- فرهاد محبی/ منبع: سایت کلمه
فقر و نداری از دیرباز جزء لاینفک زندگی بیشتر مردم ایران بوده است. این درد ریشه دار با اکتشافات نفت می توانست به فراموشی سپرده شود و مردمان ایران زمین نیز ، مانند برخی همسایگان عرب خود، در رفاه و آرامش باشند. آسیب شناسی و علت یابی فقیر ماندن جامعه ای که می توانست ثروتمند باشد، ذهن ما را به سمت جرقه های خشونت ذهنی و رفتاری در این جامعه رهنمون می کند . در سالهای دورتر ، اقتدار و اختناق رضاخانی باعث شد تا برخی در سایه دین محوری جامعه،به سهم خواهی برخیزند و اساس دوگانگی قدرت بین دین و سلطنت را بنیان نهند. اگر چه حاکم دیکتاتور وقت مقتدرتر از آن بود که سهمی از قدرت به نائبان دینی مردم دهد اما بساط سهم خواهی با اتکاء به سوء استفاده از دین باوری مردم همچنان گسترده بود تا اینکه پس از سالها کشمکش ، سلطنت مغلوب و حکومت اسلامی جایگزین آن شد.
سرنگونی سلطنت و استقرار حکومت اسلامی در این مرز و بوم، همراه با خشونت بود. در ابتدا امیدواریهایی ایجاد شد که شاید به ریشه کنی فقر و تنعیض و خشونت بیانجامد اما بعد از یک دهه ورق کم کم برگشت و هر روز که می گذشت حاکمان بیشتر از روز قبل حداکثر خشم و خشونت را به معرض نمایش گذاشتند. مخالفان و نخبه های جامعه را به نام محارب و مفسدفی الارض و … به چوبه دار آویختند و قوانین را با سوء استفاده حداکثری از دین خدا، در جهت مقاصد شوم خود تغییر دادند. خلاصه اینکه در این دو سه دهه جامعه بیمار را چنان به مرگ گرفتند که تب را آرزو می کند. مردمانی که به اشتباه فکر میکردند با عدالت حکومت الهی بزودی رفاه مطلق خواهند داشت، با آژیرهای جنگ به خود آمدند و اولویت اصلی شان نجات جان و دفاع از میهن شد. جنگ و ویرانی های آن چهره کریه فقر را نمایان تر کرد.
بعد از اتمام جنگ نیز به جای ترمیم آسیب های ناشی از جنگ و اصلاح زیر ساخت ها، دوران به ظاهر سازندگی آغاز شد. سهم خواهی نهادهای وابسته به حاکمیت و دولت های رانتیر باعث شد تا درآمدهای حاصل از نفت به اشتباه در جاهای ناصواب هزینه گردند. این توزیع ناعادلانه درآمد منجر به افزایش نابرابری در جامعه شد. اختلاف طبقاتی آن هم در حکومتی اسلامی که برابری و مساوات از اصول بنیادی آن است به حدی رسید که بروز خشونت در چنین شرایطی دور از انتظار نیست.
جامعه ای که نابرابری و بی عدالتی در آن بیداد میکند آبستن خشونت است و خشم مردم کاملا طبیعی است. چنانچه این نابرابری منجر به فقر مطلق برای عده ای شود آشوب و اغتشاش از سوی آنها محتمل است. چیزی که در اعتراضات اخیر نیز شاهد آن بوده ایم. غارت فروشگاه های مواد غذایی در بیخ گوش پایتخت، نشانگر آن است که برای غارت گران مشقت به حد نهایت رسیده است. غارت گرانی که غارت گر نیستند بلکه خشم ناشی از گرسنگی آنها را به غارت و چپاول اموال فروشگاه ها واداشته است.البته بقیه مردم نیز خشم خفته ای دارند که شدت آن از خشم فقیران مطلق کمتراست. اینها همان هایی هستند که از نابرابری و بی قانونی به خشم آمده اند اما نه تا آن حد که مجبور به غارت مواد غذایی باشند.
متأسفانه حاکمیت در این رهگذر خشونت را با خشونت بیشتر و سرکوب پاسخ داده است. آنها با مدل های خشونتی گاز انبری و لوله ای و مانند آن، خشونت خفیف و به حق مخالفان را تلافی می کردند. حاکمیت اما این خشونت و سرکوب را به حدی مؤثر دید که اخیرا خود آغازگر آن می شود و مردم را نیز به این مهم تحریک می کند. البته نبرد آنقدر نابرابر است که مردم کمتر جرأت ابراز نارضایتی از طریق رفتار خشن را دارند.