پایگاه خبری / تحلیلی نگام ، پنج روز پس از اعدام «روحالله زم»، پدر او در صفحه اینستاگرام خود فایل صوتی را منتشر کرده که در آن دختر «روح الله زم» از آخرین صحبتهای پدرش پیش از اعدام میگوید.
در این فایل صوتی، دختر آقای زم میگوید که پدرش حوالی ساعت ۴ صبح به وقت ایران، یعنی نزدیک اذان صبح روز شنبه ۲۲ آذر با دخترش در فرانسه تماس گرفته و درباره «دیدار در قیامت» صحبت میکرده است.
«نیاز زم»، همچنین در صفحه توییتر خود نوشته است که پدرش از طریق «واتساپ» و با شمارهای با کد ۰۰۴۴، که کد کشور بریتانیاست، با او تماس گرفته است.
آقای زم در آخرین مکالمه خود با دخترش به او گفته است که «ممکنه خیلی اتفاقها بیافته، ولی هر اتفاقی که افتاد تو بچسب به دَرسِت!»
او همچنین از دختر خود خواسته است که مراقب مادر و خواهرش باشد.
روز چهارشنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۹ نیز مادر آقای زم در پیامی کوتاه گفته بود که «بیست دقیقه بر دار؛ جهانی برای مظلومیتت برخاست.»
اشاره مادر آقای زم به گزارشی از خبرگزاری هرانا است که در آن گفته شده بود جسد «روحالله زم» به مدت ۲۰ دقیقه بر چوبه دار باقی مانده بود تا رییس نیروی انتظامی کرج که با تاخیر به سوله اعدام رسیده بود، از راه برسد.
«روحالله زم» روزنامهنگار و موسس کانال «آمدنیوز» بود که سحرگاه روز شنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۹، اعدام شد.
دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی آقای زم را ۱۴ ماه قبل در عراق ربود و قوه قضاییه او را اعدام کرد بدون اینکه او از تایید حکم خود مطلع باشد.
وکیل تسخیری آقای زم پیش از این گفته بود که فقط ۷۲ ساعت بین اعلام تایید حکم اعدام و اجرای آن زمان بوده که با توجه به تعطیل بودن دستگاه قضایی در روزهای پنج شنبه و جمعه، فرصت ارائه لایحه اعاده دادرسی را نداشته است.
گفتگوی دختر زم با پدر روح الله بعد از آخرین مکالمه زندهیاد روح الله زم با دخترش پیش از اعدام!
«بابایی سلام، بابایی، الان بابام بهم زنگ زد
یعنی ساعت داره میشه ۴ صبح شما، به من زنگ زد، یجوری حرف زد که انگار داره خداحافظی میکنه، در مورد
روز قیامت» حرف زد.
بابایی، میگم نکنه خدایی نکرده میخوان حکمشو اجرا کنن، تازه نزدیک اذانه.
بعد بهش گفتم چرا از روز قیامت حرف میزنی؟ گفت حالا دیگه!
بابایی، بهم گفت هر اتفاقی افتاد؛ گفت ممکنه خیلی اتفاق بیافته، گفت همیشه بِچسب به دَرسِت، یعنی یجوری باهام حرف زد که انگار دیگه هیچ وقت نمیتونه باهام حرف بزنه، بابایی! الان شاید بهم بگی توهم زدم، ولی حس کردم، حس کردم که داشت خدافظی میکرد».