⭕️آقاي فلاني سلام
?سلام به تو كه بيشتر از من تاريخ مي داني، به تو كه از من سياست مدارتري، به تو كه جامعه شناس تر از همه اي. سلامم را پاسخ ده تا فتح بابي باشد بر يك گفتگو، درست است كه افكارمان با هم از زمين تا آسمان فاصله دارد، بيشتر حرف هايمان يكي نيست و درست است كه تو كوشيده اي تا من خفه باشم، درست است كه خواسته اي همواره بگويي و من اطاعت كنم، اما اين بار بيا گفتگو كنيم. شايد از دل اين گفتگو چيزي درآمد كه درمان درد اين ملت باشد، آلامشان را التيامي باشد و سوز دلشان را مرهمي.
⭕️آقاي فلاني
?تو از همه چيزدان تري، ولي مي داني دور چيست؟ مي داني تسلسل به چه مي گويند؟ من مي گويم نبرد تسليحاتي يک دور است، يك دور باطل. من مي گويم كشورها را نه موشك هايشان كه ملت هايشان نگه مي دارند. من مي گويم موشك هم نداشتيم باكري و همت و نظام اسلامي ها را داشتيم و باز به بردگي نمي رفتيم. من مي گويم انباشت تسليحاتي ضمن آنكه اقتصادمان را نابود مي كند( شوروي را كه يادتان نرفته است)همسايگان را هم به همين دور باطل مي كشاند و آنكه پيروز اين دور مي شود دشمنان اصلي ملت ها و فروشندگان اين تسليحات هستند.
⭕️آقاي فلاني
?من مي گويم بيا باور كنيم تجميع پول، اسلحه، روزنامه و سايت فسادآور است و اين فساد ما را از درون نابود مي كند. مي ترسم، مي ترسم آن قدر اين فساد سازمان يافته درونمان را بخشكاند كه موشك هايمان هم به كارمان نيايد. خودمان بلاي جان خودمان شويم.
⭕️آقاي فلاني
?بيا بترسيم از درختي كه كرم به درونش افتاده، كه هيزم شكن را چكار به درخت آفت زده. بيا بترسيم از جان هاي بي جان كه زور فشار دادن دكمه ي موشك ندارند. بيا بترسيم از اعتقاد هاي بر باد رفته. بيا بترسيم و به جاي پرخاشگري چاره اي بينديشيم. بيا بترسيم و به جاي ساكت كردن باب گفتگو بگشاييم. هنوز دير نيست هنوز مي توان اين درخت نيمه جان را حيات بخشيد، هنوز اين پيكر اندك جاني دارد و احيايش ممكن، ولي بترسيم از روزي كه اين درخت بخشكد و آن قلب بايستد.
⭕️آقاي فلاني
? ما هم وطنيم، تو را نمي دانم ولي من كه دوستت دارم. دوستت دارم چون از يك آب و خاكيم. تو را نمي دانم ولي من زنده ات را مي خواهم، مي خواهم زنده باشي و زنده باشيم براي ساختن وطنمان.
❤️تفنگت را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدار این خونبار ناهنجار
تفنگ دست تو یعنی زبان آتش و آهن
من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیان کن
ندارم جز زبان دل، دلی لبریز مهر تو،
تو ای با دوستی دشمن!
……
برادر گر که می خوانی مرا، بنشین برادروار
تفنگت را زمین بگذار،
تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تو
این دیو انسان کش برون آید