✍️صابر گل عنبری
دیروز هواداران خشمگین ترامپ به کنگره آمریکا حمله کرده و به گفته منابع آمریکایی 4 نفر کشته و دهها نفر دیگر بازداشت شدند. مهاجمان برای لحظاتی صحن مجلس سنا و بخشهایی از کنگره را اشغال کردند. از چهارم مارس 1789 که کنگره آمریکا تاسیس شد، این دومین بار است که ساختمان کاپیتول مورد حمله قرار میگیرد. بار نخست 207 سال پیش یعنی 25 سال پس از پایهگذاری نهاد قانونگذاری اتفاق افتاد؛ زمانی که بریتانیاییها در نبرد بلادنسبرگ در جریان جنگ آمریکا و استعمار بریتانیا، کاپیتول را در 24 آگوست سال 1814 به آتش کشیدند.
تصویر آشوبی که دیشب از آمریکا به جهان مخابره شد، برای خیلی از کشورها و متحدان آمریکا شوکه کننده بود و شخصیت آمریکا را در سطح جهان تنزل داد. شاید کمتر کسی باور میکرد اعتراض ترامپ و هوادارنش به نتایج انتخابات در نهایت به چنین اقدام بیسابقهای علیه نماد دموکراسی در این کشور ختم شود.
اما همچنان که ترامپ خود یک استثنا در طول تاریخ آمریکا پس از جنگ داخلی 1765 است؛ سرزدن چنین رفتارهای اسثتنایی و بیسابقه از جانب خود وی و هوادارانش نیز چندان غافلگیر کننده به نظر نمیرسد. در طول این 250 سال، آمریکا چنین رئیس جمهوری ساختارستیز به خود ندیده بود؛ نه تنها ضد ساختار داخلی، بلکه در سیاست بینالملل هم اینگونه بود و خروج از معاهدات و موافقتنامهها یکی پس از دیگری خود گواه این مدعاست.
اما همین ساختار قدرت و نظام قوی داخلی وی را در طول 4 سال گذشته کنترل کرد. پس از انتخابات سوم نوامبر نیز هر چه تلاش کرد تا بخشی از نهادهای ساختارمند از جمله دیوان عالی را با خود همراه و علیه نتایج انتخابات بسیج کند، باز نتوانست و حتی همحزبیهایش جز معدود افرادی با وی همراهی نکردند. در واقع موضع سفت و سختی که رئیس اکثریت جمهوریخواه سنا میچ مککانل در ماه گذشته علیه ترامپ و در حمایت از پیروزی بایدن گرفت، آب پاکی را بر دستان وی ریخت.
اما ترامپ خودشیفته با آن کنار نیامد و همچنان کور سوی امیدی به ماندن در قدرت داشت، تمام راهها را بررسی کرده و دید که نه از طریق اعلام حکومت نظامی به دلیل مخالفت پنتاگون و نه از طرق دیگری نمیتواند در قدرت بماند. از این رو، تنها و آخرین راه چاره را در دعوت هواداران خود به اعتراض در مقابل ساختمان کنگره همزمان بررسی نتایج آرای الکترال کالج دید؛ تا شاید تحت تاثیر این هیاهو و شلوغی کنگره و یا معاونش مایک پنس که رئیس مجلس سنا نیز هست، علیه نتایج انتخابات در برخی ایالات اعتراض کرده و آرا را بازگردانند تا دوباره شمارش شود. مانند غریقی که به هر گیاهی چنگ میزند.
اما نه تنها پنس اوانجلیست به وی پشت و اعلام کرد که سوگندش را زیر پا نمیگذارد، بلکه مایک پومپئو نیز علیه او موضع گرفت و به شدت محکوم کرد. پنس و پومپئو دو همکار نزدیک ترامپ هستند که در این چهار سال بر خلاف رویه رئیس جمهور در برکناری هر کسی که با وی سر سوزنی مخالفت میکرد، به خاطر همین قرابت فکری ماندند و نزدیکترین همکاریها را داشتند؛ اما همین دو نفر هم رفتار اخیر ترامپ را برنتافتند و علیه او موضع گرفتند.
از این رو، ترامپ امروز در ساختار قدرت تنهاتر از همیشه است و حمله دیشب هوادارانش به کنگره آخرین تیری بود که وی شلیک کرد؛ اما به سنگ خورد و نتیجه خاصی بر آن مترتب نیست.
به گمانم، این حادثه هر چند منعکس کننده تحولاتی است که در درون جامعه آمریکا در حال وقوع است و جلوهای دیگر از ترامپیسم را به نمایش گذاشت، اما برای شخص ترامپ گران تمام خواهد شد. احتمال این که پس از انتقال قدرت در 20 ژانویه تحت تعقیب قضایی قرار گیرد، وجود دارد. در آن سو هم، این اتفاق شانس بازگشت به قدرت در سال 2024 را از او گرفت؛ از این جهت که در صورت نامزدی حتی بعید است که در انتخابات مقدماتی حزب جمهوریخواه در این سال بتواند بر رقبای احتمالیاش پیروز شود.
طیف وسیعی از بدنه اجتماعی جمهوریخواهان امروزه وجود او را به ضرر آینده حزب میدانند؛ وی کسی بود که باعث سه پیروزی تاریخی همزمان برای دموکراتها شد که رخدادی نادر در تاریخ آمریکاست. دموکراتها همزمان کاخ سفید، اکثریت مجلس سنا و مجلس نمایندگان را به دست گرفتند.
از توئیتهای امروز ترامپ و وعده واگذاری قدرت هم پیداست که خود وی نیز متوجه شده است که با فراخوان برای تجمع دیروز چه اشتباه بزرگی مرتکب شد. واقعیت این است که ترامپ با اقدام اخیر، خود را به برگهای سوخته در عرصه سیاسی تبدیل کرد؛ در حالی که تا قبل از این حمله میتوانست همچنان نقشآفرین باشد. ترامپ سوخت، اما میراثش همچنان به ویژه در قبال ایران و اسرائیل خواهد ماند. عبور از این جنبه از میراثش امری بسیار دشوار است. در قبال اسرائیل که غیر ممکن است؛ اما در مقابل ایران چندان ممکن به نظر نمیرسد.