✍️ مجتبی نجفی
اینجا غیزانیه اهواز است، منطقه ای عرب نشین سوار بر چاههای نفت و گاز اما تشنه. در انبوه خبرها و تحلیل ها چند سالی است به سرعتِ عبور ِشهاب، نامی از غیزانیه و بی آبی به گوش میخورد اما تنها برای پر کردن تیتر اخبار. بی آبی در غیزانیه نه دغدغه حکومت است نه از اولویتهای جامعه مدنی و رسانه ای.
حتما باید ساچمه، پای این کودک را سوراخ میکرد تا می فهمیدیم در غیزانیه چه خبر است. اهالی غیزانیه چند روزی در صدر اخبار و خشم عمومی میمانند تا زمان دیگر تا تصویری مشابه وجدان های دردمند را بیدار کند. نه آن کودک دوازده ساله ایلامی راوی دارد نه این کودک اهل غیزانیه. راوی نه به معنای اشاره به بی آبی و شلیک ساچمه به پایش، به این معنا که خشم، مظلومیت و تنهایی او و اهالی غیزانیه را تصویر سازی کند و در قالب قصه ابتدایی، وسطی و انتهایی داشته باشد.
تبعیض وقتی جاری و ساری باشد در روایت ها هم خودش را نشان میدهد. همچنانکه دیدیم سیر تحولات بعد از آبان، فرودستان افتاده بر زمین را فراموش کرد و کودک غیزانیه نیز فراموش خواهد شد. شاید اینها روزی بزرگ شوند و برای فرزندانشان تعریف کنند مطالبه شان جرعه ای آب بود دردشان تشنگی و پاسخ اعتراضشان ساچمه جنگی. بهتر هم هست خود راوی درد خود باشند چون هیچ کسی جای اینها نیست، هیچ کس توان درک رنج اینها را ندارد نه آن مبارزان مخفی خارج پشت کامپیوتری که اصلا نه نام غیزانیه را شنیده و نه رنج غیزانیه را درک کرده اند نه حکومتی که پاسخ هر اعتراضی را با زندان و گلوله می دهد نه اصولگرایی که نمی پذیرد تبعات قدرت مطلقه و نظارت ناپذیری قدرت همین بیغوله ها و جمعیت سی و هشت میلیونی حاشیه نشین ها ست و نه اصلاح طلبی که هنوز درنیافته ” خشم” یک فرم ارتباطی است. ابزار انتقال پیام است. معترضین گرسنه و تشنه راههای خاص انتقال پیام خود را دارند و سیاست نصیحت و موعظه کارآیی ندارد.
در سالروز سوم خرداد این تصویر به خوبی معنا کرد خرمشهر آزاد شد اما آباد نشد ” یعنی چه.