اگر می خواهید ببینید یک گروه یا يك حزب چه اندازه در ادعاهایش صادق است، ببینید در شرایط برآورده شدن آن ادعا، این گروه یا آن حزب چه نفعی از آن شرایط مطلوب فرضی می برد؟ به تعبیر دیگر و بازاری تر، سود و فایده آن شعار را برای شعارگویان بسنجید و با این حساب و کتاب تا حد زیادی پی به میزان صداقت مدعیان ببرید. به عنوان مثال، اگر فرض بگیریم آیت الله خمینی در روزهای منتهی به انقلاب 57 در نوفل لوشاتوی فرانسه، شعار آزادی و دموکراسی می داد، و اگر باز فرض بگیریم انقلابیون 57 هم واقعا دغدغه آزادی و دموکراسی داشتند، انقلابیون با کمی تدقیق و محاسبه می توانستند دریابند که این شعار – به صورت منطقی – از جانب آیت الله خمینی و ایده حکومت دینی قابل تحقق نیست. آیت الله خمینی نویسنده کتاب «حکومت اسلامی» بود و فلسفه سیاسی خود را در آن درسگفتارها به صورتی روشن و شفاف آورده بود. او در آن کتاب به صراحت وظیفه حکومت دینی را اجرای احکام اسلامی می دانست. براین اساس، چگونه می توان بین آزادی در حوزه های اجتماع، سیاست و فرهنگ با اجرای احکام اسلامی از سوی حکومت وقت، جمع زد؟ طبیعی بود که باید یکی از این دو، جمع تر می نشست و بدیهی بود که آیت الله خمینی در صورت روی کارآمدن خود، و برای تحقق ایده حکومت دینی مدنظر خود، آزادی منتقدان و مخالفان این ایده را محدود می کرد، چنان که کرد!
حال شعار «ایران برای همه ایرانیان» را در نظر بگیرید که زمانی «اصلاح طلب»ها روی آن بسیار مانور می دادند. اگر هوراکشان و سمپات ها و هواداران و نیروهای پایین دست را رها کنید، من بسیار بعید می دانم سران «اصلاح طلب» در این شعار صادق بوده باشند. دلیل آن روشن است. اگر این شعار محقق شود، آن ها دیگر «تنها آلترناتیو وضعیت موجود» نخواهند بود. بِرند «تغییر» از دست آن ها خارج می شود. اگر «ابی» و «داریوش» به تهران بیایند، کمتر کسی به کنسرت «خشایار اعتمادی» و «قاسم افشار» می رود. فراموش نکنیم که هنگامی ایران واقعا برای «همه» ایرانیان می شود که درجاتی از لیبرالیسم در ایران برقرار شود. یعنی برای تحقق ایده ایران برای همه ایرانیان ما ناگزیر از جاری سازیِ آزادی در کشور هستیم. ایران را برای همه ایرانیان دانستن، از جمله یعنی احترام به سبک زندگی و زیستی متنوع و متکثر ایرانیان. یعنی جامعه را به نفع یک سبک زندگی خاص، مصادره نکردن. یعنی مجالی برای بروز و ظهور ایده ها و سبک های گونه گون فراهم کردن، چه در حوزه دینی، چه در حوزه قومی، چه در حوزه فرهنگی و چه در حوزه خاص سبک پوشش و رفتار اجتماعی و شاید از همه مهم تر در حوزه سیاسی. یعنی در یک ایرانی که برای همه ایرانیان است، ما با «آزادی انتخاب» از گزینه های متنوع برای انتخاب گزینه های سیاسی مواجه هستیم و صادقانه بپرسیم، چرا در چنین شرایط دموکراتیک و لیبرالی، شخصی مانند «محمدرضا خاتمی» کاندیدای مرجح و مطلوب باشد، وقتی گزینه های بسیار بهتر از او وجود خواهند داشت؟ از این روست که نگارنده بسیار بعید می داند «اصلاح طلبان» در شعار ایران برای همه ایرانیان صادق بوده باشند، یا حداقل آنکه به تبعات دوردست آن آگاه بوده باشند، چون تحقق ایران برای همه ایرانیان منافع انحصاری «اصلاح طلبان» در حوزه سیاسی را با مخاطرات جدی مواجه می کرد.
