✍️صلاحالدین خدیو
23 سال پس از دوم خرداد 76 درباره مرده ریگ آن چه می توان گفت؟ آیا چیزی از میراث آن باقی مانده است؟
ره آورد اصلی دوم خرداد امید بود، امید به بهبود اوضاع از طریق صندوق رای و احساس سهیم شدن در تعیین سرنوشت خود و کشور.
به جرات می توان گفت از این امید چیزی باقی نمانده و یاس و ناامیدی مطلق، فرمانروای بلامنازع دلها و ذهن ها شده است. وقتی امید نیست، اعتماد و اطمینان به نسبت آینده از بین می رود و سرمایه اجتماعی به اقل خود می رسد.
چند ماهی پس از دوم خرداد محافظه کاران و اقتدارگرایان به خود آمدند و به انگیزه جبران مافات ضد حمله خود را برای از حیز انتفاع خارج ساختن نهادهای انتخابی آغاز کردند.
آنها خاتمی را گورباچف ایران و فرجام پروژه او را در صورت کامیابی مانند شوروی فروپاشی و تلاشی می خواندند.
دکتر یزدی دبیرکل فقید نهضت آزادی در پاسخ در یادداشتی نوشت، خاتمی گورباچف نیست، خروشچف ایران و حجت خدا و تاریخ بر این سرزمین است. وی آخرین بخت برای اصلاحات و واپسین فرصت سیاسی برای بهبود اوضاع است و گورباچفی در کار نخواهد بود.
اشاره یزدی به خروشچف، از باب اصلاح طلبی و مداراگری رئیس جمهور منتخب با هسته سخت قدرت بود.
پروژه خروشچف معطوف به شکستن ساختارها و نقد رادیکال تجربه شوروی نبود، بلکه هدف ارتقای کارایی سیستم در عرصه اقتصاد و کاستن از شدت خشونت آن در عرصه سیاست به منظور تضمین بقای آن بود.
هفت سال قبل از دوم خرداد، یزدی جزو امضا کنندگان نامه موسوم به 99 امضایی بود که بعنوان اپوزیسیون قانونی برای نخستین بار پس از جنگ در سال 1369 زبان به انتقاد از سیاست های جاری کشور گشودند.
پاسخ دولت اقتدارگرای هاشمی البته آمیخته با داغ و درفش بود.
طرفه اما مجله بیان ارگان علی اکبر محتشمی بود که در انتقاد از نامه مذکور نسبت به ” چامورایی شدن ” انقلاب هشداری بلیغ و شدیداللحن داد.
انقلاب ایران همزاد انقلاب نیکاراگوئه بود و به تازگی در این کشور آمریکای لاتین انتخاباتی با حضور مخالفان برگذار و خانم ویولتا چامورو قدرت را از دست دانیل اورتگا رهبر ساندنیست ها درآورده بود.
گویی جناح چپ مذهبی در آغاز چهارمین موج دمکراتیزاسیون جهانی بیم آن را داشت که بازرگان چاموروی ایران شود و برخی سیاستهای اجتماعی و اقتصادی دولت هاشمی، منجر به تقویت لیبرالها و وارونگی انقلاب گردد.
کمتر از دو سال بعد وقتی پیه حذف به تن اصحاب جناح چپ هم خورد و از گردونه قدرت خارج شدند، تازه فهمیدند که کشتیبان را سیاستی دگر آمده است.
از اینرو در سال 76 ناچار شدند با نوعی چاموراییسم شرمنده در کنار دشمنان پیشین به مصاف اقتدارگرایی فزاینده بروند.
اکنون دوم خردادِ 23 سالە؛ نە یاد خروشچف را در خاطر زنده می کند و نه ویولتا چامورو، بلکه “واعظ شیبی بر بناگوش” است که پس از “چهل سالگی” گذر زمان و از کف رفتن فرصت ها را یادآور می شود.
23 سال یادآور سالهای پیامبری پیامبر خاتم و شکل گیری سنت نبوی نیز هست. 23 سال وعظ و ارشاد و راهنمایی و راهبری که جامعه ای نو ساخت.
در 23 سال اخیر که در کف اجتماع و در جامعه مدنی یک سنت سیاسی متفاوت شکل گرفته، ارباب قدرت تمام راه ها را برای بازگشت به نظم سابق و یکپارچه سازی حکومت امتحان کرده است. اما دریغ از اندکی توفیق!
زمانی برکشیدن احمدی نژاد کلید پروژه خروج ایران از عصر اصلاحات شد،.
هرچند احمدی نژاد هم به کار نیامد، اما این چرخه معیوب از کار باز نایستاد و امروز در آستانه افتتاح مجلس تازه، آماده ارائه نسخه ای دیگر از زوج ناهمگون و بدشگون قالیباف / احمدی نژاد شده است.
اما به راستی اینان می توانند بن بستهای عدیده سیاسی و اقتصادی کنونی را بگشایند؟
با کدامین تدبیر و سیاست که تاکنون بکار نبرده اند؟ بعید است درجه تاب آوری سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مملکت هم تا جایی باشد که بتوانند همان رویه مالوف گذشته را تکرار نمایند.
با این وصف چه می توان کرد غیر از به تماشای واعظ شیب دوم خرداد ایستادن در آئینه تاریخ و زمان؛ و [ انتظارِ] عزمی جدی برای یک توبه نصوح سیاسی و طرحی نو در افکندن؟