شعر سیاسی : قدم بزن سرهنگ / رحیم رسولی
...و با خود اندیشید گرسنگان دیگر به خانه برگشتند دریچه ها بسته چراغ ها خاموش و در خیابان ها پرنده ...
...و با خود اندیشید گرسنگان دیگر به خانه برگشتند دریچه ها بسته چراغ ها خاموش و در خیابان ها پرنده ...
یک عمر خورده ای از خوان انقلاب اما نبرده ای فرمان انقلاب پنجاه و هفت را بردی ز خاطرت تنها ...
هموطن بیدار شو بیدار شو زین همه خوابیدن استغفار کن هموطن بیدار شو بیدار شو دشمن بدکاره را ناکار کن ...
از ماست که بر ماست، شعارِ خودمان بود آن دزدِ پدرسوخته یار خودمان بود! دادیم به او قدرت و تویِ ...
گدای در پی ثروت عجول، دشمن ماست فساد و مال حرام و نزول، دشمن ماست حقیر بی سر و پایی ...
هر کس که با ما نیست چشمش کور بادا! بی خانِمان و مُفلِس و رنجور بادا! دستی که در یککاسه ...
دستهایت دو بذر بار آور، خاک غربت برایشان پَهن است، برو ای دوست بلکه حاصل داد ما که در خاک ...
در پاسخ به روزنامه ی کیهان که به جای نام بردن از یک بانوی هنرمند، به مادر ایشان اهانت کرد. ...
«هنر نزد ایرانیان است و بس» گهر نزد ایرانیان است و بس هر آن شیوه که عمر را می دهد.. ...
گفتم اسرار شب و شبنم بگویم ؟ گفت نه ارتباط این دو را با هم بگویم ؟ گفت نه گفتم ...