واقعا زندان مکان عجیبی است، گاهی چیز های عجیبی می بینی یا مطالب عجیبتری می شنوی، دنیایی است که اگر نگویم بی نظیر است، حتما کم نظیر هست. هر کدام از افرادی که می بینی دنیایی دارد و اگر تو را خودی به پندارند و در حریم خودشان راهت بدهند، گاردشان را باز کنند، موجودی رنگارنگ می بینی که حتی در خواب و افسانه ها نیز تصور این گونه افراد را نمی کنی.
در نوشتار های قبلی به تعدادی از آن ها و مختصری از زندگیشان اشاره کرده ام و حالا با نوشتن این کلمات و جملات بر آنم که که به یک عمل و خصلت زندانیان که خود را جاهل می دانند و بیشتر لمپن هستند بپردازم.
از علی شاهی که خودش از بزرگ رجالان قاچاق مواد مخدر و شایدبزرگترین آن ها و همین طور بزرگترین خلاف کار مشهد نامیده می شود و بخش قابل توجهی از عمر چهل و یکی دو ساله اش را در زندان به جرم های، چاقو کشی، ضرب و جرح، توضیح مواد و قتل در زندان بوده است و هنوز هم در پرونده ی دو قتل که به او عنوان مباشر در این قتل ها را داده اند و در این مکان بسر می برد، می پرسم، فلانی، افرادی را در هواخوری و گاهی در کلیدور می بینیم که یک جوریند!
می گوید: چه جوریند؟
می گویم: در هنگام راه رفتن دست هایشان را با فاصله از بدنشان نگاه می دارند، سینه را جلو می دهند، باسن را عقب نگه می دارند، گشاد، گشاد راه می روند، دم پایی هایی را که به پا دارند، کوچکتر از پایشان هست به نوعی که بیشتر پایشان از کفش بیرون است، پنجه های پا و بخشی از سینه ی پا در وسط دمپایی قرار گرفته است و به این گونه راه می روند، گفته می شود که این ها، پاپوش های خود را درون آب جوش می اندازند تا بتوانند قسمت ابتدای آن را جایی که پنجه ی پا در آن قرار می گیرد را بالا داده و شکل خاصی در آورند، این ها چرا این جورند؟
لبخند تلخی می زند و می گوید: این ها جاهل موتور عقبند، حاضران در اتاق می خندند و من با این که متوجه نشدم موضوع چیست برای این که از غافله عقب نمانم لبخند به لب می آورم.
علی می فهمد که نفهمیدم، لذا ادامه می دهد که: ما دو جور جاهل داریم، یک جاهل لات با معرفت و خانواده دار و محله دوست و با پدر مادر و یک جور دیگشم اینان که هیچی ندارن، حتی مادر و خواهر خودشونم میارن سر بازار، تا جایی پیش میرن که حتی حاضرن خودشونم در معرض فروش بزارن تا شاید به مقصود حقیر خود برسن، لذا امثال ما به اینان می گیم، جاهل موتور عقب، به زنای این جوری می گیم فاحشه ولی به اینا چیزی می گیم که شما دوست نداری بشنوی و تا بگیم باز شما می گی، علی آقا از شما دیگه بعیده، لذا همون موتور عقب رو از ما بپذیر و بگذر. جمعیت می خندند و من می پذیرم و به این فکر می کنم که چه بسیار آدم های موتور عقب داریم در عالم سیاست و حکومت که مثل همین نوع جاهل ها حاضرند، خانواده شان را هم در معرض فروش بگذارند، تا قدرتی که دارند از بین نرود واقعا زیادند، خدایا خودت کمک بفرما. آمین.
پی نوشت: این نوع جاهلان این روزها یا از دیوار سفارت بالا می روند یا سفارت آتش می زنند یا در استخدام شهرداری ها دست فروشان را مورد ضرب و جرج قرار می دهند یا به منتخب مردم یورش می برند و یا به قول آن مرحوم سازماندهی می شوند برای روز مبادا .