واقعیت مهمی که جامعهٔ ایران با آن روبروست، وجود همزمان دو رهبر در یک اقلیم است :
نخست؛ کسی که بر کرسی رسمی حکومت جلوس کرده و برغم اینکه برآمده از فرایندی مبهم بوده است توانسته با کانالیزه کردن ابزارهای قدرت و با استقرار تهدید و تطمیع، بردگان تبلیغاتی را بپرورد و بدینوسیله بیش از دو و نیم دهه سلطهایی شوم را که گستردن بساطِ ظلم و تبعیض و حتی جنایت و بخصوص غارت منابع کشور را در پی داشته به ملت تحمیل کند.
آزمودههای او طی این سالها تماماً با واکنشهای منفی در اجتماع انسانی مواجه شده (هرچند عبرتی نگرفته و و نخواهد گرفت) اما همین روند موجب گردیده سراشیبیِ افول در مقابل وی قرار گیرد تا کوتاه شدن دست اقلیتی نااهل ولی صرفاً پُرسَروصدا «با سرعتی دور از انتظار» از ملک و ملت، پروسهای جدی شود.
و در آنسو؛ رهبری است که در قلب اکثریت جامعه که مردمی آگاهاند سکنی گزیده و مشی دموکراتیک او در احترام به خِردجمعی، عواطف انسانها را چون سیلِ مهربانیها و دانائیها،پشتوانهٔ محبوبیتاش قرار داده و همچون حاکمی عادل، قدرتمندش ساخته است.
اقتدار وی به وسعت آزادگی انسان و پاکی دلهاست. همهٔ آنانی که شرافت و صداقت را میشناسند و ارج مینهند این رهبر معنوی جامعه را میستایند و برای جلوس ایشان بر کرسی قانونیِ زعامتِ ایران از طریق دموکراسی، پای میفشارند تا پس از قرنهای متمادی، مملکت را صاحب زعیمی مردمی نمایند.