✍️بهزاد صبری
در زمان جنگ اول بین اعراب و اسرائیل ، ایرانیان بسیاری ساکن فلسطین بودند. محمدرضاپهلوی جوان ، برای حمایت از 4500 تبعه خود، مجبور شد سرکنسولی برای اسرائیل معرفی کند. وظایف سرکنسول، ساماندهی به امور این اتباع بود. سیاست موفق او باعث شد تمام ایرانیان، برخلاف تمام اتباع کشورهای دیگر، با احترام به خانه های خود بازگردانده شوند . اما اوضاع داخل، موافق این موفقیت نبود. هم مجلس و هم روحانیون در مخالفت با این اقدام، نطق ها و منبرهای فراوان فرمودند. در مجلس دکتر مصدق و حسین مکی علیه ساعد نخست وزیر نطق نکردند و به این ترتیب فضای فکری جامعه این اقدام را محکوم کرد. پس از به قدرت رسیدن دکتر مصدق، روابط بین ایران و اسرائیل کاملا قطع شد، اما پس از کودتای 28مرداد، دوباره این روابط جان گرفت. ایران ، اسرائیل را به عنوان متحد استراتژیک خود در برابر اعراب میدانست. با ظهور سوسیالیزم افراطی عربی در مصر و بعدها در سایر کشورهای عربی، روابط ایران با اسرائیل مستحکم تر شد. اسرائیل که از کمک اروپا بهره مند بود، با ایجاد زیرساختهای نظامی و اقتصادی برای ایران به خصوص در جنوب، گام بزرگی در جهت تقویت بنیه دفاعی و اوضاع داخلی ایران برداشت. در حقیقت این دو کشور، متحدینی در برابر اعراب به شمار می آمدند.
شاید این مهمترین عامل همکاری بین ایران و اسرائیل در تاریخ معاصر بود. عاملی که این روزها با اتحاد بین اعراب و اسرائیل در برابر ایران کاملا از بین رفته است. این همکاری حتی بصورت خصمانه(!) در زمان جنگ بین ایران و عراق نیز وجود داشت. با وجود دشمنی ایران و اسرائیل در گفتمان انقلابی، آنچه اهمیت داشت، دفع خطر اعراب بود. در شرایطی که تمام کشورهای عربی پشت سر صدام حسین بودند و عربستان و کویت به تنهایی حدود20درصد از مخارج جنگ عراق را تامین میکردند؛ ایران با ارتشی تضعیف شده حتی توان دریافت وام از هیچ کشوری را نداشت. کمکهای اعراب به عراق به حدی بود که صدام حسین در همان روزهای آغازین جنگ، قراردادهای میلیارد دلاری برای خرید اسلحه با فرانسه و چین و روسیه منعقد نمود. اما همکاری اعراب با عراق علیه ایران فقط مالی نبود. در بین جنگجویان عراقی، افرادی از قطر و کویت و امارات هم بودند. در جنگ ، بیش از هزارنفر از فلسطینیان که همراه و همرزم ارتش عراق بودند، کشته شدند. عربستان توسط هواپیماهای شناسایی، لجستیک میراژهای عراق شد و حتی فانتومهای ایران را مورد اصابت قرارداد.
کمک نظامی اسرائیل به ایران در زمان جنگ با عراق در ماجرای “مک فارلین” به اوج خود رسید. اسرائیل گمان میکرد با ایفای نقش واسطه و تهیه سلاح از امریکا و تحویل آن به ایران، میتواند جبهه قدیمی ایران همراه اسرائیل در برابر اعراب را احیا کند. اسرائیل باور داشت که موقع آن رسیده که ایران بداند که کشورهای عربی دشمن مشترکند و بهتر است اتحادی بین کشورهای غیرعرب منطقه مانند قبل از انقلاب برقرار باشد.
قبل از انقلاب، اسرائیل به تنهایی تمام زیرساختهای نظامی و تاسیسات و خانه های مربوط به نیروی دریایی ایران را در جنوب احداث نمود. خط اتحاد چنان قوت گرفت که برای ساخت موشک بالستیک با توانایی حمل کلاهک هسته ای هم قرارداد یک میلیارد دلاری در سال ۵۵ (ارزش ۴۵میلیارد دلار امروز) توافق شد. قبل از آن ساخت نیروگاه اتمی با تکنولوژی پیشرفته هم منعقد شده بود. برای جلوگیری از نفوذ عراق در ایران، سالانه کمکهای نظامی و مالی گسترده ای از طرف ایران و اسرائیل به گروههای کرد تعلق میگرفت.
خط کشی ها کاملا مشخص بود. کل جهان عرب در حال تجهیز عراق بودند و ایران در حال خرید سلاح برای مقابله با جنگ حتمی با اعراب. حساسیت موضوع و مقابله با ناسیونالیزم عربی چنان بالا گرفته بود که ایالات متحده جنگنده های اف ۱۴ تام کت را که حتی برای خودش تولید نکرده بود، به ایران فروخت. جنگنده هایی که وقتی در رادار میراژها و میگهای عراق دیده میشدند ، برج مراقبت فریاد میزد که “فرار کنید، تام کت به دنبال شماست”. این پیغام فرار حتی در زمانی صادر میشد که یک فروند اف ۱۴ در برابر ۵فروند میگ یا میراژ قرار میگرفت.
در طول جنگ بسیاری از جنگنده های پیشرفته ایران، اورهال شدند. اما اتفاق عجیب این بود که بعد از رسوایی و لو رفتن ماجرای مک فارلین(توسط یک روزنانه در لبنان) ، ایران به خصومت بیشتری علیه اسرائیل پرداخت و امیدهای کوچک کاملا از بین رفت.
