مردم ایران مصطفی پورمحمدی را خوب می شناسند. اگر همه نه، حداقل مردم جاهایی مثل مسجد سلیمان، اهواز، آبادان، کرمانشاه، مشهد و بندرعباس او را از نخستین سال های انقلاب به یاد دارند. طلبه جوان ۲۰ یا بیست و چند ساله اندکی تیره پوست قمی که دستور اعدام بسیاری از جوانان را به عنوان دادستان صادر می کرد.
خانواده هایی که حتی نمی توانستند جسد عزیزانشان را بیابند و در به در به زندان یا سپاه پاسداران یا دادستانی مراجعه می کردند تا شاید نشانی از فرزندانشان بیابند به خوبی آن جوان را که همیشه گروهی مسلح و پاسدار پشت سرش در حرکت بودند به یاد دارند. دادستان پرقدرت روزهای پر تنش سیاسی که دست و دلش برای هیچ اعدامی نمی لرزید.
در سال ۱۳۵۸ بیست ساله بود که علی قدوسی که به تازگی از طرف آیت الله خمینی برای سامان دادن دادستانی به قم فرستاده شده بود او را به دادستانی قم و سپس تهران برد بی آن که حتی مرحله سطح را در دروس فقهی به پایان رسانده باشد و حقی برای قضاوت حتی بر اساس معیارهای روزهای انقلاب داشته باشد.
در همان سال به عنوان دادستان به مسجد سلیمان رفت. در خوزستان با علی فلاحیان ـ که ده سال از او بزرگ تر بود ـ آشنا شد و در آن زمان حاکم شرع آبادان بود. این آشنایی بعد ها به بخت بزرگ تر زندگی او برای ترقی در دستگاه امنیتی ایران در سال ۱۳۶۶ شد. بعد از خوزستان به بندرعباس رفت و در سال ۱۳۶۱ دادستان خراسان شد، در ۲۲ سالگی. یک سال بعد روح الله حسینیان به عنوان قائم مقام دادستان خراسان به او پیوست. فردی که بعدا قايم مقام دادستانی مشهد در وزارت اطلاعات در دوره وزارت محمد ری شهری شد.
در ۱۳۶۴ علی رازینی، که حاکم شرع مشهد بود، مامور بررسی پرونده سیدمحمد موسوی تبریزی، دادستان کل انقلاب وقت، شد که از سوی یوسف صانعی متهم به فساد مالی و جنسی شده بود. علی رازینی از مصطفی پور محمدی به عنوان بازپرس و بازجوی خود در این پرونده استفاده کرد. چنانچه آقای رازینی در خاطراتش می گوید در آن زمان آقای پور محمدی متهمان را برای بازجویی نه به دادستان بلکه به یک خانه امن در بیرون از اماکن قضایی می برد. بنا بر همین خاطرات بعدها آیت الله خمینی از آقای رازینی می خواهد تا پرونده را به دلیل اقدام های غیرقانونی صورت گرفته معدوم کند.
در ۱۳۶۵ به قم آمد و ظاهرا در درس فقه آیت الله منتظری حاضر می شد اما اهل سیاست در آن زمان می دانستند که او عملا در حال ایفای نقش برای راه اندازی بخش روحانیت در دستگاه اطلاعاتی بود تا روحانیون را زیر نظر بگیرد و بپاید. یک سال بعد علی فلاحیان به عنوان دادستان ویژه روحانیت از طرف آیت الله خمینی به طور رسمی مامور تشکیل دادسرای ویژه روحانیت در قم شد. اما عامل مهم تری در این زمان او را به حلقه های بالاتر امنیتی و قضایی پیوند داد.
همزمان در سال ۶۵ به عنوان دادستان نظامی به غرب کشور رفت و در کرمانشاه مستقر شد. بعد از آن در سال ۶۶ دوباره به تهران آمد و به عنوان نماینده وزارت اطلاعات در زندان اوین مستقر شد. این آغاز دوره جدیدی از زندگی او بود. از این پس او یکی از عمده ترین تصمیم گیرنده ها درباره صدور احکام اعدام در وزارت اطلاعات و زندان اوین شد.
یکی از دلایل این نفوذ همکاری او با کمیته مشترکی بود که از ۱۳۶۲ به ریاست علی فلاحیان ( که در آن زمان فرمانده کمیته انقلاب اسلامی بود) تشکیل شده بود و کار برخورد اطلاعاتی و امنیتی با مخالفان سیاسی یا به اصطلاح حکومت « گروهک ها » را برعهده داشت. کمیته ای که یکی از دلایل ضرورت یافتنِ آن این بود که وزارت اطلاعات از ابتدا نمی توانست به عنوان ضابط قضایی به طور رسمی عمل کند و عملا نیازمند هماهنگی نزدیک با دادستانی انقلاب و کمیته انقلاب اسلامی بود که همچنان به عنوان نیروی انتظامی و ضابط دادستانی شناخته می شد. مصطفی پور محمدی یکی از رابطین وزارت اطلاعات با این کمیته بود.
بر اساس چنین پیشینه ای مصطفی پور محمدی در روزهای پایانی تیرماه و دو هفته نخست مرداد ۱۳۶۷ عامل اصلی تصمیم گیری اعدام هزاران زندانی سیاسی ایران شد. او در آن زمان نه به عنوان قاضی یا تطبیق دهنده احکام با شرع، بلکه به عنوان کسی تصمیم می گرفت که از نظر سیاسی اعدام فردی را لازم می دانست یا نه. و پس از اعدام های تابستان ۱۳۶۷ عملا هماهنگ کننده پرونده کنار نهادن آیت الله منتظری در وزارت اطلاعات بود.
پس از اجرای این ماموریت مصطفی پورمحمدی به یکی از مردان مورد اعتماد سیستم امنیتی و دستگاه سرکوب در جمهوری اسلامی تبدیل شد و به سرعت در وزارت اطلاعات ارتقا یافت و در سال های ۱۳۶۶ تا ۱۳۷۸ و دو دوره محمد ری شهری و علی فلاحیان، معاون و عملا نفر دوم وزارت اطلاعات ایران شد. درز پیدا کردن اطلاعات مربوط به قتل های زنجیره ای و ضرورت پاکسازی وزارت اطلاعات در دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی به کنار نهادن او از وزارت اطلاعات منجر شد.
این روایت از زندگی مصطفی پورمحمدی با روایت رسمی او در سایتش متفاوت است؛ در آنجا ( برخلاف آنچه این روزها می گوید که به نقشش در ماجرای اعدام ها افتخار می کند) می کوشد با پنهان کردن همه ماجراها، از خود چهره ای متفاوت بسازد و شخصیت اعدام گر خود را پشت عبای فقاهت پنهان کند. اما مردم ایران به یمن خاطرات تلخشان روایت واقعی زندگی مصطفی پورمحمدی را فراموش نمی کنند.
مردمی که وقتی به این خاطرات می اندیشند خواب از چشم شان ربوده می شود. چه باک اگر آقای پور محمدی آرام می خوابد. برای آن جوان بیست ساله ای که تا سی سالگی با افتخار جوانان ایرانی را به جوخه اعدام سپرده است وجدانی نمی ماند که آرامش خواب شب را از او بگیرد.