ما را به بهشتی که خود ساخته اند و آن را بهشت خودی می خوانند، حتی به زور رهنمون کنند. آن رئیس دیگر می خواهد ما را به بهشت زمینی که دیگران برای خود ساخته اند رهنمون کند. در این جاست که داد اینان در می آید: وا اسلاما، وا دینا- فکر نکنید اسم دختر خانمی را آوردم، دینا، منظورم همان دین است- که بهشت ما را رها نموده بهشت اجنبی را به ما نشان می دهید؟!.
بعد از طوفانی شدید که از این گفتار رئیس قوه مجریه بر پا شد، حضرت ایشان، هنوز لایش را باز نکرده بستند. منظورم لای در بهشت اجنبی است که همان بیگانه باشد.
خب این بار هم که به خیر گذشت و ما فقط یک تنبان از دست دادیم. و همچون ملا نصرالدین خدای را شاکریم که شورتی به پا داریم وگرنه … – آورده اند که ملا قصد داشت از جویی بپرد. لباس هایش را درآورد و فقط شورتی بر اندامش باقی گذاشت. در حین پرش شورتش پاره شد. او به سجده در آمد که صد شکر این یکی را بر تن خود استوار نمودم وگرنه جای دیگرم برایش اتفاقی می افتاد.- حال من و ما دست به دعا بر می داریم که این بزرگان قوم دست از سر بی موی ما و پای بی تنبانمان بردارند. چرا که ما نه بهشت این وری را می خواهیم نه بهشت آن وری را. اجازه بدهید در همین جهنم خود بمانیم، بسوزیم و بسازیم، چون حالی برای حرکت نداریم.