حدود ساعت ۶ صبح هنگام ورود به میدان انقلاب ( از کارگر شمالی ) نخستین چیزی که توجهم را به خود جلب کرد، تعدادزیادی بنرهای بزرگ و پوسترهای کوچک بزرگ با مضمون “وفاداری هاشمی به مقام معظم رهبری” بود. در این نکته هیچ تردیدی نیست؛ اما آیا “همه هاشمی” این بود؟ بی تردید، نه!
سلاخی حقیقت، حذف آنچه نمی پسندیم و فروکاستن پدیده ها و شخصیت ها به تنها یک ویژگی(که از نظر ما مطلوب محسوب می شود) شیوه رایجی است که تنها به هاشمی محدود نمی شود؛ پیش از این، نظام سیاسی جمهوری اسلامی نیز تحت این عمل جراحی قرار گرفته، و جز چند اصل مربوط به ولایت فقیه و شورای نگهبان و …، سایر اصول آن(بویژه آنها که به حق تعیین سرنوشت، حقوق و آزادی های عمومی، انتخابات آزاد، اختیارات مطلق مجلس، و …) بکلی حذف و انکار شده است. به همین ترتیب، آراء و اندیشه های امام خمینی به منزله بنیانگذار جمهوری اسلامی نیز تحت جراحی مشابهی قرار گرفته است.
دومین صحنه ای که به چشم می آمد استقرار تعداد زیادی از انواع نیروهای انتظامی، بسیجی و لباس شخصی با انواع مختلف تجهیزات در اطراف میدان انقلاب بود.
به هرحال، کنترل و مدیریت جمعیت عزادار نیازمند تمهیدات انتظامی پیشینی است که نمی توان ضرورت آن را انکار کرد. اما آنچه متاسفانه به بیننده القا می شد، نه یک استقرار انتظامی ضروری، بلکه ایجا فضائی از رعب و وحشت بود که به باور بنده، نه نشانه “اقتدار” بلکه بیشتر، نشانه “ترس و هراس” برگزارکنندگان مراسم از جمعیتی بود که هر دقیقه بر شمار آنها افزوده می شد.
سومین نکته ای که در میدان و البته بیشتر از آن در خیابان انقلاب و اطراف دانشگاه تهران به چشم آمد، استقرار تعداد زیادی از ماشین هایی بود که بین شش تا ده بلندگو از انواع مختلف در اطراف آنها نصب شده بود. با کمال شگفتی، مشاهده شد که ماموریت این مجموعه، جلوگیری از سر دادن هرگونه شعار خودجوش و مغایر از طرف مردم است: این اتومبیل ها که در فاصله های نسبتا منظم چهل پنجاه متری از یکدیگر مستقر شده بودند، ضمن پخش نوحه و یا شعارهای یکدستی مانند: این همه لشکر آمده، به عشق رهبر آمده؛ در هنگام سر دادن هرگونه شعار مستقل از جانب مردم، با بلندتر کردن صدای بلندگوها بشدت از گسترش و ارتقای صدای اینگونه شعارها جلوگیری می کردند.
آنچه در این زمینه می توان گفت اینکه با کمال تاسف این جماعت بشدت از هرگونه حرکت “خودجوش”،”مستقل” و “مغایر” می هراسد و نه تنها آن را بر نمی تابد بلکه تلاش می کند تا با انواع ترفندها، وجود و ظهور و بروز آنها را نیز “انکار” کند.
بخش مهمی از سفارش ها و شعارهای بلندگوها و تبلیغات محیطی، تاکید بر “وحدت” مردم در تشییع جنازه و پرهیز از تفرقه بود.
با توجه به موارد پیشین و نیز تجربه عملکرد سیاسی منادیان وحدت، بخوبی می توان دریافت که منظور این جماعت از وحدت، غلبه و حاکمیت انحصاری منویات و اهداف خود آنها به قیمت حذف و انکار و سرکوب خواسته ها و اهداف دیگران ولو از سوی اکثریت جامعه است. آنها خود را مجاز و محق می دانند که باورها، تمایلات و اهداف خود را بر همه مردم تحمیل کنند و چنین تصور و تبلیغ می کنند که هرگونه “تضاد” و حتی “مغایرتی” با ما “تفرقه افکنی”، “فتنه انگیزی” و لذا قابل حذف و سرکوب است.
نکته دیگر، پرخاشگری کلامی و فیزیکی تعدادی از افراد علیه کسانی بود که شعارهای متفاوتی سر می دادند؛ این افراد گرچه متوجه بودند که نیروهای میدانی هم در زمینه از به هم پیوستگی جمعیتی و هم در خصوص جلوگیری از گسترش شعارهای مغایر نسبتا موفق ظاهر شده اند، اما نمی توانستند جلو خشم و غضب خود را بگیرند و درگیری، نخستین پیامد آن بود.
اگر فرض کنیم که این افراد، مامور نبوده باشند(که احتمال آن بسیار زیاد است) این پرسش جدی مطرح می شود که چرا این افراد در مقابله با “دیگری” به پرخاشگری روی می آورند. گرچه پاسخ به این پرسش، در تخصص روان شناسان و جامعه شناسان است اما از یافته های همین کارشناسان می توان دریافت که “فقدان تحمل و مدارا”، “احساس ناکامی و شکست” و “احساس تهدید” از جمله عوامل پرخاشگری است. می توان چنین نتیجه گرفت همان نیروی سیاسی که خود را مجاز و محق به تحمیل قهرآمیر باورها و اهداف خود بر سایر شهروندان می داند، هوادان خود را نیز دانسته و ندانسته، به گونه ای می پروراند که فاقد مهارت های ارتباطی و ظرفیت های انسانی اند؛ از این رو به سبب همان عواملی که اشاره شد، براحتی عنان از کف می دهند و با “دیگری” درگیر می شوند.
