لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاء اللَّه
(هماناکه خداوند رؤیای رسولش را به حقیقت پیوست، که هر آینه اگر خدای بخواهد به مسجد الحرام داخل خواهد گردید – فتح – ٢٧).
همه می گویند که در کعبه در آییم، و بعضی می گویندکه ان شاءالله در آییم. اینها که استثنا می کنند عاشقانند، زیرا که عاشق خود را بر کار و مختار نبیند؛ بر کار معشوق را داند. پس می گویند که اگر معشوق خواهد، درآییم.
اکنون مسجدالحرام پیش اهل ظاهر آن کعبه است که خلق می روند، و پیش عاشقان و خاصان مسجدالحرام وصال حق است. پس می گویند که اگر حق خواهد، به وی برسیم و به دیدار مشرف شویم. اما آنکه معشوق بگوید «إن شاءالله» آن نادر است. حکایت آن، غریب است. غریبی باید که حکایت غریب بشنود و تواند شنیدن.
خدا را بندگانند که ایشان معشوقند و محبوبند. حق تعالی طالب ایشان است و هر چه وظیفه عاشقان است او برای ایشان می کند و می نماید. همچنانکه عاشق می گفت ان شاءالله برسیم، حق تعالی برای آن غریب ان شاءالله می گوید. اگر به شرح آن مشغول شویم، اولیای واصل سررشته گم کنند. پس چنین اسرار و احوال را به خلق چون توان گفتن؟ قلم اینجا رسید و سر بشکست. یکی اشتر را بر مناره نمی بیند، تار موی در دهن شتر چون بیند؟
آمدیم بحکایت اول اکنون آن عاشقان که انشاءالله می گویند، یعنی بر کار معشوقست. اگر معشوق خواهد بکعبه درآییم. ایشان غرق حقند، آنجا غیر نمی گنجد و یاد غیر حرامست. چه جای غیر است که تا خود را محو نکرد، آنجا نگنجد، لَیْسَ فِي الدَّارِ غَیْرُ الله [دَیَّارٌ]
گزيده فيه ما فيه
تلخيص دكتر حسين الهى قمشه اى
بسیاری از ما در زندگی روزمره و ضمن هم کلام شدن با دیگران، به خصوص قبل از انجام هر کاری، چه بزرگ و چه کوچک، جمله «اگر خدا بخواهد» یا جایگزین عربی آن آن «ان شا الله» را به کار میبریم. ولی بیشتر ما از باطن و مفهوم اصلی این جمله آگاه نیستیم. حتی به صورت عادت آن را به کار می بریم و احتمالا ممکن است حتی اقلیتهای دینی ساکن ایران ، چه رسمی و چه غیر رسمی، از آن استفاده میکنند. ولی آیا فقط به زبان آوردن این لفظ به ما کمک میکند؟ واقعا با گفتن «ان شا الله» در انجام امور زندگی به خداوند توکل میکنیم؟بیان این جمله تا چه حد موثر است؟
آیات زیادی از قران در این مورد ذکر شده که در این نوشته به چند آیه مهم اشاره میکنیم :
در آیه 76 سوره یوسف وقتی یوسف به عنوان عزیز مصر و شخص مورد اعتماد فرعون با برنامه ای کاملا صوری و از قبل طراحی شده برادران خود را به دام میاندازد و بنیامین، که بعد از یوسف برای پدر محبوبترین فرزند است، را به عنوان گروگان در مصر بازداشت میکند خداوند میگوید: « اين گونه به يوسف شيوه آموختيم [چرا كه] او در آيين پادشاه نمىتوانست برادرش را بازداشت كند مگر اينكه خدا بخواهد». همچنین در آیه 99 همین سوره زمانی که حضرت یوسف پدر و مادر خویش را میبیند وعده میدهد آنها را همراه خویش به مصر برد. البته میگوید: «اگر خدا بخواهد». آیه چنین است: « پس چون بر يوسف وارد شدند پدر و مادر خود را در كنار خويش گرفت و گفت ان شاء الله با [امن و] امان داخل مصر شويد».
