بنام خدا
از ابتدای قدرت گیری روحانیت پس از انقلاب 57 و چند دسته شدن نیروهای انقلابی و پس از آن رانده شدن نیروهای حاضر در انقلاب از ساختار قدرت ، پاکسازی نهاد روحانیت نیز آغاز شد ، اما به عکس دیگر گروهها برخورد با این طیف در جامعه ایران بدون هیاهو و جنجال شروع شد .
در ابتدا لازم به ذکر است که بارزترین تفاوت نهاد روحانیت در شیعه با دیگر مذاهب و ادیان ، استقلال رأی ایشان بوده که موجب اثر گذاری مضاعف این طبقه در بین مردم در طول تاریخ بوده است که البته سرمنشا این استقلال رای بیشتر در استقلال مالی این نهاد بوده که همواره مردم تامین کننده عمده منابع مالی طبقه روحانیت بودند و نه حکومت های وقت (که این خود مقوله ای جدا است که بحث و بررسی جداگانه ای میطلبد) و این استقلال رای ناشی از استقلال مالی درست همان نقطه ای است که سران جمهوری اسلامی دست بر روی آن گذاشته و طی این سه دهه و نیم سعی در از میان بردن این استقلال رأی داشتنه و دارند .
حذف تمامی روحانیونی که به نوعی با خوانش جمهوری اسلامی در قالب نظام حاکم هم سوئی ندارند از همان ابتدا با تخریب شخصیتی آیت الله شریعتمداری و سپس دستگیری و اعتراف گیری آغاز شد و این نوید حرکتی را میداد که در تاریخ ایران بی سابقه بود چون به هر دلیل روحانیت در ایران همواره از پایگاهی مردمی و ریشه دار برخوردار بوده که همین باعث میشد حاکمین وقت در برخورد با این قشر به خصوص مراجع تقلید نهایت دقت را به خرج دهند و این برای اولین بار بود که یک مرجع تقلید دستگیر شده و با این نحو با او برخورد می شد .
البته این برخورد بدون برنامه ریزی نبود چون خود حاکمان جمهوری اسلامی به واسطه هم صنف بودن ، از قدرت و پایگاه روحانیت در بین مردم آگاهی کامل داشتند .
پس از حذف آیت الله شریعتمداری و به حاشیه راندن علامه طباطبائی به عنوان شاخص ترین فیلسوف در بین روحانیون در یک قرن گذشته و با فاصله چند سال نوبت به حذف آیت الله منتظری رسید که شاید به نوعی در زمان خود بزرگترین خطر برای سران جمهوری اسلامی و مدل حاکمیتی که ارائه داده بودند می بود، چون کسی که به راحتی به وسوسه قدرت پشت پا بزند به طور حتم در مقابل دیگر مسائل هم ایستادگی خواهد کرد، حصر و ایشان با هدف یک دست کردن روحانیت شیعه در ایران بود ، یعنی تنها خوانشی از اسلام مجاز است که مورد تأیید رهبری باشد و غیر از این هیچ امکان سخن و اظهار نظری نباشد ، این درست همان جامعه ایده الی بود که سران نظام در پی آن بودند و هستند و این مدل را در تمام سطوح جامعه پی گیری کردند ، یعنی که یک فرهنگ سازی شوم در تمام سطوح جامعه و به صورت پیوسته به هم، به اجرا گذاشته شد .
باید درآمدهای مالی این طبقه که اتفاقأ کم هم نیست ، تحت کنترل در می آمد و به نوعی همگی را از حس وام دار بودن به مردم جدا کرده و همه را جیره خوار نظام می کردند و این می توانست بزرگترین دستاورد برای سران تمامیت خواه جمهوری اسلامی باشد .
اوج این برخوردها در دوران ریاست دولت احمدی نژاد و پس از انتخابات سال 88 بود که دیگر حمله چماق دارن نظام علنی و بی پروا بود و فحاشی هم رایج و بدون اشکال ، حمله به بیوت آیات صانعی و منتظری در قم به امری عادی تبدیل شد و تخریب کسانی چون ، بیات زنجانی ، شبیر زنجانی و علی محمد دستغیب …….
آنچه باید از بین میرفت جرأت حرف زدن مراجع بود و به طبع کاستن از محبوبیت مردمی آنان
اما آنچه در حقیقت اتفاق افتاد ، افزون شدن محبوبیت این مراجع در بین مردم بود و حتی انانی که در گذشته خطا یا خطاهائی را هم داشتند در بین مردم با نوعی بخشش مواجه شد .
آنچه در این چند دهه گذشت، تنها گوشه ای از نقشه عظیمی است که طراحان اتاق فکر جمهوری اسلامی کشیده اند شاید در این بین بتوان نیم نگاهی هم به چگونگی و چرائی ناپدید شدن امام موسی صدر کرد ؛ ناپدید شدنش به دست قذافی که در رده های بالای حاکمیت نظام دارای دوستان و دوستداران بسیاری بود
اگر این فرضیه درست باشد که نابودی امام موسی صدر دلخواه تعدای از سران جمهوری اسلامی هم بوده است پس باید باور کرد این نقشه حمله به پایگاه روحانیت مستقل و از بین بردن آن حتی قبل از استقرار رسمی جمهوری اسلامی طراحی شده بود چون با کمی تأمل می توان فهمید با زنده بودن ایشان در جهان امروز ، دیگر جائی برای ابراز وجود «ولی امر مسلمانان جهان» باقی نمیماند .