✍?علی زمانیان
بدون آن که نیاز باشد وارد پروندهی نزاع روحانیون با یکدیگر شویم، اما میتوانیم به پیامدهای اجتماعیِ اجتنابناپذیر آن نظری بیفکنیم. زیرا نزاع علنیشان بر سر هر چه که باشد و به ویژه هنگامی که به پرخاشگری و برخورد میرسد، واجد پیامدها و نتایجی است که کنترل آن از دست طرفین نزاع خارج میشود. بنابر این، آن چه در پی میآید، صرفا از منظر پیامدشناسی اجتماعی این نزاع است.
1. آن هنگام که انقلاب سال 57 رخ داد، دستگاه روحانیت، خرسند از کسب قدرت رسمی و سیاسی بود و نمیدانست که دارد از یک گذر تاریخی سرنوشتساز و بسیار اساسی عبور میکند. گذری که دیگر برگشت به قبل از آن ممکن نخواهد بود. پس از این بود که رابطهی درونیشان با یکدیگر و با جامعه تغییر کرد. “قدرت” آن اختلافات پنهان شدهی پیشین را برملا نمود. روحانیون، به سرعت به دو گروهِ در قدرت و بیرون قدرت تقسیم شدند. و بدین ترتیب ماهیت اختلاف و شیوهی مصالحه کردن و کنار آمدنشان با یک دیگر، دگرگون شد. دیگر لازم نبود، همدیگر را تحمل کنند و بدین قرار، آن چه پنهان بود برملا شد، شعله کشید و به کشمکشی آشکار تبدیل گردید.
آنان که بر سریر قدرت تکیه زدند، به زودی دست به تسویه بردند. برخی مراجع تقلید (که روزگاری حتی نظام سیاسی مستقر(پهلوی)، برای آنها اعتبار قائل بود و کموبیش احترامشان را حفظ میکرد)، مورد طعن و لعن و برخورد قرار گرفتند. آن مرزهای پیشین که روحانیون به دور صنف خود کشیده بود و به هیچ کس اجازهی ورود به آن حریم را نمیدادند، شکسته شد. برای اولین بار مراجع تقلیدِ پرقدرت مانند “آیتالله شریعتمداری”، و سپس آیت الله منتظری، آیت الله صانعی و… نیز مورد تهاجم قرار گرفتند، در حصار شدند و به حاشیه رفتند. این تهاجم با مشارکت و حمایتهای بخشی از جامعه صورت میگرفت. به عبارتی دیگر، بخشی از روحانیت، با دست مردم، بخش دیگر را تنبیه میکرد و نمیدانست با رسم و شیوهای که در پیش میگیرد، تمامی آن حدوحدود پیشین از میان میرود و پس از آن هیچ یک در امان نخواهند بود. آنان نمیدانستند، ماجرایی که آغاز میکنند، اما پایانش در اختیار آنها نخواهد بود. روحانیون از گذرگاهی عبور کردند که دیگر به پیش از آن بر نخواهند گشت. آن اعتبار و احترام اجتماعی سنتی پیشین روحانیت، بتدریج رو به کاهش نهاد. زیرا مرزها پیش از این توسط خود روحانیت در هم شکسته شد و راه برای افول آنان آغاز گردید.
2. اخیرا آیت اللهحیدری نظرات تفسیری خود را در باب متون دینی و یا نقد نظرت سایر علما، با شرح کافی در رسانهها منتشر میکند. برخی از علما و روحانیون از نظرات ایشان آشفته شدند و با اعلامیههای تند و گزنده، با الفاظ دشنامگونه بر او تاختند، تا جایی که به مرز تکفیر رسیدند.
شیوهی برخورد با ایشان و تندخوییهایی که با او و یا سایر موارد میشود، یادآور شکست مرزهایی است که روزگاری دیواری آهنین فرض میشد و تودهی مردم و حتی اربابان قدرت از آن عبور نمیکردند. اما اینک روحانیت بر خود میتازد و با انواع سخنان درشت، احترام و حیثیت یکدیگر را نادیده میگیرند.
3. روند عرفی شدن روحانیت از ابتدای انقلاب و با عملکرد خود روحانیت آغاز گردید و ادامه یافت. آنان که خود را در محدودهای دسترسناپذیر محصور کرده بودند و به کمترین نقدی از سوی غیر روحانیت واکنش نشان میدادند، به خودتخریبی آشکار دست بردند و بنای حوزه را فرو ریختند. مدعی تقدس بودند، اما خودویرانگریشان آن تقدس خودساخته را ویران کرد. در ساحت عمومی به نزاع و ستیز با یکدیگر برخاستند و به انواع تندرویها دیگری را به حاشیه راندند. شاید سکولاریزاسیون راهی سهلتر از این نمیتوانست بیابد که برج و باروی مقدس حوزه و روحانیت را فتح کند. علاوه بر این، روحانیت با این برخوردهای درونی، دست خود را کاملا رو کرد و نشان داد، چقدر ظرفیت پرخاشگری و رویکرد طرد این و آن را دارد.
تاریخ اجتماعی روحانیت با به قدرت رسیدن و با روند خودتخریبیهای مداوم، به فصل جدید رسیده است. فصلی که خود ایشان مسبب اصلی آن است و اما بر آنان تلخ می آید. پیامد رفتارهای سیاسی و خودزنی های چند دههی اخیر، نقش اجتماعی و مرتبه و اعتبار اجتماعی آنان را یکسره برهم زد. به گونه که مرمت آن قلعهی محکم اجتماعی پیشین، ممکن نیست و آیندهای مهآلود و ناپیدا پیش روی آنان است.