راه سبز امید
روحانی آخرین فاز اصلاح طلبی از طریق شرکت در انتخابات و سهیم شدن در قدرت بود که جواب نداد و به نتیجه نرسید.
او همه امیدها به اصلاحات را بر باد داد و کلیدش هیچ قفل بسته ایی را باز نکرد.
لذا از این به بعد باید بی خیال اصلاحات از طریق شرکت اصلاح طلبان در انتخابات شد.
و قدرت را باید دو دستی به صاحب اصلی اش واگذار کرد
تا هر طور که خود می خواهد عمل کند و نتواند مسئولیت اعمالش را به گردن دیگران بیاندازد
اصلاح طلبان از این به بعد باید سودای مشارکت در قدرت را بطور کامل رها کنند و عطایش را به لقایش ببخشند.
تا این رهبری و قانون اساسی و نظارت استصوابی و حزب پادگانی و سیستم مدیریت فاسد اجرایی هست
نفوذ در قدرت و تاثیر گذاری بر آن امکان پذیر نیست
و به جز شریک شدن در خیانت ها و جنایت های هیات حاکمه و کاست قدرت هیچ نتیجه دیگری در بر ندارد
اما این نتیجه گیری به معنی ورود به فاز براندازی هم نیست
چون آن روش هم نتیجه ای ندارد و به جایی نمی رسد
ضمن آنکه هزینه اش هم از اصلاحات به مراتب بیشتر و فایده اش کمتر است.
پس چه باید کرد؟
آیا باید بی خیال همه چیز شد
و بایستی هر کس سر در آخور زندگی خویش کند فارع از محیط اطرافش؟
هرگز هرگز
همانطور که آقای رنانی هم در یکی از سخنرانی های اخیرشان گفته اند نقد حاکمیت دیگر فایده ایی ندارد.
باید رفت دنبال حل بحران باید رفت دنبال ارائه راهکار.
باید رفت دنبال اصلاحات از پایین .
هر کس باید اصلاحات را از خودش و خانواده اش
و از محیط اطراف و حوزه تاثیر گذاری خودش
و از محل کار و زندگی و محله و شهرش آغاز کند.
باید رفت دنبال کار کارشناسی و دنبال ایجاد تشکل های جامعه مدنی.
باید زیر ساخت ها را از پایین ساخت و به بالا رفت
به جای مشارکت در انتخابات و سهیم شدن در قدرت اجرایی
در یک سیستم فاسد و ناکار آمد
باید رفت به دنبال ارائه راهکار به حاکمیت برای حل بحران ها
و قدرت را یکسره به خودش واگذار کرد
تا مسئولیت برای همان کسی باشد که تمام اختیارات را دارد.
حاکمیت دوگانه به شکل موجود تنها به سود راس حاکمیت است.
زیرا راس حاکمیت به دنبال شریک جرم و سپر بلا و تدارکاتچی می گردد
تا او را واسطه میان خود و مردم قرار دهد
و خود از پشت صحنه همه کاره باشد
و مسئولیت همه ناکارآمدی ها را به گردن دلقک روی صحنه و جلوی چشم مردم بیندازد.
تمام هم و غم و دغدغه رهبری اکنون این است
که فرزندش را جانشین خودش کند
و سلطنت ولایت مطلقه استبدادی راه بیندازد
ما که نمی توانیم مانعش شویم پس بگذاریم هر چه می خواهد بکند.
اگر او توان اداره کشور را دارد اداره کند
و اگر ندارد خودش خراب خواهد شد
و نظامفرو پاشیده خواهد شد
این نظام خودش برانداز خویش است
و لزومی به برانداز خارجی ندارد
و با روند موجود بزودی فروپاشیده خواهد شد.
به جای اصلاح یا براندازی این نظام در حال اضمحلال باید به مرحله پس از فروپاشی آن فکر کرد
و خود را برای آن زمان آماده کرد.
وقتی این نظام فرو پاشید چه کسی باید این کشور را جمع و اداره کند؟
و آن نیروی جایگزین در صورت وجود چه برنامه از پیش آماده ایی برای اداره کشور در دست دارد؟
اگر نیروی جایگزین و برنامه از پیش طراحی شده و آماده ای برای اداره کشور در دست نباشد
کشور تجزیه و تکه تکه و مردم نابود خواهند شد
اصلاحات دیگر به مفهوم نجات نظام نیست
بلکه به معنی نجات کشور و مردم است.
چون نظام اصلاح پذیر نیست
و رو به اضمحلال است
و باید به فکر نجات ایران پس از اضمحلال نظام کنونی بود