جنگها همواره با خود تبعات غیرقابل پیش بینی داشته اند و در زمان جنگ و پس از آن سیاست های کلان از دل همین جنگ ها و دور همهی خط مقدمی ها و گاه دور از خط مقدمی ها پدید می آید.
گردان حبیب بن مظاهر هم یکی از همین گردان هاست که با ورود فرزند رهبر آینده ایران به جمع آنان در سال 1365 سرنوشت مردم ایران را تا امروز رقم زده
سرنوشتی دردناک و پر از فقر و ظلم و جور و ستم
سرنوشتی به سیاهی شب
گردانی که این روزها به فکر نشاندن مجتبی بر کرسی رهبری می باشد
اما زهی خیال باطل
محمد ارسلانی
وقتی در سال ۱۳۶۵ مجتبی خامنهای به گردان حبیب ابن مظاهر پیوست، چهار سالی میشد که نیروهای تهران لشکری خاص خود در جنگ با عراق داشتند؛ لشکر ۲۷ محمد رسولالله که گردان حبیب از معروفترین گردانهای آن بود.
مجتبی خامنهای ۱۷ ساله وقتی که به جبهه رفت و عضو گردان حبیب شد، پسر رئیسجمهور وقت بود، ولی مشکل این بود که پدرش آن موقع خیلی در سپاه محبوب نبود. درست همان موقع که مجتبی و دو سالی قبلتر از آن برادر بزرگترش مصطفی به جبهه رفتند، میانه فرماندهان سپاه با پدر راستگرایشان خوب نبود که هیچ، شکرآب هم شده بود.
حجتالاسلام خامنهای آن زمان به یک روحانی راستگرا معروف بود و فرماندهان سپاه عمدتاً به چپگرا بودن شهره بودند، البته راست و چپ از نوع مذهبی. یک سال قبل از آنکه مجتبی خامنهای به گردان حبیب برود، در سال ۱۳۶۴ و درست قبل از عملیات تصرف فاو، فرماندهان سپاه با محوریت محسن رضایی به رغم تلاش حجتالاسلام خامنهای برای برکناری میرحسین موسوی نخستوزیر وقت، از او حمایت کرده و مانع برکناریش شده بودند.
در چنین شرایطی مجتبی خامنهای در گردان حبیب به چشم فرزند کسی دیده میشد که به گفته محسن رضایی فرمانده وقت سپاه تلاش کرده بود نخستوزیر مورد حمایت نیروهای ایرانی را از کار برکنار کند و اگر چنین میشد به گفته رضایی روحیه آنها تضعیف میشد.
حتی شنیده شده مجتبی خامنهای گاه چنان از فضا و جو انتقادی گردان حبیب و لشکر ۲۷ علیه پدرش رنج میبرده که به فکر ترک لشکر ۲۷ و رفتن پیش علی فضلی فرمانده لشکر ۱۰ سیدالشهدای کرج افتاده و سال بعد چنین کرده و از لشکر ۲۷ به لشکر ۱۰ رفته است.
پدر مجتبی؛ حجتالاسلام خامنهای آن سالها، از نظر میزان قدرت در بین پنج عضو «جلسه سران قوا» (نوعی شورای عالی تصمیمگیری در کنار آیتالله خمینی) ضعیفترین فرد تلقی میشد. در موقعیتی ضعیفتر از هاشمی رفسنجانی (رئیس وقت مجلس و فرمانده جنگ و ذینفوذترین فرد بعد از آیتالله خمینی)، احمد خمینی (فرزند آیتالله خمینی)، میرحسین موسوی (نخستوزیر و رئیس هیئت دولت)، و موسوی اردبیلی (رئیس وقت دستگاه قضایی).
اما سه سال بعد در حالی که کمتر کسی فکرش را میکرد، همه چیز تغییر کرد. آیتالله منتظری قائم مقام رهبری و جانشین مورد انتظار آیتالله خمینی، در فروردین ۱۳۶۸ پس از انتقادات متوالی از نحوه اداره جنگ و کشور، بویژه مخالفتش با اعدام هزاران تن از مخالفان سیاسی در زندانها، از سمتش برکنار شد. آیت الله خمینی هم دو ماه بعد در خرداد همان سال درگذشت و به یک باره رئیسجمهور ضعیفی که گفته میشد قرار است بعد از دوره ریاست جمهوری به زادگاهش مشهد برگردد، به عنوان ولی فقیه جدید انتخاب شد. پدر مجتبی شد رهبر، فرمانده کل قوا و قدرتمندترین مقام جمهوری اسلامی.
چنین تغییری در ساختار قدرت به همگردانیهای سابق مجتبی و هملشکریهای مصطفی، در سالهای بعد از جنگ فرصت داد تا گرد آن دو جمع شوند و به تدریج محفلی قدرتمند تشکیل دهند. مصطفی خیلی به سیاست نزدیک نشد اما مجتبی هر چه بزرگتر شد به سیاست و دخالت در آن علاقهمندتر شد.
شمار آنهایی نیز که از عضویت در گردان حبیب و لشکرهای ۲۷ و ۱۰ و نزدیکی با پسران -حالا دیگر- آیتالله خامنهای استفاده میکردند تا خود را به رهبر و پسرانش نزدیکتر کنند و در ساختار قدرت برکشند، روز به روز بیشتر و بیشتر میشد.
در روزهای بعد به تعدادی از این نفرات خواهیم پرداخت .