واضح بود که اسرائیل درک درستی از انقلاب ایران نداشت. انقلاب ایران، آمده بود که به هم بریزد؛ برای آشتی یا سازش یا روابط حسنه هیچ نداشت. شعار انقلاب، مرگ بر این و آن بود و اگر این شعار را از انقلاب حذف میکردیم، دیگر چیزی باقی نمی ماند. حکومت اسلامی نه دکترین اقتصادی داشت ، نه سیاسی و نه فرهنگی. همه چیز در حد چند شعار بود.
شعارهای خصومت آمیزی که از دل آنها، طرفداران انقلاب ، ایدولوژی های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی بیرون میکشیدند. به طور مثال، آنان نمیدانستند تکلیفشان در برابر ارزش افزوده چیست. اما شعارش را میدادند. نمیدانستند در برابر جهش های سود و افت ذاتی ارزش چه باید بکنند؛ اما شعار بانکداری اسلامی سر میدادند و بهره هایی طلب میکردند که در هیچ کجای دنیا سابقه نداشت.
در طی یک یا دو سال، انقلابیون نشان دادند که در چنته هیچ ندارند. لاجرم شعار، سیاست شد . و مرگ این و آن، ایدوئولوژی. اگر غرب ستیزی و اسرائیل ستیزی را از حکومت اسلامی ایران بگیرید، چه می ماند؟
در سالهای پایانی جنگ، و بعد از رسوایی مک فارلین، اسرائیل فهمید که دشمنی ایران با خودش یک دشمنی منطقی نیست و هرچه هست فقط ایدوئولوژی است. همه فهمیدند که ایدوئولوژی را نمیتوان تغییر داد بنابراین مواضع در برابر ایران تغییر کرد. با اینکه در اوایل جنگ، عراق از طرف تمام کشورهای جهان به عنوان کشور آغازگر جنگ محکوم میشد؛ پس از پذیرش صلح توسط ایران، ایران باز هم منزوی ماند به طوریکه در توافق صلح نتوانست به هیچ کدام از خواسته هایش برسد؛ هیچ کشوری هم از ایران حمایت نکرد.
استراتژی در خاورمیانه تغییر یافت. اسرائیل که خود را در برابر اعراب تنها دید؛ چاره کار را در صلح با اعراب و اینبار اتحاد با آنها علیه ایران دید. سیاستها کلا عوض شدند و ایران منزوی تر از سالهای پایانی جنگ شد. ایران که خود را تنها دید، جبرا لبنان و سوریه و یمن را متحد خویش کرد. اما قدرت لجستیک و نظامی و سیاسی کشورهای عرب و “متحدشان” اسرائیل کجا و قدرت ایران و ایرانکها کجا.
با توجه به صلح هایی که در سال گذشته بین اعراب و اسرائیل حاصل شد، تنها راه حل باقی مانده برای ایران، بسیج تمام امکاناتش در نظامی گری ، و تجهیز ایرانکهای موجود است. بنابراین آینده، بیش از پیش، بوی باروت خواهد داد.
شعارهای خصومت آمیزی که از دل آنها، طرفداران انقلاب ، ایدولوژی های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی بیرون میکشیدند. به طور مثال، آنان نمیدانستند تکلیفشان در برابر ارزش افزوده چیست. اما شعارش را میدادند. نمیدانستند در برابر جهش های سود و افت ذاتی ارزش چه باید بکنند؛ اما شعار بانکداری اسلامی سر میدادند و بهره هایی طلب میکردند که در هیچ کجای دنیا سابقه نداشت.
در طی یک یا دو سال، انقلابیون نشان دادند که در چنته هیچ ندارند. لاجرم شعار، سیاست شد . و مرگ این و آن، ایدوئولوژی. اگر غرب ستیزی و اسرائیل ستیزی را از حکومت اسلامی ایران بگیرید، چه می ماند؟
در سالهای پایانی جنگ، و بعد از رسوایی مک فارلین، اسرائیل فهمید که دشمنی ایران با خودش یک دشمنی منطقی نیست و هرچه هست فقط ایدوئولوژی است. همه فهمیدند که ایدوئولوژی را نمیتوان تغییر داد بنابراین مواضع در برابر ایران تغییر کرد. با اینکه در اوایل جنگ، عراق از طرف تمام کشورهای جهان به عنوان کشور آغازگر جنگ محکوم میشد؛ پس از پذیرش صلح توسط ایران، ایران باز هم منزوی ماند به طوریکه در توافق صلح نتوانست به هیچ کدام از خواسته هایش برسد؛ هیچ کشوری هم از ایران حمایت نکرد.
استراتژی در خاورمیانه تغییر یافت. اسرائیل که خود را در برابر اعراب تنها دید؛ چاره کار را در صلح با اعراب و اینبار اتحاد با آنها علیه ایران دید. سیاستها کلا عوض شدند و ایران منزوی تر از سالهای پایانی جنگ شد. ایران که خود را تنها دید، جبرا لبنان و سوریه و یمن را متحد خویش کرد. اما قدرت لجستیک و نظامی و سیاسی کشورهای عرب و “متحدشان” اسرائیل کجا و قدرت ایران و ایرانکها کجا.
با توجه به صلح هایی که در سال گذشته بین اعراب و اسرائیل حاصل شد، تنها راه حل باقی مانده برای ایران، بسیج تمام امکاناتش در نظامی گری ، و تجهیز ایرانکهای موجود است. بنابراین آینده، بیش از پیش، بوی باروت خواهد داد.