پایگاه خبری / تحلیلی نگام _ سازمان نظام روانشناسی و سازمان بهزیستی دور تازهای از فشار را بر روانشناسان، مشاوران خانواده و رواندرمانگران آغاز کردهاند.
روانشناسان و مشاورانی که در فضای مجازی فعالیت میکنند، اگر از هشتگهایی مثل غیرت، ناموس، مردسالاری، قتل ناموسی و زنکشی استفاده کنند، از سوی بهزیستی و سازمان نظام روانشناسی اخطار میگیرند.
در مواردی حتی پروانه کار آنان به دلیل پرداختن به این مسئله باطل شده است.
اخطار حکومت به روانشناسان: بحث درباره «قتلهای ناموسی» ممنوع!
این صدا و روایت روانشناسی است از ایران که البته امنیت و آزادی آن را ندارد که بتواند با نام و حتی صدای خود با ما صحبت کند. صدای او را تغییر دادهایم:
«به دنبال قتل رومینا، وقتی که جلسهای برگزار شد، کارمندان بهزیستی هم حضور داشتند تا ابعاد این موضوع را بررسی کنند. وقتی من مطرح کردم که پدر و مادر قبل از بچهدار شدن باید کارگاههای فرزندپروری را بگذرانند یا باید کارگاههایی در زمینه آشنایی کودک با مسائل جنسی برگزار شود، از ادامه صحبت منع شدم.
روانشناسانی که از مسائلی که در ایران اتفاق میافتد، مثل قتلهای ناموسی، کودکهمسری و غیره، صحبت میکنند یا پستهایی با این مضامین میگذارند و [تأکید میکنند] که غیرت و کنترلگری نشانه سلامت روان نیست و نشانه یکطور بیماری است و غیرت را یکطور بیماری میدانند، از سمت بهزیستی یا سازمان نظام روانشناسی با اخطار مواجه میشوند.
تا جایی که هفته پیش شاهد بودیم که یکی از صفحات روانشناسان خوب کشورمان که خیلی هم باسوادند، بهخاطر مطرح کردن همین مسئله بسته شد و پروانه مطبشان هم باطل شد.
حتی از همکاران خودم، کسانی که با زنان فمینیستی که در اینستاگرام فعالیت میکنند و درباره مسائلی مثل غیرت و ناموس یا برابری زن و مرد صحبت میکنند، لایو داشتند، بهخاطر همکاری با زنان فمینیست و لایو با آنها اخطار گرفتند و دیگر این کار را انجام نمیدهند و همین مسائل باعث شده درمانگران باسواد و دلسوز کمکم از کارهای درمانگری فاصله بگیرند و راه برای روانشناسی زرد و غیرعلمی در ایران باز شده است».
این یعنی نهتنها زنکشی و دخترکشی در ایران اتفاق میافتد، نهتنها دهها پرونده قتل زنان و دختران با داس و تبر و سر بریدنِ آنها در خانوادهها در تمام این سالها روی هم انبار شده، نهتنها زندگیهای بسیاری مثل زندگی رومینا و ریحانه و فاطمه و سارینا و دهها دختربچه و زن دیگر دود شده و به هوا رفته، نهتنها همه اینها هست، بلکه حرف زدن از این فجایع هم ممنوع است.
کلیدواژههای اصلی در تمام این پروندهها چیست؟ ناموس، غیرت، آبروی مردان خانواده، تعصب و سنتهای واپسگرایانه.
قتل دلخراش رومینا اشرفی یک بار دیگر همه این کلیدواژهها را در برابر جامعه ایرانی گذاشت تا دربارهاش فکر و ای بسا در ارزش داشتنشان تردید کنند.
این اتفاق البته چندان مطلوب حکومت ایران نیست. روانشناس مهمان این هفته مجله جامعه میگوید: «روانشناسی اصیل و روانکاوی در ایران با مخالفت حکومت روبهروست».
مخالفتی که نهادهای حکومتی آن را در شبکههای اجتماعی هم دنبال و با آن برخورد میکنند.
این روانشناس ادامه میدهد:
«این سختگیری فقط در اتاق درمان نیست. آنها حتی در صفحات مجازی و شبکههای اجتماعی خودشان هم نمیتوانند آزادانه از مسائلی که دارد در ایران اتفاق میافتد، مثل قتلهای ناموسی، کودکهمسری و خیلی از مسائل دیگر، صحبت کنند. چون اگر صحبت کنند، با اخطار از سمت بهزیستی یا سازمان نظام روانشناسی مواجه میشوند.
تا جایی که هفته پیش شاهد این بودیم که یکی از بهترین روانشناسان ایران که صفحه خیلی پربازدیدی دارد و واقعاً دلسوزند و علمش را دارند، از این مسائل که صحبت کردند، پروانه اشتغالشان کلاً باطل شد و از کار بیکار شدند.»
