باورش برای خودم هم سخت است که چگونه هر روز و هر روز باید خبری تلخ بشنویم انگار زبانمان به گفتن و گوشمان به شنیدن و قلممان به نوشتن درد و
غم و سیاهی عادت کرده است.
اتوبوس دانشجویان دانشگاه آزاد واژگون شد و باز هم پرکشیدن جوانها و از دست رفتن استعدادها و آینده سازان مملکت.
واقعا جای تاسف دارد که دانشگاه آزاد با آن شهریه های سرسام آورش از چنین اتوبوس های فرسوده ای استفاده میکند و اینقدر راحت با جان دانشجویان
بازی میشود انگار تنها چیزی که در این کشور ارزش ندارد جان مردم است.
چرا مسئولیت این حادثه و سهل انگاری را کسی به عهده نمیگیرد؟
پدر و مادرهایی که با هزاران خون دل و امید و آرزو جگر گوشه هایشان را بزرگ کردند تا موفقیت و خوشبختی شان را ببینند و اکنون این چنین ناباورانه
باید رخت عزایشان را به تن کنند.
چه کسی تسکینی برای دردشان شده است؟؟؟
اصلا مرحمی برای داغ دلشان هست؟
متاسفم برای کشوری که به خاطر پرپر شدن جوانانش عزای عمومی اعلام نمیکند اما برای مرگ هاشمی شاهرودی با آن گذشته و سابقه درخشانش
در سیاه پوش کردن مردم باید عزای عمومی اعلام شود برای کسی که نه جوان بود و نه نابغه و نه آینده ساز و تمام تلاششان را کردند تا به ضرب و زور
دستگاه ها و اکسیژن چند روزی بیشتر به عمر پر از ظلم و جورش اضافه کنند.
جالب اینجاست در چنین مواقعی متوسل به بهترین امکانات پزشکی میشوند و اگر جواب ندهد روحی پرفتوه به ملکوت اعلا میپیوندد و از داغ این فاجعه
عزای عمومی اعلام میکنند اما از دست رفتن جوانان و مردم فقط فقط به خاطر بلایای طبیعی و عذاب الهی و گناه مردم است
سنگ هم اینچنین سخت و بی رحم نیست که مسئولین کشور هستند
کشوری که دانش آموزان و کودکانش یا در آتش محرومیت میسوزنند یا در آتش تجاوز سربازانش یا قربانی ناامنی میشوند تا خواب و خرابی جاده ها .
تیزهوشان و نوابغش یا به دست تبعیض پرپرمیشند یا به دست عقب ماندگی و امروز دانشجویانی که پرواز کردند آنهم با سکوی پرواز بی لیاقتی و بی
مسئولیتی پشت میز نشینان و تشنگان قدرت .
کشوری که زمین و آسمان و دریایش رنگ مرگ گرفته سانچی و زلزله و سقوط هواپیماها و واژگونی اتوبوس هایی که انگار تمام شدنی و کنار گذاشته
شدنی نیستند.
بازماندگان این حادثه چه عاقبتی دارند؟
بله با وجود این بی مسئولیتی ها و بی تفاوتی ها یا در بیمارستان جان میدهند یا یک عمر با نقصی ناخواسته بایستی زندگی کنند بدون هیچ گونه حمایت
درمانی و شغلی.
به راستی روند درمانی برای مردم و آیت الله های عظام یکیست؟ مسلما نه و تفاوتش از زمین تا آسمان است چون آنها تافته های جدا بافته هستند و این
است عدالتی که از آن دم میزنند.
خسته ایم از کشوری که تنها شغلی که برای مردمش فراهم کرده مردن است.
خسته ایم از درجا زدن و عقب گرد.
خسته ایم از تلخی زهری که این خبرها هر روز در کاممان میریزد.
خسته ایم از اینهمه ظلم و جنایت و تبعیض.
و آماده ایم هر روز که تلویزیون و رادیو را روشن میکنیم مجری یا گوینده به راحتی بگوید باز هم عده ای از هم وطنانمان به کام مرگ رفته اند و باز هم
مسئولین به راحتی چشم و گوششان را ببندند و رد بشنود .
و منتظر باشیم نفر بعدی خودمان باشیم
و فقط سری از روی تاسف تکان بدهیم و بگوییم هر دم از این باغ بری میرسد….