سهراب سهیلی
روز پنج شنبه ۱۱ مهر،
خواهران به زعم حکومت بسیجی
با پرچم های سبز و سرخ رنگ
وارد ورزشگاه آزادی شدند؛
به آنها گفته شده بود
وارد ورزشگاه شوند.
تعداد شان کم هم نبود،
قسمتی از جایگاه تماشاگران را پر کرده بودند.
از دور پیدا بود که ” زن” هستند،
وجه تمایزشان گذشته از “زن” بودنشان، حجاب آنها بود.
اما از رقیب آنها هیچ خبری نبود؛
دختران خیابان انقلاب به ورزشگاه نرفتند.
حتی اگر به آنها گفته شده بود که به ورزشگاه بروند، نمیرفتند.
مگر آنها نمی خواستند وارد ورزشگاه شوند،
چرا به درخواست فرضی رقیب، جواب منفی می دادند؟
مگر مطالبه آنها ورود زنان به ورزشگاه ها نبود؟
مگر آنها نمی گفتند ما باید این آزادی را داشته باشیم که وارد ورزشگاه آزادی شویم؟
پاسخ به سوال واضح است: آنها دختران انقلاب نیستند،
دختران خیابان انقلابند.
دختر انقلاب مطیع و حرف گوش کن و فرمان بر است؛
دختر خیابان انقلاب، اما، سرکش و متهور است،
او نا فرمانی را به فرمان برداری ترجیح می دهد.
اما دختر خیابان انقلاب، بر علیه انقلاب انقلاب می کند.
دختران خیابان انقلاب که شمارشان بسیار بیشتر از رقیب خود است،
اما در عمل همیشه شکست خورده است.
یکی به راحتی وارد ورزشگاه می شود،
اما آن دیگری حتی با ریش هم نمی تواند!
چرا در یک جامعه این دوگانگی تئوریک شکل می گیرد؟
چرا این دیوار بلند بین دو دختر، یکی له و دیگری علیه انقلاب، کشیده شده است؟
چرا فرصت گفتگو به هر دو به صورت آزادانه داده نشده است؟
می شود روزی آن دختر انقلابی بسیجی به این نتیجه برسد
که دوستش که بزرگ شده مکتب “خیابان انقلاب” است نیز این حق را دارد
که در کنارش بی چادر و بی حجاب اجباری بر روی سکوی ورزشگاه بنشیند
و شعار ” ایران، ایران سر دهد؟
نگام،ناگفته های ایران ما