✍️ حبیب رمضانخانی
در روزهای گذشته خبرهای ناگوار، چون رویه ای عادت شده، کام ایرانیان را تلخ تر کرد. از آمار فوت شدگان ۴۰۰نفری کرونا تا هموطنان ایرانی نژاد! غرق شده در غربت، که دومی بسیار تأثیرگذارتر شد و داغ بزرگی بر سینه هر ایرانی گذاشت. اینکه چه شرایطی رقم خورده و آینده ای در انتظار ماست که اینگونه در غربت به دل دریا وکوهستان، پی جرعه ای آرامش، تکه نانی برای معاش و آزادی اندکی برای ابراز عقیده و وجود، می زنیم؟ سوال بزرگی که هر ایرانی این روزها از خود می پرسد.
محمد رضا زائری، در صفحه اینستاگرام خود، نظر سنجی محدودی انجام داده بود؛ اگر اکنون شرایط مهاجرت مهیا باشد، چند درصد حاضر به رفتن از ایران هستید؟ در نتایج اولیه، نزدیک به ۷۰درصد پاسخ مثبت داده بودند. سی درصد باقی را نیز نمی توان به جاذبه رفاه و شرایط ایده آل کشور برای ماندن تفسیر کرد. تعلقات خانوادگی و دلبستگی ها بی شک در کنار عملی نبودن نتیجه نظرسنجی، می تواند نقش داشته باشد.
با این مقدمه هر ایرانی می تواند از خود بپرسد، به کدامین آینده و چشم انداز روشن امیدوار باشیم؟
۴۲سال از پیروزی انقلاب گذشت. متولدین روزهای انقلاب ۵۷ جوانی و ۴۰ سالگی را سپری و وارد میانسالی شدند. در این سال ها مردم ایران نجیبانه به پای نظام و حاکمیت نشستند، با جنگ، تحریم و انزوا ساختند. هربار برای همراهی با حاکمیت، به امید فرصت برای خلق شرایط بهتر، در انتخابات شرکت کردند، از سفره خود و فرزندانشان زدند، شاید ایران ما به جایگاه و آن قله ای که وعده اش در این سال ها داده شد، برسیم.
ولی نشد. وضعیت اقتصادی کشور، در این سال ها با مدیریت غلط و تحریم های کمرشکن آمریکا بدتر و مایوس کننده تر شد. چشم انداز ۱۴۰۴ آقایان رسید و اندک اهداف و برنامه های مدنظر آن ها محقق نشد. در میان کشورهای همسایه و منطقه، روز به روز منزوی شدیم و به لطف سیاست هایمان، کشورهای دوست را تبدیل به دشمن کردیم. از تحقق الگوی ژاپن اسلامی کوتاه آمده، به الگوی تایلند و قطر رسیدیم!
سال هاست ندا می دهیم که به سمت قله در حرکت هستیم. همواره ایرانیان را به کوتاه مدت بودن دیدگاه ها و اصرار بر به نتیجه رسیدن اهدافشان در کوتاه مدت متهم کردیم، ولی همان انتظاری که کشور امارات برای شهروندانش گذاشت و به اینجا رسید، ما فرصت سوزی کردیم و جاذبه ای برای ماندن خلق نکردیم.
شاید نگاه من را بدبینانه بیابید، ولی شما برای تغییر دیدگاه من چشم اندازی از امید ترسیم کنید. نگاه من به جامعه و اینده، بر اساس آمار و ارقام امیدی خلق نمی کند. سونامی بحران اجتماعی و اقتصادی پیش روی ماست. کافی است کمی به این آمارها که در دسترس است، تامل کنیم.
از ازدواج شروع کنیم که سن آن صعودی شده و بسیاری از سن ازدواج گذشته اند. آمار طلاق کم کم به رقم یک سوم ازدواج رسیده و زاد و ولد در پی هشدارها و سفارش ها، به زیر دو درصد رسیده است. آمار بیکاری و اعتیاد بالاست. متناسب با آن امار جرم و جنایت صعودی شده است. حاشیه نشینی در پی قیمت های نجومی مسکن، هر روز بیشتر می شود. تورم و گرانی در این بالا رفتن افسار گسیخته ارز، سرمایه های اندک مردم را پودر کرده و فاصله طبقاتی را به عمیق ترین حالت ممکن رسانده است. از طبقه متوسط جز جسم نحیفی باقی نگذاشته و کسب نان و معاش را جایگزین خواست و مطالبه مدنی آن قرار داده است…
در بحث فرهنگی و علمی، فرار مغزها و نخبگان را شاهد هستیم که چون کاوه مدنی ها تحمل نمی شوند و بستر برای ماندن آن ها هر روز تنگتر می شود. سطح مطالعه و نشر کتاب بسیار افت کرده و مدرک گرایی و مقالات دم دستی جای پژوهش و تحقیق واقعی را گرفته است.
در باب مسایل دینی و مذهبی، شاید به دلیل ساختار ایدئولوژیک نتوان به آماری دقیق و قابل استناد دست یافت، ولی از نوع خواست ها و مطالبات مردم می توان به نتایجی دست یافت. بحث حجاب، خالی شدن مساجد از جوانان، تغییر سبک زندگی خانواده ها، جوانان و نوجوانان و غلبه زندگی غربی… گویای کم اثر شدن مولفه های مذهبی در جامعه است.
در مورد محیط زیست، وضعیت به معنای واقعی بحرانی است. برداشت ۸۰درصدی آب های زیرزمینی که فرونشست وحشتناک دشت ها را باعث شده، خشک شدن دریاچه ها و رودها، بیابان زایی و جنگل زدایی وسیع که ایران را در فرسایش خاک در رتبه اول قرار داده است.
می توان این لیست را ادامه داد و نوشت، ولی هدف برجسته کردن مشکلات و تازه کردن داغ دلهایمان نیست، بلکه درخواست از مسئولان است که از دریچه نگاه ما مردم به آینده ایران بنگرند، خود را جای ما گذاشته و به این بیاندیشند که با اصرار به ادامه روند فعلی و تن ندادن به تغییر و اصلاح، کدام امید و قله را متصور هستند؟ به امید کدام فردای بهتر بمانیم، بجنگیم و تلاش کنیم؟ و دست آخر تا کی قرار است در «شرایط حساس کنونی» درجا بزنیم؟