ما در این بحث از هر گونه قضاوت پرهیز می کنیم و فقط نظر نویسندگان محترم را بیان می کنیم
((خیلی خوب خواهد شد اگر یک بازنگری در اندیشه، رفتار و عادات دینی خود داشته باشیم زیرا بزرگ ترین تهدیدی که به همه بشر آسیب خواهد رساند و همه ی ما را دنبال می کند “بحث سکولاریسم دینی” است. سکولاریسم یک اندیشه انگلیسی است و یک نویسنده بریتانیایی در این مورد طرح موضوع کرده که به معنای “زندگی بر مبنای مادی گرایی و تفکر این جهانی” است و افراد زیادی در طول تاریخ کشور ما، خطر سکولاریسم را گوشزد کرده اند مانند علامه جعفری، شهید مطهری.
سکولاریسم ریشه در ندانم گرایی و عوام زدگی دارد. عوام زدگی یعنی عموم مردم دانش و بصیرت اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و علمی نداشته باشند. اگر سکولاریسم در اندیشه متولیان دین رخنه و نفوذ نکرده بود، ما با شهدای کمتری می توانستیم پیروز شویم. بحث سکولاریسم یک بحث صرفاً مذهبی نیست چون افرادی هم که دین ندارند اگر به عقل خود مراجعه نمایند و دلشان برای منافع خودشان بسوزد باز هم باید طرفدار ارزش های انسانی و اخلاقی باشند، دیگر چه برسد به ارزش های اسلامی. در اینجا سکولاریسم فقط در یک صورت درست است و آن هم این است که ما معتقد باشیم که حکومت از ارزش های خرافی و دین اشتباه جدا باشد. یکی از پایه های این مکتب به عوام زدگی های مردمی و یک پایه اش به سود جویی های حاکمان، دولت مردان و متولیان امور سیاسی، اجتماعی و سطح کلان اقتصادی برمی گردد و همه ی آلودگی ها و فساد اجتماعی که در تمدن سازی ها هست، بحران آسایش و غیره، به سکولاریسم برمی گردد.))
این نوشتار به بررسی پدیده «غیبت امام» و نقش آن در جدایی نهاد دین از نهاد حکومت و بروز گونه ای ویژه از «سکولاریسم» در اندیشه سیاسی شیعه می پردازیم. با بررسی برهه های تاریخ اندیشه سیاسی شیعه پیش از غیبت، تا دوران گذر و سپس تا دوران غیبت، شاهد شکل گیری تدریجی «جدایی امر حکومت از نهادهای دینی» خواهیم بود. سپس با مطالعه دغدغه ها و پرسش های شیعیان در دوران های مختلف، بررسی خواهیم کرد که چگونه جامعه شیعه ای که حکومت را حق امام معصوم می دانست و سایر حکومت ها را غاصب می دانست، سرانجام ناچار شد از روی اجبار، تن به حکومت های عرفی بدهد و برای به دست آوردن مشروعیت به عنوان یک «نهاد دینی» مشروعیت نهادهای عرفی را به شکل دوفاکتو (de facto) به رسمیت بشناسد.
پیشگفتار:
نگرش مسلمانان به رابطه دین و حکومت، نگاهی ایستا و ثابت نبوده و نیست، بلکه این نگرش ناشی از بینش های متفاوت و با در نظرگرفتن پیش فرض های گوناگونی، به شکل تدریجی شکل گرفته و می گیرد. این بینش های متفاوت، منجر به برداشت های مختلف و گاهی متناقض از رابطه دین و دولت می شود. نقطه آغازین تفاوت در بینش ها، به دوران پس از فوت پیامبر، باز می گردد.
اهل تسنن به دلیل ارتباط تنگاتنگ با قدرت و حاکمیت، از همان ابتدا تلاش کردند تا مبانی مشروعیت حکومت را بر مبنای واقعیت های موجود و با در نظر گرفتن اصل توازن قدرت سیاسی، تدوین کنند. در اندیشه سیاسی اهل تسنن، میراث عنصر عصبیت و وابستگی های قبیله ای با عناصر اسلامی درهم آمیخت و مبانی مشروعیت «خلافت» شکل گرفت. در نتیجه، خلافت اسلامی در باور اکثریت اهل تسنن، یک حکومت مشروع دینی تلقی شد.
در ترکیه عثمانی، در نوامبر ۱۹۲۲، با کاهش جایگاه خلافت به رهبری معنوی، و سپس با بیانیه آنکارا، و با الغای خلافت فصل جدیدی از سکولاریسم گشوده شد. حکومت و أمر قدسی از هم جداشدند. علی عبدالرازق در سال ۱۹۲۵۵ با نگارش «الإسلام وأصول الحکم» برای اولین بار در تاریخ اندیشه سیاسی در اسلام، خلافت را جایگاهی زمینی دانست که بر حسب ضرورت های متغیر اجتماعی پدید آمده و هیچگونه منبع مشروعیت دینی ندارد.
هرچند تلاش شد تا در برابر واژه کلیدی «خلافت» در اندیشه سیاسی اهل تسنن، واژه کلیدی «امامت» در قاموس اندیشه سیاسی شیعیان طرح گردد، ولی تفاوت های عمیق این دو نهاد، سبب شد که این همسانی پدید نیاید. مفهوم سیاسی تاریخی خلافت یک پدیده دنیایی و غیر الاهی است در حالی که جایگاه امامت از همان ابتدا یک منصب الاهی تلقی می شد.
قطب محوری شیعیان «امامان و پیشوایان معصوم» بودند. شیعیان به دلیل در حاشیه بودن، دغدغه تدوین مبانی مشروعیت حکومت را نداشتند بلکه عنصر «انتظار دوران موعود» تدوین مبانی مشروعیت را برای آنان تسهیل می کرد. غیبت امام، باری را از دوش هواداران برمی داشت. هواداران شبیه به لشکری از سربازان بودند که فرمانده آنان غایب بود و در غیبت فرمانده در آرامشی بسر می بردند که می توانستند در رؤیاهای خویش به پیروزی های پس از بازگشت فرمانده در میدان نبرد، دل خوش بدارند و در انتظار بازگشت وی به خود و یارانشان وعده پیروزی نهایی بدهند. در عصر غیبت نیز، شیعیان می توانستند آینده درخشان مدینه فاضله خویش را در دوران «پساغیبت» جستجو کنند. پدیده غیبت سبب شد تا شیعیان اجبارا و از روی ناچاری حکومتهای عرفی موجود را به عنوان أمر واقع شده، پذیرا شوند. سزاوار است که همین جا یادآوری شود که در این نوشتار، واژه سکولاریسم، در مفهوم بارزترین سمبل و نتیجه آن، یعنی «جدایی أمر حکومت از نهادهای دینی» یا «جدایی دولت از کلیسا (مسجد)» مورد استفاده قرار گرفته شده است.
در آغاز این نوشتار، به پیروی از روند تاریخی حوادث، انتظارات از امامِ قائم پیش از آغاز غیبت و سپس سردرگمی های کلامی و سیاسی اندیشه سیاسی در دوران گذر به غیبت را مورد بررسی قرارخواهیم داد. پس از آن، جوانه زدن های اندیشه سیاسی مبتنی بر غیبت و در پایان، شکل گیری اندیشه سیاسی شیعه بر مبنای «غیبت» و «انتظار» در دوران نهادینه شدن غیبت، سرفصل های این نوشتارخواهند بود.
ادامه دارد….