✍️سهند فراشزاده
این روزها مهم ترین بحث جریان ها و احزاب سیاسی به خصوص احزاب چپ و راست جریان اصلاحات، ورود یا عدم ورود نظامیان به عرصه ی انتخابات ریاست جمهوری است. افراد و احزابی که مخالف ورود نظامیان به این عرصه هستند با بیان دلایلی همچون یکدست شدن حاکمیت، غیر پاسخگو بودن و رفتار سرکوبگرانه نظامیان به مخالفت با این امر برخاسته اند. در مقابل جناح راست که مشکلات اعظم کشور را فساد، ناکارآمدی و عدم انسجام می دانند، بر این باورند که با حضور نظامیان در این عرصه این مشکلات برطرف خواهد شد.
با توجه به این مجادله ها، در ادامه ی متن با بیان مصداقی از تاریخ معاصر ایران، به دلایل روی کار آمدن نظامیان و پیامد دخالت آنها در این سطح از سیاست ورزی اشاره می شود که جریان های سیاسی نباید به سادگی از آنها بگذرند.
دولت نظامی در ایران معاصر
در دوران پس از مشروطه مسائلی همچون ناتوانی نهادهای نوپای مدنی در برابر فشارهای دربار، بروز ناامنی بعد از انقلاب مشروطه، هرج و مرج و بی ثباتی به دلیل عواملی مانند حضور نیروهای انگلیس و روس در شهرهای جنوبی و شمالی و همچنین حمله نیروهای عثمانی به غرب و درگیری هواداران مسلح نمایندگان مجلس در خیابان های تهران منجر به تضعیف حکومت مرکزی شد. اینجا بود که قدرت نظامی در جهت پر کردن خلاء قدرت در حکومت مرکزی به پا خاست.
با کودتای ۱۲۹۹ و استقرار دولت نظامی، ارتش ابزار سرکوب نیروهای مخالف داخلی در دست رضاخان شد. کودتای ۱۲۹۹ زمینه گذار از مشروطیت به استبداد پهلوی و در نتیجه قربانی کردن آزادی به بهانه ی تامین امنیت را فراهم کرد؛ آنچنان که آبراهامیان می گوید کودتای نظامی ۱۲۹۹ در راستای از بین بردن ساختارهای پارلمانی و ایجاد حکومت مطلقه پهلوی اتفاق افتاد.
نظامیان و انتخابات ۱۴۰۰
براساس تحلیل فاینر جامعه شناس سیاسی انگلیسی سطح دخالت نظامیان در سیاست به میزان نهادینه شدن زندگی سیاسی، توسعه ی فرهنگ سیاسی و جامعه ی مدنی قدرتمند بستگی دارد. بنابراین در نظام هایی که انسداد جای توسعه سیاسی را گرفته و جامعه مدنی در حال ضعیف شدن است، حزهی عمل جریان ها و احزاب سیاسی تنگ تر می شود و گروه های نظامی در سیاست مداخله بیشتری می کنند. دولت نظامی بالاترین سطح دخالت نظامیان در سیاست است که در حکومت های غیردموکراتیک مشاهده می شود.
دولت های نظامی با دوگانه سازی امنیت و آزادی و قربانی کردن آزادی در سایه امنیت (اقتصادی و منطقه ای)، در خدمت اقتدارگرایی قدرت حاکمیت عمل می کنند و این خود عاملی است برای محدود کردن اجتماعات و تحرکات و آزادی افرادی که گفتمانی متفاوت با حاکمیت دارند. در سایه امنیت گرایی پای دولت به زندگی شهروندان باز می شود؛ در این صورت است که روز به روز شاهد تضعیف جامعه در برابر دولت، نابودی روحیه ی متهورانه انسان و استهلاک شخصیت افراد جامعه خواهیم بود.
دولت امنیت گرا به دلیل رابطه یک جانبه با جامعه و عدم ارتباط و شناخت جامعه راه نفوذ خود بر مردم را می بندد و اقتدارش را به صورت نامشروع (زور) نشان می دهد که باعث شکنندگی بیشتر نظام سیاسی می شود. پس امنیت گرایی خود عاملی است برای بروز هرج و مرج و ناامنی در جامعه، آنچنان که در عاقبت دولت پهلوی اول مشاهده شد.
با رجوع به سابقه ی تاریخی دولت نظامی در ایران و همچنین مروری بر ادبیات پیشین در علوم سیاسی و اجتماعی متوجه می شویم که انسداد سیاسی، یکدست شدن حاکمیت و سانترالیزه کردن قدرت که در نتیجه حضور نظامیان در پاستور شاهد آن خواهیم بود، منجر به خطراتی جبران ناپذیر خواهد شد. تجربه کشورهای لیبی، پاکستان و مصر شاهدیست بر آن که مداخله نظامیان در سیاست مهم ترین مانع گسترش جامعه ی مدنی و توسعه ی انسانی شده است.
همین امر به نظر، برخی از احزاب جریان اصلاح طلب را به تکاپو انداخته است. دغدغه ای که گویا زمینه های لازم برای تحققش در حال مهیا شدن از سوی حاکمیت است.