✍️نصرت الله محمودزاده
دوستی من با آوینی در هنر و ادبیات جنگ پیوند خورد و تا شهادتش نیز ماندگار بود.
بعد از هر عملیات کنار میز مونتاژش مینشستم و گاهی هم بحث میکردیم.
محتوای صدای دلنشین او در آثارش در اثر مشاهده فیلمهای جبهه جان میگرفت.
در عملیات کربلای ۵ چند شبی را با گروه روایت فتح در خط مقدم همسفر بودم که در طول عملیات ۳ شهید داشتند. من در این عملیات کتاب «شبهای قدر کربلای پنج» را نوشته بودم.
اعتراض ما این بود که چرا رسانه ملی کمکاری خود در جنگ را با پخش برنامههای امثال روایت فتح پوشش میدهد.
نام آوینی قبل از انقلاب کامران بود و از سیر تحول فکری خود چنین میگوید:
«………..تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری ناآشنا هستم؛ خیر. من از یک «راه طی شده» با شما حرف میزنم. من هم سالهای سال در یکی از دانشکدههای هنری درس خواندهام. به شبهای شعر و گالریهای نقاشی رفتهام. موسیقی کلاسیک گوش دادهام، ساعتها از وقتم را به مباحثات بیهوده دربارهٔ چیزهایی که نمیدانستم، گذراندهام. من هم سالها با جلوهفروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیستهام.
… اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشاندهاست که ناچار شدهام رو دربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم که «تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمیشود، و حتی از این بالاتر، دانایی نیز با تحصیل فلسفه حاصل نمیآید. باید در جستجوی حقیقت بود و این متاعی است که هر کس براستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت»
اما چرا امروز کمتر افرادی زندگی خاکستری او را دنبال میکنند؟ این ترس ناشی از چیست که به دو روی سکه آوینی نمیپردازند؟ به نظر میرسد آوینی قبل از اینکه اندیشهاش به سن کمال برسد، خداوند پرونده درخشانش را با شهادت پایان بخشید.
ما در پرونده امثال چمران، شریعتی و مطهری هم این اندیشهی روی زمین مانده را مشاهده میکنیم.
آیا خلع اندیشه مطهری در حوزه، شریعتی در دانشگاه و آوینی در هنر را مشاهده نمیکنید؟
یک هفته قبل از شهادت او، روی آینده جامعهی پس از جنگ بحث مفصلی با هم داشتیم که متآسفانه ناتمام ماند.
ای کاش به جای «تقدسسازی» از شخصیت آوینی، دنیای پر فرازونشیب او را با نگاه خاکستری دنبال کنیم.
آری، آوینی در این راه طی شده، متعالی گشت.