پایگاه خبری / تحلیلی نگام – ✍️احمد رحیمی
سیطره سیاسی مجدد جنبش افراط گرای طالبان بر افغانستان، کشوری که ازمنظر زبانی و فرهنگی جامعه ای متکثر بشمارمی رود موجب شده است تا آن کشور ضمن ورود به مقطعی حیاتی از تاریخ خود، درکانون توجهات جامعه بین المللی قرار گیرد. از سال 1380 شمسی که رژیم طالبان در افغانستان با تهاجم نظامی ایالات متحده ساقط شد، آن گروه مستمراً در جهت بازسازماندهی تشکیلاتی و نظامی خود تلاش به عمل آورد و با گسترش خشونت و تصرف مناطق مختلف در درون مرزهای افغانستان، هدف نهایی خود یعنی اعمال کنترل مجدد بر مجاری قدرت سیاسی در آن کشور را تعقیب نمود. خشونت هایی که جامعه افغانستان را با یک تراژدی تمام عیار مواجه ساخته و بنیان های آن را درهم شکسته است.
در همین حال حملات توقف ناپذیر طالبان علیه اهداف مورد نظر در سرتاسر افغانستان، موجب گردید تا واشنگتن عملاً به قدرت آن گروه اذعان نماید تا حدی که به قیمت مشروعیت بخشیدن به موجودیت طالبان، مبادرت به انجام مذاکرات با طالبان برای دستیابی به نوعی توافق فیمابین نمود. حملات طالبان حتی به موازات مذاکرات با ایالات متحده تداوم داشت و ظاهرا نقشی به مثابه اهرم فشار درطول مذاکرات ایفاء می کرد.
طالبان در مقطع نخستین حاکمیت بر افغانستان با توسل به مجازات های خشن، اعمال محدودیت های شدید و نقض بی وقفه حقوق شهروندان توانسته بود امنیت نسبی را در آن کشور بسط دهد و شروع مذاکرات با طالبان نشان داد که پایتخت های غربی با چنین مفهومی از امنیت در افغانستان به شکلی کنارآمده اند.
این مذاکرات که به امضاء توافقنامه ای بین ایالات متحده و طالبان منتهی گردید، در نهایت با تسهیل مسیر پیشروی طالبان در سرتاسرافغانستان، سر انجامی فاجعه بار داشت. بر اساس توافقنامه مزبور، درمقابل تعهد طالبان برای قطع ارتباط با القاعده و سایر نیروهای مرگ آفرین در افغانستان، ایالات متحده خروج سربازان خود را از افغانستان آغاز نمود. امری که فرصتی فراهم ساخت تا واشنگتن ادعا نماید هدف خود برای پایان دادن به جنگ فرسایشی آمریکا درافغانستان و بازگرداندن سربازان خود به خانه را تحقق بخشیده است. طالبان نیز متقابلاً ادعا می کند که توانسته است به هدف اصلی خود در زمینه بیرون راندن نیروهای خارجی از افغانستان دست یابد.
اما خروج نیروهای آمریکایی توأم با فقدان یک تصویر روشن در زمینه ساختار آتی قدرت در کابل، شرایط را برای سیطره ناگهانی طالبان بر افغانستان مهیا ساخت. در حال حاضر ظهورطالبان درعرصه قدرت سیاسی، بالقوه می تواند دستاوردهایی را که ظرف بیست سال گذشته در حوزه شکل گیری جامعه مدنی منجمله پیشرفت ها در زمینه حقوق زنان حاصل شده است، تهدید نماید. فعالان حقوق زنان در مقطع انجام مذاکرات ایالات متحده با طالبان بارها از اینکه این دستاوردها وجه المصالحه نیل به صلح با طالبان قرار گیرند، ابراز نگرانی نموده بودند.
اکنون طالبان ادعا می کند که در قیاس با مقطع گذشته که بر کابل حکم می راندند مواضع و دیدگاههای خود را در حوزه های متعدد تعدیل نموده اند. مقطعی که زنان از تحصیل و بسیاری مشاغل منع می شدند و پوشیدن برقع برای آنان الزامی بود. طالبان مدعی است حقوق زنان در یک نظام مبتنی بر شریعت محترم خواهد بود و آنها برای تحصیل تشویق خواهند شد. با این وجود در یک افغانستان تحت سلطه طالبان، دور از انتظار نیست که در کنار سرکوب آزادی های سیاسی – اجتماعی، همچنان محدودیت هایی قابل توجه برای حضور زنان در عرصه های مختلف اجتماعی اعمال شود .
بخشی قابل توجه از مردم افغانستان از همگام شدن با تحولات دنیای امروز استقبال می کند و خواستار شکل دادن به فضایی مدرن در جامعه افغانستان است. گروههایی نیز ممکن است از استقرار یک “امارت اسلامی” حمایت نمایند. این ترکیب نامأنوس ازدو نیروی پرقدرت در جامعه ای غیر قابل پیش بینی، ظرفیتی قابل توجه برای تداوم منازعات ایجاد خواهد نمود. اگر طالبان همچنان اهداف خود را از مجرای توسل به زور و سرکوب سیستماتیک نهادهای نوپای مدنی در آن کشور تعقیب نماید، خشونت و ویرانی بی پایان می تواند جامعه ناهمگون افغانستان را در جنبه های مختلف در معرض مخاطراتی غیر قابل پیش بینی قرار دهد.