✍️ مهدی نصیری
بیشترین سرمایه ای که جمهوری اسلامی پس از انقلاب از آن برداشت کرده، دین و اعتقادات مذهبی مردم بوده است. اما در این که چقدر در این چهل و دو سال بر اساس مبانی و موازین دینی عمل کرده، جای بحث فراوان دارد و بسیاری از اندیشمندان دینی از جمله مرحوم استاد محمد رضا حکیمی که تا سال گذشته در قید حیات بود، به شدت منکر انطباق قابل دفاع و قبول عملکرد جمهوری اسلامی با دین بود و سخت از این که مسئولان نظام ادعای اسلامی بودن نظام را داشتند، عصبانی بود تا آنجا که از برخی دفاعهایش از انقلاب عقب نشینی کرد.
او در اوایل دهه هفتاد به عنوان یکی از تئوریسینهای انقلاب اسلامی اعلام کرد که آنچه واقع شده مقصود ما نبوده و آنچه مقصود ما به عنوان یک حاکمیت دینی بوده، تحقق نیافته است. اکنون به مناسبت سفر بشار اسد رهبر سوریه به تهران جا دارد این پرسش را مطرح کنیم که آیا سیاست خارجی ایران در ارتباط با حکومت سوریه، دینی و اسلامی است؟
اولا باید بدانیم که نظام سوریه، سکولار و غیر دینی است و ثانیا غیر دموکراتیک و نهایتا مبتنی بر انتخابات فرمایشی و با نظارت شدید استصوابی حاکمیت است.
وقتی نسیم بهار عربی در جهان عرب وزیدن گرفت و برخی رژیمهای غیر مردمی عرب را ساقط کرد، مردم سوریه نیز به این موج پیوستند اما با سرکوب شدید و قساوت آمیز رژیم اسد مواجه شدند و صدها نفر با سلاحهای سنگین و حتی بمباران هوایی برای حفظ نظام سکولار و استبدادی اسد، به خاک و خون کشیده شدند. حال اگر از منظر دینی به رابطه ایران و سوریه بنگریم، چگونه می توانیم روابط بسیار تنگاتنگ و استراتژیک ایران اسلامی را با رژیمی سکولار، سرکوبگر و خونریز موجه و مشروع بدانیم؟
ممکن است گفته شود اگر بهار عربی در سوریه به پیروزی می رسید، دولتی همسو با آمریکا و اسراییل در این کشور بر سر کار می آمد. فرضا که این امر رخ می داد ما به چه حقی و با کدام مبنای دینی مجاز بودیم در مقابل اراده یک ملت و حق تعیین سرنوشت آنان و لو آن که دوستی و هم پیمانی با اسراییل بود بایستیم؟ مگر معنای جمهوریت و مردم سالاری بر اساس مبانی اسلامی این نیست که مردم حق تعیین سرنوشت خود را دارند و لو آن که کاملا در انتخاب خود به خطا بروند و حتی هیچ پیامبر و امامی هم مجاز به ایجاد حکومت دینی بر جامعه جز با رضایت و پذیرش اکثریت شهروندان نیست؟
ممکن است گفته شود روابط ما بر اساس نوعی مصلحت سنجی و معادله اهم و مهم است که در شرایطی مبانی دینی هم آن را تایید می کند، اما بلافاصله این سئوال مطرح می شود که آیا این مصلحت سنجی در جهت منافع ملی بوده و برای جامعه ایران دستاوردی مادی و معنوی داشته است؟ و اگر دامنه مصلحت سنجی دینی نظام آنقدر وسیع است که شامل گرمترین روابط با یک نظام سکولار و سرکوبگر می شود، چرا این مصلحت سنجی شامل رابطه و حتی مذاکره با آمریکا نمی شود و همچنان نظام ژست یک انقلابیِ مومنِ منزهِ مقدسِ شیطان ستیز را در ارتباط با آمریکا می گیرد؟! و از رهگذر این سیاست خارجی به ظاهر ارزشی بدترین تحریمها و عقب ماندگیها را ظرف چهل سال بر ملت و کشور تحمیل کرده است؟!