پایگاه خبری / تحلیلی نگام – ✍️سيدقائم موسوى
اگر دقیقاً بخواهیم از کشوری نابسامان، دستخوش تحولات دوره ایِ بی سرانجام و گاهاً رو به عقب سخن برانیم، افغانستان نمونۀ اعلای آن است. افغانستان خروار خروار مشکلات دارد که تمام شدنی نیستند، چرا که به سادگی خود را بازتولید می کنند. شکاف های عمیقی در بستری از بی دولتی با جامعه ای ضعیف و گروههایِ خودمدارِ اقتدارگریز، افغانستان را تبدیل به جزیرۀ برمودا کرده است که خود و کشورهایی که بیش از اندازه به حریم این گرداب نزدیک شوند، را در خود فرو می برد. نقب تاریخی به تحولات این کشور و سونوشتِ کشورهایی[بریتانیا، شوروی و آمریکا] که می رفتند تا به زعم خودشان بازیگرِ هژمون آن شوند به خوبی گویایِ شکنندگی امر سیاسی و تضادهای ویرانگر این کشور است.
اکنون که طالبان در پروژه ای محیرالعقول می رود که تمامیتِ همایِ قدرت را در آغوش بگیرد، چالشی جدید با لفافی از پیچیدگی های بغرنج در همسایگی ایران پدیدار شد. افغانستان با چیرگیِ طالبان در میان و دراز مدت خطرِ سهمگینی برای ایران خواهد بود. افغانستان بی ثباتِ درگیر جنگِ داخلی طالبان-احمد مسعود نیز دردسر کمی ندارد. طالبان دقیقا برای ایران «پروبلماتیک»[دشواره] شده اند، هم مسئله اند، هم دشوار و پیچیده اند و هم به زودی حل شدنی نیستند.
سمت و سوی تحولات افغانستان نشان از آماده شدن برای زمینِ بازیِ جدیدِ قدرتهای بزرگ دارد. آمریکا و اروپائیان از یکسو و چین و روسیه از سوی دیگر. مانند آنچه در سوریه گذشت. همسایگان افغانستان نیز بازیگران میدانی این سناریوی نو خواهند بود. آنهایی که در زمین، تاکتیک-استراتژی های بیرون از بازی را پیاده خواهند کرد.
در ایران طبق معمول، اذهان درگیر رویکردهای منبعث از منطق کلاسیکِ سیاه-سفیدی و صفر-یکی شده است. «طالبان تغییر کرد و دیگر آن طالبان سابق نیست»/«طالبان همان طالبان است و تغییر ماهوی نکره است». اولی قصد توجیه نزدیکی به طالبان و تطهیر آن را دارد و دومی قصد دوری و معارضه با طالبان را دارد. در حالیکه حقیقت میانۀ این گزاره ها نشسته است. طالبان هم تغییر کردند و هم همان طالبان سابق هستند. سیر تحولات و کمیت و کیفیت کیک قدرت، آنها را به هر کدام از این دو سو هدایت خواهد کرد.
طیف اول که خوانش هستۀ سخت قدرت است با همسویی تلویحی و دست به عصا با طالبان در صدا و سیما و دست رد بر سینۀ احمد مسعود در تلاش است تا حُسن رفتارش را در چشم طالبان برجسته نماید و گرگِ در پوستینِ گوسفند را نه زیاد جذب کند و نه بسیار براند. چرا اگر می خواست بی محابا با طالبان نردِ عشق ببازد، بی درنگ آنها را به رسمیت می شناخت. آنها جوانی خود را در سیمای کنونی طالبان به نظاره نشسته اند. می دانند که ممکن است رخدادی به سادگی ریل تحولات را به جای دیگری بکشاند. مانند آنچه ماجرای سفارت با انقلاب 57 کرد. پس با تأنی و چشم به چین و روسیه و شاید تجربیات تلخ بازیِ سوریه، تمام تخم مرغ ها را حوالۀ سبد طالبان نمی کنند.
طیف دوم نیز که سپهر جامعه و کنشگران مدنی مروج آن هستند از جنبۀ انذار و حمایتی توأمانی برخوردار است. هشدار می دهند که طالبان همان طالب اند و قدرت را که بگیرند هم به ضرر تحولات درونی افغانستان است و هم به خوبی که با کیکِ قدرت پروار شدند، خاری در چشم و استخوانی در گلوی ایران خواهند شد.در داخل آنچه مربوط به هویت شیعی-ایرانی است، را نابود می کنند و با تبدیل به شدن به یک دولت بنیادگرای اسلامی رقیبی خطرناک برای ایران خواهند بود که بعید نخواهد بود دستِ جنگی دیگر به نیابت از دشمنان فرامنطقه ای جمهوری اسلامی از آستین طالبان بیرون بیاید.
آنها مدعی اند که سیستم در حمایت از طالبان دچار اشتباه استراتژیکی می شود که دیر یا زود غبارِ دودش بر چشمانش خواهد نشست. راهکار این طیف حمایت از احمد مسعود است؛ پسر همان کسی که حاکمیت از آن به «شیر درۀ پنجشیر» از او یاد می کردند. و اکنون پسرش را متمایل به صهیونیست ها می دانند. اتهامی که اگر موجب فاصلۀ ایران از احمد مسعود شود، واضعانش را به مراد می رساند و بازی دو سر باخت را بر جمهوری اسلامی تحمیل می کند. آنها به خوبی می دانند که طالبان هیچگاه رفیق و متحد نزدیکی به ایران نخواهند بود و چالش های پیش رو بدون تردید فاصله ها را زیاد می کند. اینگونه جمهوری اسلامی احمد مسعود را از خودش رانده و طالبان نیز رقیب بالقوه خواهند بود.
اکنون افغانستان را باید به سان آتشی نگریست که دوری و نزدیکی بیش از اندازه به آن سردی و گرمیِ هزینه زایی دارد. بهترین راهکار، استراتژیِ صبر و انتظار است تا غبارها بنشینند و جاده ها صاف شوند. کافیست در منجنیق روسیه نشست، آنگاه تجربۀ تلخ سوریه تکرار خواهد شد. باید از روسیه بر حذر بود، با منجنیق روسیه آتش افغانستان برای جمهوری اسلامی گلستان نخواهد شد!