از سوی دیگر، گفتنی است که تکیه بر عواطف و احساسات(بویژه احساسات منفی مانند کینه و نفرت) به جای اتکا به عقل و عقلانیت، چهره غالب برخی نیروهای سیاسی است که متاسفانه در سال های گذشته از قدرت لایزال رسانه ای، مطبوعاتی و … نیز برخوردار بوده و امروزه ثمره عملکرد آنها در جامعه، ظهور و بروز شهروندانی است که بر پرخاشگری خود، چهرهای از حقانیت و مشروعیت پوشاندهاند.
اما شاید مهمترین نکته ای که به چشم آمد، حضور گسترده و نه چندان دور از انتظار مردم در تشییع جنازه یک “سیاستمدار حکومتی” بود. هاشمی نه تنها جزء اندک شخصیت هایی بود که در برپایی انقلاب و “معماری” نظام جمهوری اسلامی نقشی اساسی داشت، بلکه بدرستی یکی از سیاستمدارانی بود که علی رغم تحمل رنج ها و سختی های فراوان و با وجود تمایل شدید مخالفانش بر بیرون راندن او از دایره انقلاب و نظام، تا انتها به جمهوری اسلامی وفادار ماند. پس علت و یا دلیل اقبال مردم به هاشمی بویژه آنها که رضایت چندانی از حکومتیان ندارند، چیست؟
هاشمی علی رغم نقش و مشارکت جدی اش در انقلاب و نظام(هر آنچه که بدرستی یا به خطا، خوب و بد شمرده می شود) بویژه در دهه انتهایی عمر خود با شجاعت تمام، به “صدای مردم” بدل شد. شجاعت را از آن رو به کار می برم که همراهی هاشمی با “آن نیروی سیاسی” نه تنها برایش منافع فراوانی در بر داشت، بلکه همچنانکه مشاهده کردیم مخالفتش با آنها، هزینه ها و خسارت های بسیار زیادی در پی داشت. آن نیروی سیاسی که جز تمکین کامل و تبعیت و انقیاد محض به خود را تاب نمی آورد، همراهی هاشمی با کثیری از مردم را تحمل نکرد و تا آخرین روزهای عمر او، کسانی را به سیمای خود راه داد که دریافته بودند دشمنی و هتاکی به هاشمی برایشان “نام” و “نان” می آورد. این درحالی بود که در قبال بیش از یک دهه حمله و هجمه به هاشمی، حتی به قدر “یک دقیقه” هم به او اجازه دفاع ندادند. و جالب اینجاست که از قضا سرکنگبین صفرا فزود: علت اقبال و استفبال مردم به هاشمی و درواقع، بخش مهمی از “عزت” خدادادی او، همین رفتار ناعادلانه و نامهربانانه ارباب قدرت با او بود؛ امری که حتی در تشییع جنازه اش نیز بخوبی مشهود بود.
در خاتمه آنچه می توان گفت اینکه مراسم تشییع جنازه هاشمی، آیینه تمام نمای صحنه سیاسی امروز ایران بود:
۱▪️خیل کثیری از جمعیت که نه به طمع منفعتی خاص و یا دعوت دیگران، بلکه به صورت “خودجوش” و “مستقل” برای ابراز وفاداری به مردی آمده بودند که او را “صدای مردم” می دانستند؛
۲▪️یک نیروی سیاسی که به ناچار، چون نمی توانست “حرکت خودجوش مردمی” در حمایت از یکی از شخصیت های مخالف خود را تحمل کند، از سر ناگزیری و با اتکا به ابزارهای مختلف “جعل و تحریف”، “تحمیل و اجبار” و “پرخاشگری” تلاش کرد تا این مراسم باشکوه و مردمی را نیز به نفع خود “مصادره” کند و نشان دهد که در جمهوری اسلامی تنها یک صدا و تنها یک اراده سیاسی، امکان ظهور و بروز دارد و “دیگران” نه حق و جواز دارند و نه حتی، وجود دارند….
اما یک توصیه: سال هاست که برخی محاکم جمهوری اسلامی کسانی را به اتهام “تبلیغ علیه نظام” و یا “اقدام علیه امنیت ملی” محاکمه و مجازات می کند. گمان نمی رود از اقدامات و عملکرد این نیروی خاص سیاسی که چنین چهره ناموجهی از جمهوری اسلامی را به نمایش می گذارد، تبلیغی بدتر و نامناسب تر علیه نظام وجود داشته باشد؛ همچنین نخبگان و کارشناسان مطالعات امنیتی بخوبی می دانند که ناشنیدن صدا و مطالبات مردم، و نفی و انکار تحولات اجتماعی تا چه اندازه می تواند تهدیداتی جدی و عمیق بر موجودیت جامعه و نظام بر جای بگذارد اما شوربختانه این نیروی سیاسی با نفوذ روزافزون و گسترده خود، همواره در این جهت گام بر داشته است.
اما نظام می تواند به جای برخورد قضایی با این نیروی تهدیدآفرین سیاسی، به اصلاح و آموزش و تربیت آنها در میان مدت و بلندمدت بیندیشد؛ باشد که ملت نیز از خیر وبرکت تحول آنها نیر بهره مند شوند.