✍️ سلمان موسوی
روزی روزگاری ملتی برای ترقی و توسعه ی سرزمین مادریشان، از جان و مال خویش گذشتند و تن وجان را به توپ وتانک استبداد و خودکامگی شاهان قاجار و استثمار و غارتگری روسیه سپردند، تا خانهای بنام ملت برای محافظت از منزلت ایران بنا کنند، اگه چه روح دیکتاتوری، استبداد و تمامیتخواهی همواره با چشم نفرت به این خانه که مجلساش مینامند می نگریست، اما از میان همین مجلسی که هر از گاهی در میان تقلب، مهندسی و تسلط بر انتخابات نمایندگانش از سوی زمامداران، فرزندانی از این ایران خسته با حمایت و همراهی مردم و عقب نشینی خودکامگان به نمایندگی واقعی مردم دست یافته و برای سربلندی و توسعهی کشور و رهایی از زنجیر استعمار و استبداد خون دلها خوردند، روزگاری که از تریبونهای همین خانهی اندک ملتی، فریادهای فرخی یزدیها، مصدقها و مدرسها، لرزه بر اندام مستبدان و غارتگران میانداخت و با تکیه بر میهن پرستی و عشق به ایران در کنار سلامت روح و صفای باطن، چرخهای به گل نشستهی این سرزمین را برای آزادی و رهایی زیر شانههای نهیف خود به حرکت در میآوردند، امیدها برای آبادانی و استقلال این مرزوبوم قوت گرفت.
اما از آنجا که تیغ تیز استبداد و استعمار هر بار در نقاب و پوششی در آمده و ذهن و روح مردم را با فریب و دروغها به تسخیر خود میکشاند، و ملتی که هر ازگاهی مصلحان و میهنپرستانی دلسوز را که به اشتباه در سپهر سیاسی و زمامداری ایران به قدرت میرسند را با سکوت و بیتفاوتی یا بهتر است بگوییم با ترس منفعتطلبانهی خویش به زیر میکشند، و ما و تاریخ ما همواره در جدال با عقب ماندگی و خودکامگی زمامداران سالهاست دست و پنجه نرم کرده و امروز هم در سایهی الطاف نظارتی استصوابی و همان سبک سنتی گذشتگان در انتخاب نمایندگان مجلس اما به شیوهای شکیلتر به چینش بله قربان گویان پِلاسی تقلیل داده که با دادن وعدهها و رشوهها از وزیران به ازای پس گرفتن یا درج امضایی خودرو، مسکن، شرکت و…. دریافت نمایند، و مردم نیز نظارهگرهای جان به لب رسیدهی تاریخ اند.