پایگاه خبری / تحلیلی نگام – ✍️ امین احمدی
پنجم خرداد ۱۳۵۱؛حسینیه ارشاد و “علی شریعتی”. روز قبل رهبران سازمان مجاهدین خلق همچون “محمد حنیف نژاد” اعدام شده اند و شریعتی درس چهاردهم “اسلام شناسی” خود را در فضایی ملتهب شروع می کند.جوانان و نخبگان سیاسی و اجتماعی از مذهبی و غیر مذهبی، خشمگین از رژیم پهلوی و شاید خواستار بیان سخنانی انقلابی از سوی او علیه استبداد حاکم.
در میانه سخنرانی،”صدیقه رضایی” از اعضای سازمان و خواهر “برادران رضایی” از قسمت زنانه حسینیه ارشاد فریاد می زند:”…امروز دیگر روزی است که ما باید قیام کنیم و روزی نیست که ساکت بنشینیم…”.شریعتی مدتی سکوت می کند و در واکنش به این به این فریادها، فقط سخنان خود را ادامه می دهد اما از ابتدای سخنرانی،او متن درس پیش بینی شده را به کنار گذاشته و از ضرورت آگاهی بخشی و ارتباط میان سخن با عمل انقلابی در چارچوب تفکر دینی انقلابی که مبلغ آن بود سخن می گوید و بر این نکته تاکید می کند که برخی سخنان و گفتارها،عین عمل است.
پنجاه سال از آن روزگار می گذرد و برای اکثر مردم و جوانان منتقد وضع فعلی این سرزمین،شریعتی و روشنفکران و چریکهای مبارز رژیم پهلوی،مقصر وضع موجود و شاید منفورترین اهالی فکر و روشنفکری در دوران معاصر شمرده می شوند اما منطق انقلابی و “یا با ما و یا برما” میراث آنان برای روزگار کنونی، در ذهن و ضمیر بسیاری از ما مردم دوباره متولد شده است و منتقدان و مخالفان رادیکال حکومت فعلی-از سلطنت طلبان و متجددانِ لیبرال غرب گرا تا مارکسیست- در عین نفرت و فحاشی به شریعتی و مجاهدین خلق دوران پهلوی، بر همان سیاق سه گانه معروف “حسینی”، “زینبی” و یا “یزیدی” داوری در باب عمل هر اندیشمند و فعال اجتماعی و هنرمند را پیشه خود ساخته اند. اما در میان منتقدان و دشمنان شریعتی در هنگامه ما، آنچه فراموش شده است این است که وی از ابتدای آغاز فعالیتهای خود در حسینیه ارشاد، از سوی جوانان روشنفکر چپ فعال در گروه های چریکی اعم مارکسیست و مذهبی،متهم به عقب انداختن فرایند مبارزه و بازی در نقش سوپاپ اطمینان رژیم، بود.
شریعتی با وجود ایفای نقش یک ایدئولوگ انقلابی و مرثیه سرایی برای مبارزان چپ مذهبی،هنگامی که از احساسات خود فاصله می گرفت،شاگردان و تاثیرگرفتگان خود را از فعالیتهای چریکی منع می کرد و حتی ترورهای آنان را بی فایده می دانست(ر.ک به کتاب “طرحی از زندگی” از همسر شریعتی و “زندگی یک آرمانگرای اسلامی از “علی رهنما) و
حتی انقلاب زودرس قبل آگاهی را فاجعه، اما طنز یا شاید تراژدی تاریخ از وی در ادامه معلم انقلابی مجاهدین خلق ساخت و در نهایت معلم یک جنبش توده ای و محبوب و نماد روشنفکری انقلاب پنجاه و هفت.
اما اتهام به فرهادی در قبال سکوتش نسبت به مظالم حکومت، یادآور اتهام چریکهای زمانه شریعتی نسبت فعالیتهای اوست زیرا فرهادی نیز از آگاهی بخشی و تقدم آن بر فعالیت سیاسی علنی صحبت می کند.
نگاه انقلابی عموما نگاهی سیاه و سفید است.البته شرایط عینی و واقعیت زمانی-مکانی عامل اصلی تولد این نظرگاه است و بی شک بخشی از حقیقت زمانه در اندیشه انقلابی تبلور می یابد اما چالش در پذیرش همین واژه “بخشی” است یعنی همه حقیقت، در انقلاب سیاسی رادیکال نهفته نیست و سقوط اخلاقی نظام های برآمده از عموم انقلابهای کلاسیک، از فراموشی نگاه نسبی و،”مطلق انگاری” است.
اگر نگاه رادیکال-در معنای توجه به ریشه های ایجاد یک وضعیت- با اصل اخلاقی “انصاف” که در شاخصه توجه به جایگاه اجتماعی و شخصیت روحی-روانی هر فرد همراه نگردد، انقلاب خود نظم استبدادی دیگری است که با شعار “رهایی”، حذف و سرکوب می کند و این سلطه یعنی انتهای سیاهی، زیرا ریسمان رهایی،طنابِ “دار” مشروع! کشتار می گردد.
هنرمند و حتی یک نویسنده و اندیشمند، موید ارزشهای نظام سلطه نباشد در جبهه “آزادی” است.
ارزشگذاری فرهنگی اثر هنری یا فراورده فکری فلسفی یا ادبی وی فارغ از سویه سیاسی اعمال وی باید صورت گیرد.
فرهادی برای سینمای اجتماعی ایران در دهه ۸۰ و ۹۰ شمسی،معلم هنری و حتی فکری بوده است همانگونه که شریعتی برای مخاطبان انقلابی اش معلم بود حتی اگر در ابتدا انکارش می کردند
ما منتقدان خسته و خشمگین از ایده های شریعتی، بیش از آنکه به او از نظر منش فکری و استراتژی شبیه شده باشیم، رفتار چریکهای خشمگین نسبت به توجه شریعتی به فعالیتهای فرهنگی را یادآوری می کنیم.همه نمی خواهند و نمی توانند “چریک” باشند.حتی همه نمی خواهند یا نمی توانند مبارز صریح و قاطع باشند.انکار و عدم همراهی،مقاومت منفی علیه استبداد زمانه است و یادمان باشد برخی حرفها و پیامها-هرچند نه به گونه مستقیم و واضح- عین عمل است.