در آیه 27 سوره فتح محققشدن رویای پیغمبر (ص) با «ان شاالله» بیان شده است: « حقا خدا رؤياى پيامبر خود را تحقق بخشيد [كه ديده بود] شما بدون شك به خواست خدا در حالى كه سر تراشيده و موى [و ناخن] كوتاه كردهايد با خاطرى آسوده در مسجد الحرام درخواهيد آمد خدا آنچه را كه نمىدانستيد دانست و غير از اين پيروزى نزديكى [براى شما] قرار داد.»
در میان شاعران نامی ایران کم نبودند کسانیکه ازین لفظ در اشعار و حکایاتشان استفاده کرده اند.مولوی ، که در عرفان از معروفترین اشخاص ادبیات ما است، در مورد «ان شا الله» گفتن، که لفظ فلسفی و عرفانی آن «استثنا» است، اشعار خواندنی و زیبایی سروده که گوشه ای از آن در ابتدای نوشته از فیه ما فیه اورده شده است و باقی در ادامه خواهد امد. در دفتر اول و در آغاز داستان پادشاه و کنیزک وقتی طبیبان با غرور و ادعا خود را مسیح عالم مینامند و مدعی درمان هر دردی میشوند، میگوید: «هر یکی از ما مسیح عالمیست / هر الم را در کف ما مرهمیست» و در کارشان از خدا کمک نمیخواهند و «ان شا الله» نمی گویند. مولانا مثل همیشه ابیاتی پندآموز به ما گوشزد میکند و دلیل عجز طبیبان مدعی را کمک نخواستن از خدا میداند و نگفتن استثنا از فرط غرور و خودستایی : «گر خدا خواهد نگفتند از بطر / پس خدا بنمودشان عجز بشر» بعد نکتهای ظریف طرح میشود. اینکه مراد فقط گفتن نیست و ظاهر الفاظ چندان اهمیت ندارد و گفتن «ان شا الله» باید از جان و دل باشد و با اعتقاد قلبی: «ترک استثنا مرادم قسوتیست / نه همین گفتن که عارض حالتیست / ای بسا ناورده استثنا بگفت / جان او با جان استثناست جفت».
این بیت یادآور بیت معروف مولوی، که به صورت مثل هم در آمده، است؛ «ما درون را بنگریم و حال را / نی برون را بنگریم و قال را». در حقیقت خداوند به اعتقاد قلبی و نیت بنده توجه دارد، نه گفتار ظاهر ی. در حدیثی آمده است: «یعنی من در دلهای شکسته جای دارم».
مولانا در دفتر سوم در داستان درویشی که سوگند خورده بود از درخت باغ دزدی نکند ولی عهد خود را میشکند؛ باز هم مثل همان غرور طبیبان، علت آن را نگفتن «ان شا الله» میداند: «گفت آن درویش یا رب با تو من / عهد کردم زین نچینم در زمن / جز از آن میوه که باد انداختش / من نچینم از درخت منتعش / مدتی بر نذر خود بودش وفا / تا در آمد امتحانات قضا / زین سبب فرمود استثنا کنید / گر خدا خواهد به پیمان بر زنید». در ادامه نیز دلی که با خداوند همراه نباشد را متهم اصلی میداند: «هر زمان دل را دگر میلی دهم / هرنفس بر دل دگر داغی نهم / در حدیث آمد که دل همچون پریست / در بیابانی اسیر صرصریست / باد پر را هر طرف راند گزاف / گه چپ و گه راست با صد اختلاف»
مولانا همچون یک معلم اخلاق به ما میآموزاند که گفتن «ان شالله» فقط یک لفظ و جمله تکراری و روزمره نیست و اگر این جمله مبارک را بر زبان نمیآوریم حداقل نباید در برابر خداوند قساوت دل و ادعا داشته باشیم و اگر آن را بر زبان میآوریم نباید فقط عارض حالت باشد؛ باید از دل و با اطمینان قلبی به عنایت خداوند باشد تا به نتیجه دلخواه برسد. در این امر به هوا و هوسهای دل هم توجه نکنیم تا مبادا عاقبت خجزده گردیم:
هر زمان دل را دگر رایی بود
آن نه از وی لیک از جایی بود
پس چرا آمن شوی بر رای دل
عهد بندی تا شوی آخر خجل