حکومت با نهادها و سازمانهای زیرمجموعهاش نه تنها میکوشد بر مسائلی از جمله قتلهای موسوم به ناموسی یا زنکشی سرپوش بگذارد بلکه حتی از روانشناسان و مشاوران که کارشان کمک به حل بحرانهای افراد و جامعه و آموزش مهارتهای حل مسئله «بدون خشونت و توسل به مفاهیمی مانند غیرت و ناموس» است، میخواهد که دنبالهرو ایدئولوژی سیاسی و مذهبی حکومت باشند نه تئوریهای علم روانشناسی؛ شبیه آنچه هر روز در صداوسیمای جمهوری اسلامی در برنامههای خانواده و مشاوره اتفاق میافتد.
روانشناس مهمان ما از تهران میگوید:
«در برنامههای تلویزیون ایران میبینیم که روانشناسانی که هیچ علم و سوادی ندارند، از این صحبت میکنند که کودک یا فرزند باید در همه موارد احترام والدینش را نگه دارد چون اسلام این را گفته که در همه موارد باید احترام والدین حفظ شود. ولی این با چیزهایی که در روانشناسی از آن صحبت میشود، در تضاد است.
روانکاوی میگوید که کودکانی که آسیبدیدهاند، بیشترین آسیب را از والدینشان دیدهاند. این باعث شده آن بخش از روانشناسان که واقعاً دلسوزند و واقعاً این مسائل برایشان مهم است، از درمانگری کمکم فاصله بگیرند و راه برای ترویج روانشناسی زرد و روانشناسی غیرعلمی در ایران خیلی باز شده است.»
سعید پیوندی، جامعهشناس در حوزه آموزش، این وضعیت را در تضاد با رویکرد علمی به مسائل متغییر و پیچیده جامعه تحلیل میکند:
«وقتی صحبت از علم میکنیم، مثلاً علم روانشناسی، مستلزم این است که همگام با پیشرفتهای علمی و پیشرفتهایی که در حوزه تحقیق انجام میشود، بتوانیم بهتدریج به شناخت دقیقتر یا راهحلهای جدیدی برای برخورد با آسیبها و معضلات اجتماعی برسیم. درحالیکه وقتی نقطهحرکتمان برای مثال یک ایدئولوژی باشد یا یک دین و اصول آن باشد، آنها ثابتاند و در طول زمان تغییر نمیکنند.
بنابراین مسئلهای که پیش میآید این است که اگر ما بخواهیم بهطور علمی با موضوع برخورد کنیم، بهناچار باید این اصول مذهبی و ایدئولوژیک را که بر یک فرهنگ یا طرز تفکر حاکم است مورد پرسش قرار دهیم و دربارهشان چندوچون کنیم. و چون این امکان بهوجود نمیآید، عملاً ایدئولوژی ما را در برخورد با آسیبهای اجتماعی وارد یک بنبست میکند.»
آقای پیوندی این شرایط را یک بنبست ایدئولوژیک تعبیر میکند؛ بنبستی که در آن علم نمیتواند برای تنشها و بحرانهای جامعه راه حل بدهد:
«اگر ما به روانشناسان و متخصصانمان که باید به خانوادهها در حوزه رابطه زن و مرد، غیرت و رفتارهای مردانهای که امروز مورد انتقاد است مشاوره بدهند فشار بیاوریم و آنها را در این بنبست ایدئولوژیک و مذهبی قرار بدهیم، میشود گفت هیچوقت به راهحل نمیرسیم.
شاید دویست یا سیصد سال پیش ما چنین مشکلی در جامعه نداشتیم، ولی امروز مسئله اصلی در جامعه ایران و همه جوامع دنیا این است که بین نگاه سنتی و واقعیتهای اجتماعی، یک شکاف بسیار اساسی به وجود آمده و علومی مثل روانشناسی یا جامعهشناسی یا روانشناسیِ اجتماعی تلاش میکنند که از طریق خوانش مدرن این آسیبها بتوانند راهحلی پیدا کنند. اگر آنها بازداشته شوند و امکان چنین خوانشی از آنها گرفته شود، در عمل در شرایطی خواهیم بود که راهحلی برای مسائل وجود نخواهد داشت».
