✍️علی شمایلی
بله منم متاسفانه در این کشور بلا زده معلمم. سالها پیش از اینکه معلم بشم چقدر نسبت به این شغل خوش بین بودم و فکر می کردم معلمی می توانه شغل موثر و خوبی باشه ولی وقتی در این ساختار قرار گرفتم و فهمیدم به چه محنتی گرفتارمان کردن، از این شغل و از این ساختار دل زده شدم.
دلم پر است نه از نداری و شرم آن، که امروز حال و روز هر معلم و هر ایرانی است، بلکه از بی عدالتی و تبعیض و بدتر از آن از اینکه می ترسم حقم را فریاد بزنم، بله رفیق می ترسم، اخه همین امروز ریختن چهار نفر از معلمین فعال که نسبت به تبعیض و بی عدالتی اعتراض داشتن را گرفتن و بردن.
از خودم بدم میاد وقتی این همه ظلم را می بینم ومی ترسم حق را بگم. می دانی رفیق، وقتی می خوان برای خودشان حقوق ببرن صد میلیون صد میلیون و برای نور چشمی هاشان ده ها میلیون تعیین می کنند و هیچکی هم باخبر نمیشه، ولی وقتی نوبت به معلم می رسه افزایش حقوق اندکی را چنان در بوق و شیپور می کنند که حتی مردگان هم بشنون و بفهمن. و بعد آن همه شیپور و بوق زدن آرام به ما معلما می گن برای گرفتن این حق و حقوقت باید چنانی باشی و چنانی کنی چون اصلا نمی خوان حق کسی را بدن!
بله رفیق منم یک معلمم، همانی که حقوقش نقل مجلس و اخبار رادیو تلویزیونه ولی هیچکی نمی گه در کلاسای چند پایه یا چهل نفری چه بلاهایی سرمان میاد و چها که نمی کشیم و نمی شنویم. بله رفیق منم یک معلم ایرانی هستم. راستی هیچ میدانی مدارس کپری چه ریختین، یا کلاسایی داخل کانکس یا مدارس نیمه مخروبه؟!
راستی هیچ میدانی دانش اموزای ما گرفتار چه مشکلات و مسائل وحشتناکی از فقر و نداری و اعتیاد و بدبختی های خانوادگی هستن؟ راستش من معلمم هم کم میفهمم چون چنان گرفتار بدبختی های خودم هستم که فرصت نمی کنم سراغ دانش آموزم یا خانواده شان برم تا ببینم چرا محصلم مدام سرکلاس چرت می زنه؟ یا چرا رنگ و روش همیشه پریده است و یا چرا این همه تو خودشه و نگران و غمگینه؟
من معلم دبیرستان هستم که باید بچه هاش سرشار از شادی و خنده و انرژی باشن ولی کو؟ اینا بیشتر غمگین و نگرانن و گاه ناراحتی و همه مسائل خودشان را سرکلاس می یارن و با رفتارهایشان آن را سر من و کلاس خالی می کنند. من معلم ایرانی هستم و به اندازه همه دنیا دلم می گیره وقتی می بینم مردم این کشور با این همه ثروت، این همه گرفتار فقر و بدبختی و ناامیدی هستن و گاه با خودم میگم کاش ما هم شیعه لبنانی بودیم، یا عراقی و فلسطینی! من معلمم بخدا گاه دیوانه میشم وقتی می شنوم برای تولد توله شان چند ماه در هتل و بیمارستان های لندن با اهل و عیال و خدم و حشم لنگر می ندازن، یا این یکی فقط برای خرید سیسمونی توله دخترش راهی بازارها و پاساژهای اسلامبول میشه، و یا سالی چند ده هزار میلیارد تومان پول را می برن و می خورن و یه آب هم روش.
راستی تا حالا کسی گفته اون هزار میلیارد دلار درآمد کشور در زمان احمدی نژاد چی شد یا اون 150 میلیارد دلاری که یک جا زمان اوباما آزاد و وارد کشور شد؟ هیچکی دزدای هزار میلیاردی را نمی گیره ولی تا منم بپرسم پس اون همه پول چی شد، یا در آبان 98 چند نفر کشته شدن و چه کسی کشت، میان سراغ من تا دستگیرم بکنن.
من معلمم و به جای این که در سرکلاس درس ساختن و مبارزه و فریاد دادخواهی به محصلم بدهم، حواسم پیش یارانه و قیمت ها و بدهی و اجاره خانه اس و به دانش آموزان با شکل و شیوه زندگی خودم درس تحمل و ترس و بی تفاوتی می دهم.
من معلم ایرانی هستم و می ترسم حتی برای ابتدایی ترین حق خودم اعتراض کنم چون خیلی ها را دستگیر و زندانی کردن و با اخراج شان این نان اندک را هم از سفر شان بریدن.
من معلمم و زمانی می توانم درس شرف و رادی و فریاد به دانش اموزانم بدهم که اول خودم نترسم و دادم را بگیرم. راسشا بگم رفیق من معلم هستم ولی می ترسم پس لیاقت معلمی ندارم.