برای درک بهتر این مساله، بهتر است به آن سوی داستان نیز نگاهی بیافکنیم. فرض که آرزو دارید جمهوری اسلامی، حکومت حاکم بر ایران نباشد و سیستمی لیبرال دموکراتیک و توسعه گرا روی کار بیاید. فرض کنید روی کارآمدن نیروهای مترقی و غربگرا، ایده آل سیاسی تان باشد. دوست داشته باشید ایران چیزی شبیه به آمریکا شود. علاقه مند باشید ایران به عظمت منطقه ای چهل سال پیش خود برگردد. دگرباره به قدرت اقتصادی و نظامی درجه یک منطقه تبدیل شود و رشد اقتصادی حیرت انگیز را تجربه کند. فرض کنید دلتان بخواهد رامسر، لاس وگاس خاورمیانه شود و تهران در منطقه نقشی را بازی کند که نیویورک برای غربی ها بازی می کند، پیشرو و مبتکر و رشک برانگیز. آرزو کنید با شناسایی تکثر موجود در کشور و با به رسمیت شناسی آن ها و پیاده سازی اصول توسعه پایدار، همبستگی ملی تقویت شود و از خوزستان تا خراسان، از بلوچستان تا آذربایجان، از هرمزگان تا مازندران، قلب ها برای ایران بزند.
اگر شما چنین فرض ها و آرزوها و گمان ها و خواست هایی دارید، و شما هم شعار ایران برای همه ایرانیان سر بدهید، بر خلاف «اصلاح طلبان» و به احتمال فراوان، شما در این ادعا صادق هستید. چرا؟ چون در یک شرایط آزاد در ایران، انصار ولایت خامنه ای که هیچ، «اصلاح طلبان» – و یا همان اسلامگرایان میانه رو – هم بسیار بعید است دست بالا را داشته باشند و اتفاقا تنها موقیعتی که آرزوهای شما برای ایران را برآورده خواهد ساخت، همین شرایط «آزادی انتخاب سیاسی» خواهد بود. طبیعی و بدیهی ست که برای چنین ایده آلی – که البته خیلی هم ایده آل نیست و حداقل در چهل سال پیش بخشی از آن در دسترس بود و بخشی دیگر شرایط تحقق داشت- شما نمی توانید روی «محمدرضا عارف» و «علی مطهری» و «محمد خاتمی» حساب باز کنید. به تعبیر قدیمی، «آش را با جاش می دهند!». چنین ایرانی به چه نفع یک «اصلاح طلب» است واقعا؟! حتی «اصلاح طلبان رادیکال» هنوز در فاصله ای بعید با چنین ایده و تحقق چنین ایرانی به سر می برند. «مصطفی تاج زاده» را می توان به عنوان یک نمونه نام برد. در حالیکه آیت الله خمینی به همراه خمینیست ها، ایران را – به معنای واقعی – به سوی نابودی تدریجی کشاند، و هزاران ایرانی را به قعر گورهای بی نام و نشان فرستاد، اما هنوز به محض آنکه در رسانه ای، طعنه ای به آیت الله خمینی زده می شود، تاجزاده قلم برمی دارد، که از میراث خمینی یا دفاع کند و یا آن را توجیه کند. واقعیت آن است که «اصلاح طلبان» نهایتا حکمرانان و به تعبیر دقیق تر، زندانبانان بهتری هستند که خدمات بیشتر و باکیفیت تری در درون زندان بزرگی به نام جمهوری اسلامی ایران ارائه می دهند. البته قابل درک است وقتی راهی به رهایی از زندان نیست، از روی کارآمدن زندانبان بهتر باید استقبال کرد، اما دیگر نمی توان بر آن سکه مهر دموکراسی و آزادی زد!