✍️ علی میرموسوی
دیکتاتوریها از فقر، گرسنگی و مرگ مردم هراسی ندارند و آن را نه به عنوان تهدید، بلکه چونان فرصتی مینگرند که از آن برای سرکوب مخالفان و تثبیت خود بسیار میتوان بهره برد. بنابراین انتظار کاهش فقر و گرسنگی و مرگ از نظامهای دیکتاتوری بجا نیست.
مستند چگونه دیکتاتور شویم، در بیانی کوتاه رابطه دیکتاتوری و فقر را این گونه تبیین کرده است:
وقتی دنبال این هستید که برای ابد حکومت کنید، گرسنگی هم مزایای خودش را دارد. مردم فقیر و گرسنه و منزوی تهدید برای شما به حساب نمیآیند. مردمی که از گرسنگی میمیرند به شورشیها غذا نمیدهند که برای آنان بجنگند. آنان برای مبارزه با شما بسیار ضعیفند. این حقیقت تلخی است، ولی گرسنگی مردم جواب میدهد.
استالین از قحطی خیره کننده اوکراین استفاده کرد تا هر گونه تصور استقلال را از بین ببرد و جمهوریهای شوروی را متحد نگهدارد. مردن دهها میلیون نفر از مردم چین در اثر برنامه یک قدم بزرگ به جلوی مائو تسه تونگ، تاثیری چندان بر نفوذ او در ملت نگذاشت.
دیکتاتور اتیوپی منگسیتو هایله ماریام از قحطی بزرگ سال 1980 استفاده کرد تا 8 سال دیگر حکومت کند. کره شمالی که اقتصاد آن به شدت به اتحاد جماهیر شوروی وابسته بود، پس از فروپاشی این رژیم با بحران اقتصادی روبرو شد و صدها هزار نفر در اثر گرسنگی جان خود را از دست دادند. با وجود این کیم جونگ ایل از آن برای تثبیت حکومت مطلقه خود پس از مرگ پدرش، بسیار بهره بود. او لاکچریترین زندگی را برای خود و اطرافیانش درست در زمانی فراهم کرد که مردم از گرسنگی میمردند. در واقع او برای تداوم خود به استثمار گرسنگی دست زد.