تنشها و بحرانهای جامعهای که در حال پوست انداختن و گذر از دورانی به دورانی دیگر است؛ زنانی که برای حقوق و استقلال و فردیت خود میجنگند، جوانان عاصی و ناراضی، آمار افزایشیافته طلاق، بحران در خانوادهها، نابرابریها، اقتصاد نابسامان و بسیاری مسائل دیگر از این دست، ای بسا در جامعه آزاد در دفترهای مشاوره و درمان آزادانه طرح و بررسی و حل شوند و بار سنگین آنها از دوش جامعه برداشته شود؛ امکانی که در ایران، برخورد ایدئولوژیک با علم روانشناسی، مثل سدی در برابر آن ایستاده است.
پرونده ۱۰ ‘قتل ناموسی’ در ایران
خبر قتل رومینا دختر ۱۳ ساله اهل گیلان به دست پدرش بار دیگر بحث درباره “دختر کشی”، “همسر کشی” یا “قتلهای ناموسی” را مطرح کرده است. آگهی ترحیم رومینای سیزده ساله حدیث کوتاه اما کاملی بود از آنچه در تمام روایتهای اینگونه قتلها رخ میدهد؛ نام قاتل (پدر مقتول) بر پیشانی آگهی ترحیم به عنوان “صاحب عزا” حک شده است. طبق قوانین اسلامی، پدر، خود را “صاحب” فرزندش میداند، و همین برداشت هم، میتواند توجیهی شود که پدر بیواهمه از قانون، خود را مجاز به نابودی “داراییاش” بداند.
روایت قتل رومینا نمونهای از دهها قتل ناموسی دیگر در ایران است. مقامات پلیس ایران همواره از قتلهای ناموسی به عنوان یکی از مهمترین دلایل قتل در ایران نام میبرند و در یک دهه اخیر گزارشهای پراکندهای درباره قتلهای ناموسی منتشر شده، با اینحال در سالهای اخیر هیچ آمار جامعی از تعداد و جزئیات قتلهای ناموسی در ایران منتشر نشده و تنها آمارهایی در سخنان مقامهای ایران آمده که تنها مربوط به یک سال مشخص بوده است.
برای نمونه، اردیبهشت سال ۱۳۹۳ هادی مصطفایی، معاون وقت مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی پلیس گفته بود که حدود ۱۹ درصد قتلها در کشور با انگیزه ناموسی صورت میگیرد. به گفته این مقام پلیس حدود ۶۲ درصد “مقتولان زن به دست بستگانشان” به قتل رسیده اند، که البته احتمالا اشارهای به آمارهای همان سال است.
آماری هم در سال ۱۳۸۸ منتشر شده بود که حکایت از قتل ۱۵ زن در اهواز داشت که قربانی “قتل ناموسی” شده بودند. آماری که در آن سال، معادل حدود ۲۵ درصد از کل قتلهای گزارش شده در شهر اهواز در همان سال بود.
در این گزارش، ۱۰ پرونده خبرساز قتلهایی که در یک دهه اخیر، به نوعی “ناموسی” شناخته شدهاند، مرور شده است.
چهارمحال و بختیاری؛ دختری که با فرزندش کشته شد
اسفند ۱۳۸۴ دختری به نام گلبهار در آتش سوزانده شد. ژیلا بنییعقوب در گزارشی از او در یاس نو نوشت که گلبهار و پسرهمسایه با هم رابطه داشتند و صاحب یک بچه شده بودند. برادر، عمو و پسرعموهای او اول میخواستند با طناب گلبهار را دار بزنند اما او فرار کرده بود. در لحظه آخر برادرش روی او بنزین میریزد و یکی از پسرعموها کبریت میزند.
بر اساس این گزارش کودک او را هم با سم کشته بودند.
کردستان، زنی که مادر بود
اواخر تیرماه ۱۳۸۷ در یکی از روستاهای اورامان کردستان، زنی ۲۳ ساله به نام شهین نصراللهی که یک فرزند پنج ساله داشت به دست برادرانش به قتل رسید.
او به خاطر اتهامی که شوهرش به او زده بود بدون فرزندش به خانه پدرش بازگشته بود. شوهرش به او اتهام زده بود که ارتباط تلفنی مشکوک داشته است. بعد از هشت ماه همسر خانم نصراللهی به دنبال او میآید. او “بدون هماهنگی” با برادرانش به خانه همسرش باز میگردد اما برادرانش او را از خانه بیرون میکشند و به زور باز میگردانند و در راه خانه یکی از برادران با دو گلوله شهین را به قتل میرساند.
خوزستان، خدیجه جان به در برد
شهریور ماه ۱۳۸۷ خدیجه زن جوان آبادانی قصـد داشـت از شـوهر معتـاد خود طلاق بگیرد. همسر او با دو عموی خدیجه تماس میگیرد و میگوید خدیجه با مرد دیگری رابطه دارد. به گزارش روزنامه اعتماد، دو عموی او به زور سوار ماشین میکنندش و به خارج از شهر میبرند. یکی از عموهـا دستان او را میگیرد و عموی دیگر با کارد میوهخوری شروع به بریدن گردنش میکند: “احساس میکردم آرام آرام روح از بدنم خارج میشود. حتی حنجره و تارهای صوتیام بریده شد…. موبایل خواهرم را زیر آستین لباسم به محکمی نگه نداشتم.”
