“کرونا علیه اسطورهها”
✍️ غلامرضا عابدینی
ایام خوبی برای ملت ایران نیست. خبر فوت اسطورههای جامعه بر اثر بیماری کرونا را، یکی پس از دیگری میشنویم. علی انصاریان بعد از مهرداد میناوند رفت…
✍️خبرها آنقدر ناراحت و گیجکنندهاند که دیگر مجالی برای نوشتن باقی نمیماند. برای جامعه ورزشی ما غم از دست دادن این عزیزان سنگین و جبرانناپذیر است.
آسیب خلا اسطورهها که همیشه الگو و سرمایه محسوب میشوند، در سالهای نه چندان دور مشخص میشود.
هر دو این عزیزان در زمینه ورزش در اوج شکوفایی و تجربه بودند که میتوانستند به جامعه ورزشی کمک کنند. چقدر زود تمام اندوختههایشان را با خود بردند.
اگر واکسن زود میرسید، شاید بسیاری از این اسطورهها هماکنون در کنارمان بودند و میتوانستند برای نسلها مفید باشند. متاسفانه همهچیز درحال از بین رفتن است…
در نظر بگیرید که چه بزرگانی را در زمینه علم و دانش و هنر در یکسال اخیر براثر کرونا از دست دادهایم. وای به حال جامعهای که در زمینههای مختلف اسطوره نداشته باشد.
مسئولان محترم! تعلل در تهیه واکسن معتبر بس است. جامعه ديگر تاب از دست دادن عزیزانش را ندارد…
با همون چشماش خندید و رفت…
✍️ محمدجواد روح
گفتن بهش نگفتن. گفتن بهش نگین. گفتن نزارین بفهمه که رفته. اون اما از ما و امثال ما و اونا زرنگتر بود. مگه میشد اون چشمهای همیشه شیطون نفهمه. حتی اگه بسته باشه. حتی اگه تو کما باشه. حتی اگه رفته باشه و فقط با دستگاه مونده باشه.
اون قبل از ما فهمیده بود. حتی میگم رفیقش رو دیده بود. فقط برای بار آخر باهامون شوخی کرده بود. با هممون. حتی با علی کریمی که وقتی سر چیزی جدی بشه، جای شوخی نداره. چشماشو چنان میدرونه که از صد بار دریبل و لایی زدن بهت بیشتر میچزونتت.
اون اما با علی هم شوخی داشت. مثل جوونیهاش که توی تمرین و سفر و هتل، حتی علی دایی رو سرکار میزاشت، چه برسه به علی کریمی. شاید فقط علی پروین بود که میتونست اون چشمای همیشه شیطون رو مطیع کنه.
حالا اما اون چشما بسته. عوضش خیلی چشمها به اشک نشسته. چشمای خشمگین علی دایی. چشمای دریده علی کریمی. حتی چشمای تیلهای علی پروین. حال چشمای ما معمولیا که معلومه.
ولی بعید نیست همین الان که کار همه چشما رو ساخته، دوباره چشم باز کنه. با شیطنت نگاهمون کنه. شاید یه چشمک هم بزنه. بگه نامردا شما گفته بودین به من نگین؟ کور خوندین! ما حالا حالاها پیش همیم. ما که رفتیم. شما فکر خودتون باشین.
راست میگه. خوب قالمون گذاشتن. حالا ما موندیم و غیبت چشمای اون و صدای خشدار اون یکی…