شاید یکی از قوی ترین المان هایی که بر پایان جمهوری اسلامی تاکیید دارد، سرنگونی آن در پسِ ذهن مردم است. اما چیزی که از اهمیت بالاتری بزخوردار است و مهم، آن است که این سرنگونی سیستم منتج به فروپاشی جامعه نشود.
در ایران با چند معضل جدی و خطرناک اجتماعی مواجهیم: جدا افتادگی و فاصله ی شدید معیشتی طبقات فرودست-بالادستی ، فاصله ی جنسیتی مرد و زن ، فاصله های فکر و اندیشگانی پیر و جوان ، معضلات اخلاقی و فحاشی های رایج در متن جامعه. برای رفع این فافص و معضلات نیاز به یک جنگ بزرگ برای رفع تبعیض نیاز هست.
«تروتسکی » در دست نوشته های خود مینویسد:
[امپرياليزم اھداف ويژه ی خود را- يعنی تسخير مستعمرات، بازارھا، منابع موادخام و حوزه ھای نفوذ- با ايده ھايی نظير «صيانت از صلح در برابر مهاجمين»، «دفاع از مام ميهن »، «دفاع از دموکراسی» و نظاير اين ھا، استتار می کند. اين ايده ھا سرتاسر کذب ھستند. وظيفه ی ھر سوسياليست اين است که نه فقط از آنان حمايت نکند، بلکه بر عکس در پیش روی مردم نقاب از چهره ی آنان بردارد…
معنای تاريخی عينی جنگ، از اھميت تعيين کننده ای برای پرولتاريا برخوردار است: کدام طبقه آن را ھدايت می کند؟ و به چه منظوری؟ این است که تعيين کننده است، و نه حقه ھای ديپلماسی که می تواند دشمن را ھمواره در پيش روی مردم به عنوان مهاجم ترسيم کند. به ھمين سان، ارجاعات امپرياليست ھا به شعارھای دموکراسی و فرھنگ ھم کذب است.]
تمامی این معضلات، از زمان قاجار تاکنون بیسابقه بوده است. تاکید مطلق بر واژه ی دموکراسی و صحبت از از استقرار دموکراسی همه تبعیضات برطرف میشوند، کافی نیست. بیشتر کشورهای دنیا ادعای داشتن دموکراسی هستند ولی در آنها هم برعلیه زنان، نژادها و… تبعیض میشود. در کنار دموکراسی، ما نیازمند این هستیم که نمایندگان گروههای مختلف اجتماعی حضور مستقیم داشته باشند تا آنها خودشان مانع از تبعیض شوند.