او در این فاصله با پدرش تماس گرفت و از مرگ نجات یافت.
کرمان، قتل خواهر به دست برادرناتنی
دی ماه ۱۳۹۴ دادستان عمومی و انقلاب شهرستان منوجان در استان کرمان از قتل دختر جوانی بر اثر ضربات متعدد چاقو خبر دادند. به گفته مقامهای قضایی قاتل که برادرناتنی دختر بود، با اسلحه به خانه رفته بود اما به دلیل آنکه نتوانسته بود اسلحه را به کار بیاندازد، با وارد کردن ۱۰ ضربه چاقو خواهرش را “به طرز فجیعی” به قتل رسانده بود. انگیزه این مرد “مسایل خانوادگی و ناموسی” اعلام میشود.
آذربایجان غربی؛ نمیخواست پشت سر دخترش حرف بزنند
خردادماه ۱۳۹۵ در شهر خوی فیلمی در اینترنت منتشر شد که نشان میداد یک زن جوان روبهروی دانشکده پرستاری افتاده و مردی با تفنگ شکاری در خیابان راه میرود. به گفته مقامهای محلی پدر دختر بعد از شلیک دو گلوله مانع رسیدن نیروهای امدادی و نجات دخترش شده بود.
آن زمان فرماندار خوی گفته بود “پدر قاتل در بازجوییهای پلیسی انگیزه خود را از قتل دخترش شایعاتی عنوان کرد که از سوی مردم شنیده بود و این شایعات در خصوص مسائل اخلاقی و ناموسی بود.”
حسین سیوانی اصل، فرماندار وقت خوی خواسته بود که “بزرگنمایی” نشود. او گفته بود: “وقوع چنین اتفاقاتی اگرچه تلخ و دردناک است ولی این اتفاقات در تمام کشورهای پیشرفته نیز رخ میدهد لذا درج شایعات در خصوص این قتل در سایتهای خبری خوشایند نیست.
کهگیلویه و بویراحمد، برادر کشت، عمو شاهد بود
آذرماه ۱۳۹۶ روزنامه شرق از قتل دختری به نام “ز” در روستای آباده در بخش لوداب کهگیلویه بویراحمد خبر داد. به گزارش این روزنامه و بر اساس روایت شاهدان، مزاحمتهای پسر همسایه باعث خشم عمو و برادر ز شده بود. آنها که نگران “آبروی خانواده” بودند پس از کتک زدن جوان همروستایی، سراغ “ز” رفتند. برادر سر خواهرش را به دیوار کوبید در حالی که عمو هم شاهد قتل بود.
خوزستان؛ قتل دو خواهر به دست میزبان
۲۷ خردادماه ۱۳۹۸، یک مرد ۳۹ ساله فرزندان دو برادر خود را در روستای تنگه در شهر آبادان در خوزستان کشت. در این جنایت دختر ۱۶ ساله با روسری خفه شد و دختر ۲۷ ساله با ضربات چاقو به گردن به قتل رسید.
به گفته فرمانده نیروی انتظامی آبادان، این مرد هنگام قتل دو برادرزاده خود، خانوادهاش را در اتاق حبس کرده بود. دختر جوانتر به دلیل اختلاف با نامادری خود و دختری که فقط ۱۲ سال با عمویش اختلاف سن داشت، پس از مرگ پدر به خانه عمویشان پناه برده بودند. عموی آنها بعدها در بازجویی انگیزه خود را مسائل ناموسی و خانوادگی اعلام کرد.
کردستان، خودکشی هفت زن
خبرگزاریهای کردی اوایل اردیبهشت امسال از “خودکشی” هفت زن در سنندج و شهرهای دیگر کردنشین ایران خبر دادند. در این میان نام سارینا غفوری هم دیده میشد. خبرهای اولیه حاکی از این بود که او هم به دلیل “مشکلات خانوادگی” خودکشی کرده است. خودکشی زنان در شهرهای غرب ایران، موضوعی عجیب نیست. مخصوصا در مناطقی که سنن عشیرهای و مشکلات اقتصادی و فرهنگی زنان را بیش از دیگران تحت فشار قرار میدهد.
اما بعد در خبری دیگر گزارش شد که برادر سارینا غفوری “او را به خاطر نیتش برای ازدواج کشته است.” او ۲۵ سال داشت، خیاطی میکرد و با فرزند خردسالش زندگی میکرد.