فرشته وفایی
حس امروزمان آمیزه ای از هیجان، ترس، چشم به راهی معجزه و البته جنگیدن و سر خم نکردن بود.
کاش میشد به این حس تافت زد!
تا یادمان نرود هر کجای دنیا برویم ریشه مان اینجاست،
گل بنفشه نیستیم که بشود توی جعبه گذاشتمان و اینور و آنور برد!
نَخلیم، نخل تشنه ای که برای قطره ای آب ریشه هایش را تا عمق این خاک پر مهر و خوشبو به جستجو می فرستد!
همین خاکی که تن عزیزترین عزیزانمان را در آن به امانت سپرده ایم.
من عاشق هر کسی هستم که دل با این سرزمین دارد، که وفادار است، که از قطره قطره آب اش دفاع میکند، از ذره ذره خاکش…
زیر سقفش ستون میزند، حتی به خشت استخوان خویش، دهانش بوی مرگ نمیدهد، کلمه هایش حس خوب زندگی می پراکنند، کسی که خنجر در آستین پنهان نمیکند، ابرو به هم نمیکشد، لبخندش ترفند تجاوز به حق و نان و سایبان دیگران نیست…
فوتبال همه چیز نیست، اما بازیکنان ما با پرچم ایران ما به زمین میروند، با غیرت ایرانی ( مثل تک تک ایرانیان) برای ماندن میجنگند، تا ما اینجا در این نقشه ی گربه شکل لبخند بزنیم و کمی امیدوار شویم!
ما همگی خانواده ای هستیم که خوب می دانیم پراید یعنی چه، همگی با هم قلبمان در آتش پلاسکو و سانچی می سوزد، تکه ای از روحمان زیر آوار بم و رودبار و کرمانشاه دفن می شود، همه ما رنج میکشیم از گرانی و بیکاری مردم، ما همگی رنج میکشیم از حال کولبران در برف مانده، هنوز از بغض معصومیت آتنا و بنیتا و اهورا گلویمان درد میکند، همه مان میدانیم دختری که گریم میکند تا بتواند به ورزشگاه برود چطور قلبش در سینه میزند که مبادا لو برود…
همه ما خوب میدانیم خون دل خوردن و رنج دوران بردن چیست!
ما برای آنکه ایران گوهری تابان شود……..
نگام ؛ ناگفته های ایران ما