? نظام بهرامی کمیل
موضوع ورود نظامیان و روحانیون به حکومت و در دست گرفتن قدرت سیاسی توسط این دو گروه از دیر باز محل بحث و گفتگو بین اندیشمندان بوده است. موافقان ورود نظامیان به قدرت به ظرفیت سازماندهی این گروه و نظمی که در مواقع بحرانی میتوانند برقرار کنند اشاره میکنند. نظامیان این امید را به هواداران میدهند که از غرور ملی آنان دفاع کند و با مشتهای آهنین، فساد را ریشه کن کنند. حضور دین در سیاست هم هوادارانی دارد که بیش از هر چیز به دنبال اجرای احکام الهی در جامعه هستند و ایجاد عدالت و معنویت را بدون تصاحب قدرت سیاسی غیرممکن میدانند.
از طرف دیگر، مخالفان حضور نظامیان و روحانیون در سیاست میگویند؛ تجربه تاریخی نشان داده است نظامیان همیشه نظم و امنیت را با ایجاد ترس و به قیمت از بین بردن آزادی و حقوق افراد جامعه ایجاد نموده، فساد موجود را با فساد دیگری جایگزین کرده و دیر یا زود پای کشور را به جنگ کشانده اند. در مورد ضرورت عدم حضور روحانیون در قدرت و بطور کلی، جدایی دین از سیاست هم دلایل بسیار زیادی وجود دارد. در اروپا و پس از قرنها حضور فاجعه آمیز کلیسا و کشیشان در قدرت که به “قرون وسطی” معروف شد این اندیشمند ایتالیایی “نیکولو ماکیاولی” بود که نشان داد دین عرصه اخلاق، حقیقت و معونیت؛ و سیاست عرصه قدرت، مصلحت و فریب است. دین و دینداری که دچار هوس حضور در سیاست و در دست گرفتن قدرت شود دیر یا زود اخلاق و حقیقت را کنار میگذارد به مصلحت میچسبد و حفظ قدرتش را اوجب واجبات میداند.
به همین دلیل امروزه و در کشورهای توسعه یافته قوانین و ساختارها به گونه ای شکل گرفته که امکان قبضه و حتی حضور در قدرت از دو قشر نظامیان و روحانیون گرفته شده است. مهمتر اینکه فرهنگ و تجربه تاریخی مردم در چنین جوامعی به آنان آموخته که حضور نظامیان و کشیشان در حکومت چه پیامدهایی به دنبال خواهد داشت و به همین دلیل وعدههای این دو گروه خریدار چندانی ندارد.
اما جوامعی که چنین تجربیاتی ندارند و به آن درجه از بلوغ نرسیده اند که از تجربه دیگران درس عبرت بگیرند ناگزیرند راه رفته رو دوباره بپیمایند و تاریخ را تکرار کنند.
حال اگر در چنین کشورهای توسعه نیافته ای بین نظامیان و روحانیون رقابتی برای در دست گرفتن قدرت سیاسی شروع شود کار به کجا میکشد و انتظار چه نوع رفتاری را باید داشته باشیم؟ ترور فیزیکی، ترور شخصیت، پرونده سازی و افشای مدارک فساد و فیلمهای غیراخلاقی قاعدتا ابزار کار نظامیان است و در آن تجربه و تبحر بیشتری دارند. اما روحانیون که همیشه و بطور سنتی در توده مردم پایگاه داشته اند به سیل هوادارن دل میبندند و کماکان از همان ابزار قدیمی تکفیر برای خارج کردن رقیب از میدان دل خوش میکنند. نظامیان پرچمدار حرکتهای عدالتخواهانه میشوند و فساد مالی و اخلاقی روحانیان را برملا میکنند و اگر بتوانند آتشی را به میان آنان میاندازند تا از خجالت هم درآیند و هواداران ساده دلشان از اینکه چشم و گوش بسته مقلد آنها بوده اند احساس شرم کنند. روحانیون مقابله درخوری نمیتوانند انجام دهند به ویژه اگر عملکرد آنان اعتماد و سرمایه اجتماعیشان را ضعیف کرده باشد. در روسیه؛ پوتین و افسران سابق کا.گ.ب. با همین الگو توانستند به راحتی سیاستمداران فاسد رو از میدان خارج کنند.
اما مردم اگر میخواهند از چاله به چاه نیافتند باید با تامل و درایت بیشتری حوادث را دنبال کنند و افقهای دورتر را ببینند. آزادی، عدالت، صلح و آرامش در حکومتهای مردم سالار بیشتر دیده میشود. کمترین فساد در جوامعی است که مردم بیشترین قدرت را دارند و بیشترین فساد در جوامعی است که یک فرد یا یک گروه خاص، قدرت مطلق را به دست گرفته است.