به یقین سال های 1384 تا 1392 را می توان به عنوان سیاه ترین دوره پس از انقلاب اسلامی بلکه به عنوان یکی از سیاه ترین ادوار در تاریخ ایران دانست چرا که به تاراج رفتن و تباه شدن سرمایه های مادی و معنوی که در این سال ها اتفاق افتاد قابل مقایسه با برخی از ویرانی های بزرگ در تاریخ این سرزمین هم چون حمله مغول و اسکندر می باشد.
در این سال ها تمامی سرمایه ها و دستاوردها و داشته های کسب شده پس از انقلاب به پای فردی بی هویت و بی ریشه ذبح شد که معامله گران این سودای زیانبار دستمزد این بی تدبیری خود را هم در ایام زمامداری او و هم چنین پس از آن تا امروز و بلکه تا سال های متمادی بعد دریافت نموده و خواهند نمود.
گاه در یک معامله با از دست دادن برخی داشته ها می توان به سرمایه و دستاوردی مفیدتر و ارزشمندتر دست یافت در این صورت عقلا این معامله را سودایی سودآور پنداشته و اگر چه حفظ سرمایه های گذشته را نیز برای سودآوری مضاعف امری لازم می شمارند اما اگر سرمایه جدید آن چنان سودآور باشد که علاوه بر حفظ منافع گذشته بتواند آورده های منفعت آمیز فراوان تری نیز بر دارایی ها بیفزاید آن گاه اگر برای به دست آمدن این سرمایه جدید ناگزیر از جایگزینی با داشته های قبلی بوده و در صورت ضرورت ، ناچار به از دست دادن آن ها شویم آن معامله طبعا سودایی منطقی تلقی خواهد شد.
اما نگاهی کوتاه به آن چه در این سال ها اتفاق افتاد این حقیقت را بر همگان روشن می کند که حاکمیت تمامی سرمایه های معنوی و بزرگان خود از جمله افرادی چون هاشمی رفسنجانی ، میر حسین موسوی ، مهدی کروبی ، علی اکبر ناطق نوری ، عباس واعظ طبسی ، سید محمد خاتمی و ده ها چهره برجسته دیگر از مقام های کشوری و لشگری را به پای مردی معلوم الحال به قربانگاه برد که قضاوت افکار عمومی بر زیان بار بودن تمام عیار این سودا حکم می کند ، سودایی که هم با عث از دست دادن تمامی دستاوردهای گذشته شد و هم با آمدن فرد جدید زیان ها و خسارت های صد چندانی به کشور و ملت و حتی طراحان و پشتیبانان اصلی این سودای سراسر خسارت بار زد .
سرمایه های مادی نیز که در این سال ها از دست رفت و می توانست با توجه دوران طلایی افزایش چشمگیر قیمت نفت تبدیل به سرمایه های بزرگی برای پیشرفت و آبادانی کشور و رفع معضل تورم و بیکاری شود سر از آمریکای جنوبی و آفریقا و کشورهایی در آورد که تا کنون حتی یافتن آن ها ممکن نبوده چه برسد که بتوان آن سرمایه های از دست رفته را دوباره به خزانه تاراج شده کشور بازگرداند ، به اذعان کارشناسان اقتصادی آن چه که به عنوان مثال در این سال ها از فروش نفت عاید دولت های نهم و دهم شد بیش از آن چیزی بود که از تاریخ پیدایش و کشف نفت در این سرزمین به دست آمده بود.
اما بازی دو سرباخت حاکمیت از سال 84 تا 92 وضعیتی را رقم زد که هر دو سوی ماجرا اینک رو در رو با پدید آورندگان اصلی این ماجرا ایستاده اند ، طرفداران موسوی و کروبی این روزها از وضعیت نامناسب جسمی این عزیزان در حصر نگرانند و حاکمیت را مسئول عواقب این تصمیم خطرناک می دانند و طرفداران احمدی نژاد نیز در استقبال از آزادی حمید بقایی آرزوی سرنگونی ظالمان را دارند.
بی شک این بی تدبیری حاکمان که منجر به نتیجه دو سر باخت برای آنان و از دست دادن دو طرف ماجرا گردید دلیلی جز تصمیم آنان برای مقابله با خواست و اراده عمومی و نیز افزایش روحیه خودکامگی و هواهای نفسانی و رشد شهوت قدرت طلبی در آنان و تمایل به در اختیار گرفتن سر رشته تمامی مصادر امور برای عده ای خاص و عدم تمکین به قانون را نداشت و بدون تردید ایستادن در مقابل خواست مشروع ملت و اقدامات فراقانونی آنان وضعیتی را هم اکنون برای حاکمان پدید آورده که آنان را مستاصل نموده و برای هر گونه تصمیم گیری مناسب دچار درماندگی نموده است.
اینک لازم است به حاکمان نصیحتی مشفقانه و از سر دلسوزی نمود که این سودای زیان بار اگر چه باعث از دست رفتن سرمایه های معنوی و مادی بسیار و رنجش نیروهای ارزشمند فراوان و زندانی شدن بیگناهان کثیر و هجرت بسیاری از نخبگان علمی و سیاسی در این سال ها شد که بعضا هم قابل بازگشت نیست اما می توان با تن دادن به خواست اکثریت ملت و باز گذاشتن دست دولت منتخب در اجرای برنامه ها و سنگ اندازی نکردن و مانع نتراشیدن در مسیر آن و نیز آزادی زندانیان سیاسی و محصورین و مجازات هتاکان بی شرم به دستاوردهای ملت را به معامله ای کم زیان تر تبدیل نمود چرا که ملت ایران مردمی بی نظیر و بخشنده اند و خطاها را اگر چه بزرگ باشند در صورت جبران چشم پوشی خواهند نمود.