شهر یکپارچه آتش شده، سر تا سر ترس
گوشه در گوشه این شهر ملال آور ترس
خانه ها بارور از غیظ و تهاجم شده اند
یک سویش دلهره در دلهره ، آنسوتر ترس
پدری در شب تنهایی خود میسوزد
صبح و یک عالمه تنهایی و صد مادر ترس
شعر آبستن دردی ست که درمان هرگز
فاعل و ماضی و مستقبل و در مصدر ترس
تخت ظلم است که اینگونه به خود میلرزد
وای بر ما که شده بر سر ما رهبر ترس
پله در پله پر از فاجعه ای شیطانی ست
گوشه در گوشه ظلمانی این منبر ترس
چیست این وحشت پروانه شدن، خاک شدن؟
هیچ، جز قصه در اول و در آخر ترس
شاعر : محمدهادی ( میثم ) بازیاری